««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»»

فعالیت های فرهنگی و مذهبی
مشخصات بلاگ
««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»»

اینجا یک رسانه برای اشاعه فرهنگ غنی تشیع است.
راه شیعه یعنی راه سرخ اباعبدالله الحسین(ع)
یعنی شهادت

الکسا

مقتدر مظلوم :: نوای وبلاگ

کد موزیک آنلاین برای وبگاه
پیوندها
سلام  دوستان

یک سایت اقدام به نظرسنجی برای نام زیبای خلیج فارس کرده است.

برای رای دادن به نام خلیج فارس لطفا به لینک زیر رفته و رای خود را  در هر سه بخش جزایر ایران و خلیج فارس ثبت نمایید.

با توجه به نزدیکی رای نام جعلی خلیج ع ر ب ی به نام زیبای خلیج فارس لطفا این مطلب را انتشار دهید تا بار دیگر به کشورک های عربی حوزه خلیج فارس بفهمانیم که ما با نام خلیج فارس شوخی نداریم و اگر حرف زیادی بزنند کشورشان را  افسانه ای  در  قصه ها  تبدیل می کنیم.

www.persianorarabiangulf.com

 

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

  

 این نوشتار گزارشی است کوتاه از شهید محمود رضا بیضایی اهل تبریز از مدافعین حرم  که در  روز ۲۹ دی ماه در شهر دمشق بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت نائل آمد.خداوند اورا با جوان کربلا حضرت علی اکبر (ع)محشور فرماید و ما را در برابر یادگار دوساله اش کوثر شرمنده نکند.

خاطره ای از شهید محمود رضا بیضایی از زبان برادرش

تلفنم دارد زنگ می‌خورد. گوشی را از توی جیبم در می‌آورم و جواب می‌دهم. محمودرضا است. خوش و بش می‌کند و می‌پرسد کجا هستم. از صبح برای کاری تهرانم؛ می‌گویم کارم تمام شده، ترمینالم، دارم بر می‌گردم تبریز. می‌گوید کی وقت داری؟… حرف مهمی دارم. می‌گویم الان، بگو. می‌گوید الان نمی‌شود و باید هر وقت که کاملا وقتم آزاد است بگوید. اصرار می‌کنم که بگوید. می‌گوید می‌توانی بیایی خانه؟ می‌گویم من فردا باید تبریز باشم، کار دارم اگر می‌شود تلفنی بگویی، بگو. می‌گوید من دوباره عازمم اما قبل از رفتن حرف‌هایی هست که باید به تو بزنم. می‌گویم مثلا؟ می‌گوید اگر من شهید شدم می‌ترسم پدر نتواند تحمل نکند؛ پدر را داشته باش. می‌گویم خداحافظ! من تا یکساعت دیگر خانه شما هستم. می‌گوید مگر تبریز نمی‌روی؟ می‌گویم نه، امشب می‌مانم. می‌گوید بخاطر این چیزی که گفتم؟ گفتم خودم می‌خواهم که بیایم، حالا ول کن. و راه می‌افتم سمت اسلامشهر.

اسلامشهر – خانه محمودرضا

همه چیز در خانه عادی است. پذیرایی همسرش، بازی دختر دو ساله‌اش، بساط چایی، شام روی گاز، تلویزیون روشن، پتوهای ساده‌ای که کنار دیوار پهن هستند و خود محمودرضا، چهره همیشه آرامش، همه چیز مثل همیشه توی این خانه معمولی، معمولی و عادی است و سر جای خودش. هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمی‌خورد. می‌نشینیم. منتظر می‌مانم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمی‌زند. دو سه ساعت تمام منتظر می‌مانم اما حرف‌هایمان کاملا عادی پیش می‌روند. سعی می‌کنم صبور باشم تا سر صحبت را باز کند ولی او حاضر نیست چیزی به زبان بیاورد. بالاخره صبرم تمام می‌شود و می‌گویم بگو! می‌گوید من شهید شدم بنظر تو محل دفنم تبریز باشد یا تهران؟! می‌گویم این حرفها را بگذار کنار و مثل همیشه بلند شو برو مأموریتت را انجام بده، شهید شدی، من یک فکری برایت می‌کنم! بدون اینکه تغییری در چهره‌اش ایجاد بشود با آرامش شروع می‌کند به توضیح دادن در مورد اینکه اگر تبریز دفن بشود چطور میشود و اگر تهران دفن بشود چطور؟ عین کلوخ مقابلش پخش می‌شوم وقتی دارد اینطور عادی درباره دفن شدنش حرف می‌زند. جدی نمی‌گیرم. هر چند همیشه در مأموریت‌هایش احتمال شهادت روی شاخش است. تلاشش برای جواب گرفتن از من درباره انتخاب محل دفنش و فهماندن قضیه به من که شهادتش در این سفر قطعی است نتیجه نمی‌دهد.

محمودرضا بیضائی (نام مستعار: حسین نصرتی)

ولادت: ۱۸ آذر ۱۳۶۰، تبریز

شهادت: ۲۹ دی ۱۳۹۲، زینبیه – در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر

 مزار شهید: گلزار شهدای تبریز


برای پیوستن به کانال تلگرام «راهــــ شـــیـــعـــه» اینجا کلیک کنید

خاطراتی از این شهید عزیز را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید.

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

 

زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بود


زمان چون کودکی در کوچه هی خواب حیران بود


خدا در ازدحام ناخدایان جهالت گم


جهان در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود

 

 

 


صدا در کوچه های گیج می پیچید بی حاصل


سکوتی هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود


نمی رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شک


یقین تنها سرابی در شکارستان شیطان بود

 

 

 


شبی رؤیای دور آسمان در هیأت مردی


به رغم فتنه هایی پیش رو در خاک مهمان بود


جهان با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر

«محمد» واپسین پیغمبر خورشید و باران بود

 

 

شعری درباره میلاد امام صادق(ع) گذاشتم در ادامه مطلب ببینید

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

 

اللهم عجل لولیک الفرج ...

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
 

نوشتن از اهل بیت بهانه نمی خواهد چون روزگار و روزها متعلق به ایشان است مخصوصا اگر  از حضرت زهرا (س) باشد.

اما برای این نوشتار دو بهانه داریم.

یکی قرار و عهدی است که با وبلاگ بال گشاده برای امروز داشتیم و دیگری ایامی است که پشت سر گذاشته ایم.

این روزها روزهای غم حضرت زهراست.

روزهای بی محسنی ، روزهای بی پدر بودن و بی پدر زیستن.

روزهای هجوم به خانه ی خورشید.

در این نوشتار تلاش شده است تا زوایایی از  زندگی حضرت زهرا  (س)به قلم درآید.

هیچ نوشته ای در مورد ائمه کامل نیست چون کسی را یارای گفتن از حضرات معصومین نیست اما گفته اند:

(آب دریا را اگر نتوان کشید    هم به قدر تشنگی باید چشید)

پس تمام کاستی ها را بر من ببخشید.

لطفا این گزارش را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
 

 

نخستین کسى که بر پیامبر گرامى نماز گزارد، امیرالمؤمنین بود، سپس یاران پیامبر(ص) دسته‌دسته بر پیکر مطهر ایشان نماز گزاردند. پس از رحلت حضرت، فاطمه(س) در اجتماع زنان با بیان غم‌باری فرمود: «همه از خداییم و به سوی او بازمی‌گردیم. وحی و خبر آسمانی از ما قطع شد».

پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزهای پایانی برخی اوقات به مسجدى مى‌‌رفت و با مردم نماز مى‌‌گزارد و برخى از موضوعات را تذکر مى‌‌داد.

ماجرای قصاص از پیامبر اکرم (ص)

در یکى از روزهاى بیمارى، در حالى که سرش را با پارچه‌‌اى بسته بود و امام على علیه‌السّلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند وارد مسجد شد و روى منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم! وقت آن رسیده است که من از میان شما غایب شوم. اگر به کسى وعده‌‌اى داده‌‌ام آماده‌‌ام انجام دهم و هر کس طلبى از من دارد بگوید تا بپردازم.

در این موقع مردى برخاست و عرض کرد: چندى قبل به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغى به من کمک کنید.

پیامبر فوراً به فضل دستور داد که مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت.

لطفا این گزارش زیبا را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

امشب آغاز غم  های بی پایان  زهراست...

 

گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است


گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است


گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است


گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است


پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است


قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است


روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است

ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن

 

 

زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر


از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر


با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر


یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر


اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر


دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر


زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر

هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه

 

 

 


پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار


چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار


گویا نداشت شهر مدینه درخت و گل
کآن را کنند در قدم فاطمه نثار


بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار


بابی که بود زائر آن سید رسل
آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار


بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار


سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار

آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش

 

 

 


دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید


از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد


بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید


بر پیکری که بود پر از بوسة رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید


از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید


پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید


"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شرارة آتش به من رسید


مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم


*** شعر از استاد حاج غلامرضا سازگار***

عکس هایی از حرم و ضریح پیامبر و عکس های زیبایی از بقیع در ادامه مطلب گذاشتم دیدنشان خالی از اشک نخواهد بود...

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

این شعر، سروده آقای مهدی علی محمدی برادر یک شهید است که در اشعار خود به لایه‌های انتظار، مباحث مربوط به یک فرد منتظر، و بصیرت منتظران می‌پردازد. وی در شعر خود که در نخستین سالروز حماسه «۹ دی» سروده است، به وقایع روز عاشورا و پاسخ ملت بابصیرت و ولایت‌مدار به فتنه‌گران پرداخته است.

 

هوا آشفته بود و شهر مجنون
زمین سر در گریبان، چشم پر خون

حماسه می‌خروشید از گلوشان
ز رگ‌ها خون غیرت سخت جوشان

که عاشورا کسی رقصیده؟ او کیست؟
چه کس با شاه دین جنگیده؟ کوفیست؟!

از این غم شهر گویا پر ز شیر است
دی از گرمای این دل‌ها چو تیر است


همه عمارگون، آماده، هوشیار
تمام شهر بیدارند، بیدار

 

 


کسی حرمت شکن آشوب کرده
شغالی بیشه را مخروب کرده

 


الا ای فتنه گر، شیطان، حرامی!
میان بیشه‌ی شیران خرامی؟!

 


شما، ای جمله عالم گوش دارید
کلام آوازه‌ی بر گوش دارید

 


به ایران، رهبری فرزانه داریم
اشارت او کند جان می‌سپاریم


الا ای فتنه‌گر، ما مرد جنگیم
برای رجمت ای ابلیس، سنگیم


چو شمشیر آخته، در دست اوییم!
بمیرید از حسد، سر مست اوییم

ابابیلیم اگر بر فیل‌هایید
چو ریگی نرم آخر زیر پایید

 

 

۹ دی سیل مردم باز جوشید
تمام سینه‌ها آخر خروشید


خس و خاشاک را از شهر راندند
سران فتنه زیر پای ماندند


ولی حرفیست بی پیرایه‌ای دوست
که این حرف از زبان یار حق گوست


“بصیرت ” یاب، بیدارست دشمن
ز حقد و کینه تبدار است دشمن

 


صف آراییست! اما در غبار است
میان فتنه ره دشوار و تار است


چراغ راه ما را جز ولیّ نیست
کسی رهبر به جز “سید علی ” نیست

 

 

چند عکس زیبا در ادامه مطلب گذاشتم ببینید

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

ای کربلا ای کعبه عشق و امیدم

بعد از جدایی ها به دیدارت رسیدم

ای کربلا آغوش بگشا زینب آمد

من زینبم کز رنج دوریها خمیدم

هر روز دیدم کربلای تازه ای را

ای کربلا تا بر سر کویت رسیدم

در ادامه مطلب چند عکس زیبا گذاشتم ببینید

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
شاید برای عده‌ای جذاب باشد که در میان فدائیان راه حق، شهدایی بودند که هنگام دفن٬ لبخندی بر این دنیای فانی زدند و به لشکر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پیوستند.

 

17 سال، 20 سال، پُر پُرش 25 سال، سن و سال جوان هایی بود که درس و مدرسه و دانشگاه را نیمه کاره رها می کردند و راهی جبهه ها می‎شدند. وصیت نامه هایشان را که می خوانی، گویا با چهل ساله هایی طرفی که دیگر چم و خم روزگار را یاد گرفته اند و بعد از یک راه طی شده ـ به قول آوینی ـ، نشسته اند وصیت نامه نوشته اند.

راه این شهدا همچنان ادامه یافت و مردم کشورهایی همچون بحرین٬ سوریه و لبنان برای رسیدن به عزت و آزادگی جان‎ها بر کف دست‎هایشان گرفتند و جنگیدند.

راه شهادت هنوز هم بسته نشده و چه بسیار شیردلانی در توطئه‎های تروریستی کوردلان در همین سرزمین مادری‎مان به معنای واقعی عاقبت به خیری رسیدند.

در این بین٬ شهدایی بودند که هنگام دفن٬ لبخندی بر این دنیای فانی زدند و به لشگر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پیوستند. ما نیز نتوانستیم به سادگی از کنار این موضوع گذر کنیم.

برای مشاهده این گزارش جالب به ادامه مطلب بروید.

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

 

یادداشت/ حجت‌الاسلام سلیمیان وجود دختر ۳ ساله امام حسین(ع) و مسأله نام ایشان وجود حضرت رقیه(س) را نمی‌‌توان انکار کرد و آنچه پیرامون آن حضرت و درباره نامشان مطرح می‌شود، نباید منجر به خدشه‌دار شدن منزلت آن حضرت میان ارادتمندان اهل بیت‌(ع) شود.

حجت‌‌الاسلام خدامراد سلیمیان، استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت دختر سه ساله امام حسین(ع) یادداشتی درباره حضرت رقیه نوشته است.

گاهی در مورد حضرت رقیه (س) شبهات و تردیدهایی مطرح می‌شود و وجود آن حضرت مورد انکار قرار می‌‌گیرد اما نکته بسیار مهم این است که آنچه پیرامون آن حضرت مطرح می‌‌شود نباید به راهی برای خدشه دار شدن منزلت آن حضرت در میان ارادتمندان اهل بیت(ع) تبدیل شود.

در این یادداشت به بررسی این موضوع پرداخته شده و ادله‌‌ای برای اثبات وجود ایشان(س) بیان شده است.

       لطفا بقیه این گزارش را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
   

 

 

   مرد بزرگی بود . «رحیم افتخاری »را می گویم . شب عملیّات بود و چیزی به آغاز عملیات باقی نمانده بود.  «والفجر۸» در پیش رو بود و ما در منطقه عملیاتی نشسته بودیم . شب زیبائی بود . اروندرود با صدائی آرام و یکنواخت از کنارمان می گذشت و ستاره ها در آب صاف رود ، چهره زیبایشان را تماشا می کردند .

هر کس در گوشه ای ، محفلی پنهانی و پر سوز ساخته و با خدای خود ، غرق راز و نیاز بود . در چنان شبی ، غرق در نور مهتاب و سوسوی ستاره ها ، هرخاکی آرزو می کرد که پایش از زمین کنده شود وتا آن بالا ، تا خانه ستاره ها به پای جان بدود و آرام گیرد . شاید رحیم هم همین حال را داشت که کنار رود خلوت کرده و آرام نشسته بود . من  مراقبش بودم . همه دوستش داشتند از روحیه بالائی بر خوردار بود ، قید دنیا را زده بود . دلم می خواست بدانم به چه می اندیشید . دوست داشتم کنارش باشم ، امّا از طرفی دلم نمی آمد که شیشه این سکوت و خلوت عرفانی را با حضورم بشکنم . با خود گفتم :«چه به هم می آیند رحیم و اروند هر دو عمیق و آرامند . » آرام طوریکه رحیم متوجه نشود و مزاحم او نباشم خودم را بی صدا به او نزدیکتر کردم . تاریکی فرود آمده و همه جا را زیر چتر خودگرفته بود . باد درسوله هامی پیچید و زوزه می کشید. با خود گفتم : «گویا باد هم برای شروع عملیّات بی تاب است .» رحیم متوجّه من شد و آن نگاه عمیق و آرام اش را به صورتم پاشید و گفت : «می توانم زحمتتان دهم؟ یک ورق کاغذ می خواهم . »

   تعجب کردم : « کاغذ برای چه ؟ »

   « می خواهم وصیتی بنویسم ! »

   پرسیدم :«رحیم جان! مگر وصیتنامه ات را ننوشته ای؟»    

   گفت : «نوشته ام ، امّا مطلبی را می خواهم بدان اضافه کنم . » او را در کنار رود و غرق در افکارش تنها گذاشتم . ورق کاغذی گیر آوردم و برگشتم پیش او . پیش رحیم نشستم و او زیر نور نقره ای رنگ ماه کنار اروند که آرام و بی صدا زیر پایمان می رقصید و دور می شد نوشت :

                      

                          بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحیم

    وصیت می کنم که از پسر کوچکم که نام مبارک حضرت رضا(علیه السّلام) ، غریب الغربا را برایش انتخاب کردم مواظبت کنید...»رحیم نوشته اش را خوب تماشا کرد . نمی دانم آن هنگام به چه نیتی نوشته خود را پاره کرد و روی اروند پاشید و رود ، تکه های نامه رحیم را با خودش برد !

   پرسیدم : « داری چه کار می کنی آقا رحیم؟ چرا پاره کردی؟»

    گفت : « دیگه لازم نیست! »

    صدایش ، صدای رحیم همیشگی نبود ، انگار باد از توی بهشت وزیده و از میان سوله ها گذشته و این صدای بهشتی را در وجود رحیم گذاشته بود . صدایش از عالم دیگری بر می خواست . لحظه ای بعد در حالی که هر دو کنار هم نشسته بودیم ، رحیم عکسی را از جیبش بیرون کشید : « ببین عکس پسرم رضاست ! »

عکس را گرفتم و در روشنائی آن شبِ نیلی تماشایش کردم ، چقدرشبیه پدرش بود . من غرق تماشای عکس بودم و با خود می اندیشیدم  :« چقدر شبیه پدرش است!» دیده که چرخاندم ، رحیم را دیدم که اشکی به پهنای صورتش جاری بود و با خود زمزمه می کرد« یارضا یا شهادت »رحیم عکس را از من گرفت و در میان بهت و حیرت من ، پاره پاره اش کرد و روی اروند پاشید.

پرسیدم :« چه کار کردی رحیم جان ؟! »

آرام و عمیق جوابم داد :«احساس می کردم رضا مانع معاملۀ من و خدایم شده ، حالا دیگر اروند هم شاهد است که بین من و خدایم هیچ مانعی نیست . من از رضایم گذشتم  تا رضای خدا را خریده با شم ! »

    اشک در دیدگا نم بود . دلم مشت بر سینه می کوفت . جلو رفتم و رحیم را که بوی یاس می داد وگلهای محمّدی درآغوش کشیدم . باد همچنان زوزه می کشید و از میان سوله ها می گذشت و اروند با شتاب جاری بود صافِ صاف ، و من ستاره ای خاکی را آغوش کشیده بودم که بوی بهشت می داد. آرام نالیدم : «برای من هم دعا کن رحیم جان ، دعایم کن ! »

    لبخندی زد : « محتاج دعائیم...» ماه تکه ابر کوچک خاکستری را کنار زد ، گردن کج نمود و صورت مهربان رحیم را سیرتماشا کرد . شاید ماه هم می دانست که فردا رحیم آن بسیجی عاشق ، آن نام آور گمنام ، به دیار باقی پرکشید و جاودانه شد .

 

 

لطفا جهت مطالعه کامل ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

هفتمین یادواره شهدای کوی صفا روز پنج شنبه  ۷ آذر ماه بعد از نماز مغرب و عشاء  در مسجد امام حسین(ع) خیابان بهار تبریز برگزار شد.

این مراسم مثل سالهای گذشته با شکوه خاصی برگزار شد که در این میان حضور پر شور اهالی منطقه بر رونق این مجلس افزوده بود.

این مراسم با پخش سرود جمهوری اسلامی و قرائت قرآن توسط قاری ممتاز استان آقای عبدی آغاز شد و سپس حاج آقا آزادی فرمانده پایگاه مقاومت امام حسین(ع) ضمن عرض خیر مقدم به مهمانان حاضر گزارشی کوتاه از عملکرد پایگاه در سال جاری ارائه دادند.

سپس گروه سرود پایگاه به اجرای برنامه پرداختند.

بعد از آن رزمنده جانباز میر ابوالفضل ایرانی به خاطره گویی پرداختند و دلها را به کربلای ایران بردند.این بخش حال و هوای خاصی در برنامه به وجود آورد.

بعد از آن نوبت برادر رزمنده مهندس نوین شهردار سابق تبریز و برادر دو شهید بود که به سخنرانی پرداختند سپس مداح باصفا و ولایت مدار آقای موسی حسین زاده دقایقی به مداحی پرداختند.

گزارش تصویری این برنامه را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
محرّم شهر بکاء و تباکی و ماه احزان آل محمد (صلی الله علیه و آله) است. محرّم ماه «بلی» گفتن به «أَلَسْتُ أَوْلی بِکمْ» در غدیر است.

محرّم شهر بکاء و تباکی و ماه احزان آل محمد (صلی الله علیه و آله) است. محرّم ماه «بلی» گفتن به «أَلَسْتُ أَوْلی بِکمْ» در غدیر است. محرّم هنگام «لأَبْکینَّ لَک بَدَلَ الدُّموُعِ دَماً» است. محرّم ماه ابراز محبت شیعه به مقام ولایت و امامت ائمه هدی (علیهم السلام) است. ماه اشک و عزاداری، ماه شیعه برای محبت، ماه کربلا و جلوه آن، ماه مقتل و سینه‌زنی، ماه احقاق حق است.

اگر چنین است باید قبل از محرّم، ایامی را مراقب گوش و چشم و دست و زبان و سایر اعضای بدن بود و در مراعات حال آنها کوشید. باید مراقب آنچه می‌شنویم باشیم تا در ماه محرّم توفیق شنیدن مقتل، مرثیه، فضائل و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) بالاخص خامس آل عبا (علیه السلام) را داشته باشیم.

 

مراقبت از جسم و روح قبل از محرّم

در هر زمان و مکان زبانی لب به سخن نگشاییم. از غیبت، تهمت، دروغ، و سخنان قبیح پرهیز کنیم. زبان را به صلوات و ذکر و استغفار معطر کنیم، تا خداوند توفیق دهد در این ماه زیارت عاشورا، مرثیه، اشعار سینه‌زنی و نام مبارک سید الشهداء (علیه السلام) بر زبانمان جاری شود. سعی کنیم مجرایی که محل عبور گلاب ناب است، به پلیدی و کثیفی آلوده نکنیم.

باید چشم‌ها را برای اشک ریختن آماده نمود و نباید اجازه داد چشم به هر چه و هر کس که می‌خواهد نگاه کند.

چشم را با نگاه به آیات قرآن، زیارت ائمه (علیهم السلام)، ضریح مطهر ایشان و نام مبارکشان آماده کنیم، تا بیشتر و بهتر بتواند برای مظلومیت و مصائب حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و اهل بیت و اصحاب نازنینش اشک بریزد. گرچه قطرات اشکی که می‌ریزیم به برکت امام حسین (علیه السلام) پاک کننده جان و روان از تمام آلودگی‌هاست، ولی ما وظیفه داریم به استقبال آن اشک رویم. به خاطر احترامی که برای اشک قائلیم، بجاست اشکی که برای آقا و مولایمان می‌ریزیم از چشمی پاک سرازیر شود.

باید دست را نیز زیر ذره‌بین مراقبت و مواظبت قرار دهیم؛ چون قصد داریم با همین دست در ماه محرّم به نام امام حسین (علیه السلام)، حضرت علی اکبر، علی اصغر و زینب کبری (علیهم السلام) ابراز ارادت و محبت کنیم و بر سر و سینه زنیم. با همین دست اشک چشمانمان را پاک کنیم، و بر پیشانی دست ماتم بگذاریم. با همین دست زنجیر بزنیم، و کفش عزاداران حضرت را جفت کنیم، و ظرف سفره حسینی را بشوییم.

با این پاها نباید به هر جا و سراغ هر کاری برویم. به زیارت رفتن، حرم رفتن، مسجد رفتن، در جماعت شرکت کردن، به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) رفتن، قضای حوائج برادران دینی، در راحتی پدر و مادر سعی نمودن و سایر کارهای خیر باعث می‌شود خدا توفیق بیشتر و بهتر برای رفتن به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) را به ما عنایت فرماید.

خودداری از خوردنِ مالِ شبهه‌ناک و مواظبت بر خوردن مال حلال، یکی دیگر از مقدمات مهم ورود به ماه محرم است.

 

مراقبت از جسم و روح در ماه محرّم

اکنون نوبت آن است که آنچه در ماه محرّم باید مراعات شود و شئون یک عزادار به حساب می‌آید یادآور شویم.

 

1. رنگ مصیبت در زندگی روزانه

زندگی دوستان اهل بیت: باید در محرّم و صفر تغییر چهره دهد تا توفیق عرض ادب و تسلیت به ساحت صاحبان مصیبت پیدا کنند، که همان ائمه معصومین (علیهم السلام) هستند. از سوی دیگر، کارهای هیئات و حسینیه‌ها مانند توزیع چای و پخت و پز و شستشو و سیاهپوش کردن معابر و مساجد را بین خود تقسیم کنند تا همه بتوانند فیض سخنرانی و ذکر مصیبت و سینه‌زنی را درک کنند.

قبل از محرّم امور شخصی را به انجام رسانند تا در ایام محرّم وقت عزاداری داشته باشند. تا حد امکان سعی شود بهترین اوقات روز را به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) اختصاص دهند، بدین صورت که تا آخر وقت در محل کار یا خانه نمانند و هنگام خستگی را به مجلس اختصاص دهند. یا اگر نخواستند جایی بروند و کسی با آنها کاری نداشت، به مجلس بروند. این گونه نباشد که اوقات اضافی را به مجالس اختصاص دهند.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

السلام علیک یا اباعبدالله

سلام بر تو و حج ناتمامت....

 

                     شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین

                                     روی دل با کاروان کربلا دارد حسین

 

               از حریم کعبه جدش به اشکی شسته دست

                                   مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین

 

             می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم

                                   بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین

 

             او وفای عهد را با سر کند سودا، ولی

                                  خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین

 

            دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا

                                  با کدامین سر کند؟مشکل دو تا دارد حسین

 

            اشک خونین گو بیا ، بنشین به چشم شهریار

                                 کاندر این گوشه عزایی  بی ریا دارد حسبین

                                                                «استاد شهریار»

 

 

الهی! عرفه‏ام، باحسین علیه‏السلام از عرفات کوچ کرد و رحل اقامت در کربلاگزید؛ پس تو رامی خوانم به زبانی که امامم حسین علیه‏السلام در روز عرفه و در ودایش با سرزمین عرفات خواند.
الهی تو را می‏خوانم، با اشک‏هایی که به ترنم آخرین نوای آسمانی مولایم حسین علیه‏السلام در روز عرفه، بر صورت شرمسارم روان شده است.
الهی! تو را می‏خوانم به پاکی و خلوص بندگی در صحرای عرفات، به تکاپوی حاجیان؛ آن‏گاه که جان مشتاق را برای لقای تو روانه آسمان زلال عرفه می‏کنند.
خدای من! دلم برای آشنایی و آشتی با تو، بی‏تاب‏تر از همیشه است و تنها دارایی‏ام در پیشگاه تو، دعایی است که به آن وعده اجابت داده‏ای.
چگونه تو را دریابم و کدام باد موافق، این خس دورافتاده از آستانت را به کوی شناخت و دلدادگی به تو رهنمون می‏سازد؟
الهی! تو نوری؛ آشکارتر از آنی که به مدد آثار خلقتت، شناخته شوی.
تو نوری و روشن‏تر از آنی که در پناه سایه درآیی.
خدای من! چه وقت از دیده‏ام نهان شدی تا برای اثبات بودن تو، دست به دامن برهان و استدلال ببرم؟
تو آنقدر ظاهری که رسیدن به تو از راه مشاهده آثارت، راه دراز پیمودن و به بیراهه رفتن است. پس خدای من! چنان به عشق خود مرا بنواز و یاری‏ام کن تا دیده‏ام؛ به فراتر از نشانه‏هایت دل مشغول دارد و از درک نور تو که آفاق را روشن کرده، بازنماند.
بارالها! چنان خود را به من بنما که بی‏واسطه و با شهود قلب، شیفته جمال نورانی تو شوم.

منبع:www.sibtayn.ir

لطفا برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
خدا نقاشی مهتاب می کرد

دل هفت آسمان را آب می کرد                 

             برای زینت درهای جنت                       

                                          فقط عکس علی را قاب می کرد

 

 

عید سعید غدیر عید اکمال دین و اتمام نعمت بر عموم شیعیان و حق طلبان جهان مبارک باد.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

نهم ذیحجه را ‏روز عَرَفه گویند. این روز از روزهای مهم برای مسلمانان و از جمله شیعیان است. گرچه عید نامیده نشده اما همچون عید خوانده شده است. از سوی دیگر از آنجا که امام سوم شیعیان حرکت خود را بسوی کربلا پس از مراسم حج آغاز کرد برای شیعیان از اهمیت بسزایی برخوردار است. همچنین زیارت امام سوم شیعیان در این روز بسیار توصیه شده است. «دعای امام حسین در روز عرفه» از مهم ترین اعمال این روز است که پس از نماز ظهر و عصر خوانده میشود.عید قربان پس از روز عرفه قرار دارد.

عرفه روز شناخت

دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) دعای عمیقی است که در آن امام بخشی از شناخت هستی، صاحب هستی و خود را به صورت نمادین مطرح کرده‌اند. اینکه انسان بعد از فهم، چگونه با خالق هستی ارتباط برقرار کند و چه طور این هیبت و عظمت را در هستی هضم نماید، بیان می‌کنند.

ده شب اول ماه ذی الحجه از ایام مبارک سال است که به احتمال قوی جزء ده شبی است که خداوند در سوره فجر به آن قسم یاد کرده است: «و الفجر و لیال عشر». بنابراین، این روزها از پر رمز و رازترین روزهای سال است به گونه‌ای که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «عمل خیر وعبادت در هیچ ایامی نزد حق تعالی محبوب‌تر از این دهه نیست»

از روزهای مهم این دهه، روز عرفه است که اعمال خاص خود را دارد که یکی از عظیم‌ترین آن‌ها دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه است. زیارت عرفه امام حسین (علیه السلام) از این لحاظ بسیار حائز اهمیت است که خود امام حسین (علیه السلام) مجری و مجاهد و شاهد این نبرد خونین است که عیدی بزرگ بر خویش بر پا کردند و در زیارت عرفه، گوشه‌ای از این حماسه را به عالمیان معرفی می‌کنند و صحنه نمایش قربانی خویش را به سال 61 هجری و یک ماه بعد از عرفه و میدان کربلا موکول می‌کنند. به راستی سردار این جدال بزرگ در اسلام امام حسین (علیه السلام) است که سمبلی است خونین که در آخرین حج خود به سال 60 هجری در شب عرفه از مکه خارج شدند تا در حرکتی ممتد چهار اصل بزرگ اسلامی را با هم به تصویر بکشاند.

«حج، هجرت، جهاد، شهادت»

دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) دعای عمیقی است که در آن امام بخشی از شناخت هستی، صاحب هستی و خود را به صورت نمادین مطرح کرده‌اند. اینکه انسان بعد از فهم، چگونه با خالق هستی ارتباط برقرار کند و چه طور این هیبت و عظمت را در هستی هضم نماید، بیان می‌کنند.

امام جایگاه واقعی حاجی را بعد از کشف و معرفت به کنه هستی، معین می‌کنند و نحوه چگونه زیستن با خود واقعی در کنار خدای خالق و رحمان و ارتباط با او را ترسیم می‌سازند.

اگر ما می‌خواستیم در روز عرفه وجود خویش، شناخت واقعی از هستی داشته باشیم می‌بایست به اندازه هستی عمر می‌کردیم و این امر عملاً مقدور نیست، اما زیارت عرفه امام حسین (علیه السلام) به طور مختصر این فهم را در ما ایجاد می‌کند.

و اوست شنوای دعاها و زداینده اندوه‌ها و بلندگرداننده درجه‌ها و کوبنده گردنکشان. پس معبودی نیست جز او و چیزی با او برابری نکند و چیزی همانند او نباشد و اوست شنوای بینا و دقیق آگاه و اوست بر هر چیز توانا.

در آغاز دعا امام حسین (علیه السلام) به اولین صفات خداوند که در مرحله اول یک بنده باید به آن توجه داشته باشد اشاره می‌کنند، تا دل حاجی آگاهی و شناخت اولیه را برای تقاضای خود نسبت به صاحب هستی به دست آورد و سپس اعتراف اولیه به درگاه خداوند توسط فرد آغاز می‌شود:

«ستایش از آن خدایی است که قضایش را دفع کننده‌ای و عطایش را باز دارنده‌ای نیست، و هیچ سازنده‌ای، همانند صنع او پدید نتواند آورد، و اوست بخشنده وسعت‌بخش. پدیده‌های گوناگون آفرید و آفریدگان را به حکمت خویش استوار ساخت، پدیده‌های [جهان هستی] بر او پوشیده نمانند و امانت‌های [عالم وجود] نزد او تباه نشوند. پاداش‌دهنده عمل هر کس است و سامان‌دهنده [زندگانی] هر قناعت‌پیشه و مهرآورنده بر هر نالنده و فروفرستنده سودها و نازل کننده کتابی است که فراگیرنده [همه حقایق جهان هستی] است به واسطه نور رخشان. و اوست شنوای دعاها و زداینده اندوه‌ها و بلندگرداننده درجه‌ها و کوبنده گردنکشان. پس معبودی نیست جز او و چیزی با او برابری نکند و چیزی همانند او نباشد و اوست شنوای بینا و دقیق آگاه و اوست بر هر چیز توانا. خداوندا من مشتاقانه به تو گرایم و به مقام پروردگاریت گواهی دهم، اقرار کنم به این که تویی پروردگار من و به سوی توست بازگشت من. وجودم به نعمت خویش آغاز کردی پیش از آنکه چیزی در خور یاد باشم، از خاکم آفریدی ...»

لطفا ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

   پاسدار شهید علی صادقی

 

   شهید علی صادقی در اوّل مرداد ماه سال ۱۳۲۷ در روستای «کرده ده» از توابع شهرستان «مراغه» در خانه ای محقر امّا مصفّا به نور ایمان،پا به عرصۀ وجود گذاشت.او از همان ایّام خردسالی با مسائل دینی و مذهبی آشنا گردید و با احساسات پاک اسلامی رشد وتربیت یافت. وی برای امرار معاش و گذراندن معیشت زندگی به شغل بنائی می پرداخت.با این که از نعمت سواد محروم بود از رویدادهای سیاسی اجتماعی شناخت درسـت و کافی داشت،چنانکه در اوج قیام مردمی ملّت بزرگ ایران،در اکثر تظاهرات و راهپیمائی ها بطور فعّالانه و مسـتمر شرکت می کرد.

   وی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی،در پایگاه مسجد «علوی بهار»برای حفظ و حراست از آرمانها و ارزشهای اسلامی انقلاب همت گماشت و در سال ۱۳۵۱ ه.ش ازدواج نمود که حاصل این ازدواج سه پسر و یک دختر است که از او به یادگار مانده است.

 

   پس از شروع جنگ تحمیلی که دفاع از حریم اسلام و انقلاب او و همۀ جوانان غیور کشور را به سوی جبهه ها می طلبید،درسال ۱۳۶۱ه.ش خانواده اش را به خدا سپرد و ازتعلقات و دلبستگی های دنیوی خود را رهانید و بسوی جبهه ها شتافت.

 

  علی در عملیات های «والفجر ۸ » و«کربلای۵ »حضوری فعّالانه داشت که عاقبت در «عملیات کربلای ۵ »  درمنطقۀ «پاسگاه زید» براثراصابت تیر مستقیم دشمن به عاشورائیان کربلای ایران پیوست.

   

   علی به خدا رسید،همانگونه که خودش در وصیتنامه اش نگاشته است: «...خانواده عزیزم! راهی که من و سایر آنهائی که در این مسیر و در این راه قدم برمی دارند و قدم برداشته اند،راه درست حق و حقیقت است و انتهایش رسیدن به ملکوت و به الله است.

    به شما توصیه میکنم که همیشه به فرمایشات رهبر عزیز که جانشین بر حقّ مهدی موعود (عج) است جامۀ عمل بپوشانید و همواره در صحنۀ انقلاب باشید ...»

لطفا برای دیدن عکس های شهید به ادامه مطلب بروید

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
بیست و پنجم ذیقعده، هم زمان با دحوالارض یعنی گسترش یافتن زمین است. از امیرالمومنین ـ علیه السلام ـ روایت شده است که فرمودند:

«نخستین رحمتی که از آسمان به زمین نازل شد، در بیست وپنج ذی القعده بود. کسی که در این روز روزه بگیرد و شبش را به عبادت بایستد، عبادت صد سال را که روزش را روزه و شبش را عبادت کرده است خواهد داشت.»

همچنین در برخی از روایات این روز به عنوان روز قیام امام زمان مهدی موعود(عج) معرفی شده و خاتم المحدثین، شیخ عباس قمی (ره) روز دحوالارض را از چهار روز معروفی ذکر کرده که روزه آن ثواب هفتاد سال عبادت را دارد. 

روز دحوالارض از روزهای پر برکت خدا برای بندگان سالک الی الله

 

به تعبیر عارف بزرگ سید بن طاوس: «اِنَّ لِاَوقاتِ الْقَبُولِ اَسْراراً لِلّهِ جَلَّ جَلالُهُ ما تُعْرِفُ اِلّا بِالْمَنْقُولِ؛ همانا وقت‌های پذیرش را اسراری است که از آنِ خداست و جز به ایات و روایات شناخته نمی شوند».

لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

   پاسدار شهید صیاد (سعید) عالی

             

خمس مادر

 شب حال غریبی داشت . دل آسمان مثل دل من گرفته بود . تک ستاره ای از گوشه آسمان ، خودی نشان می داد.  پنجره باز بود و باد آرامـی پرده  توری پنجره را بـه بازی گرفته بود . حال خودم را نمی فهمیدم . حال مادر صیاد هم بهتر از من نبود  و سردرگمی آشکاری در حرکاتش به چشم می خورد . سفره شام گسترده بود و همه دور هم جمع شده بودیم . امّا هیچ کدام میل به غذا نداشتیم . تا ساعتی قبل بحث از شهادت بود و رفتن صیاد .

     مادرش کنار سفره نشسته بود ، امّا فکرش جای دیگری بود . غذا را توی بشقاب بازی می داد و چیزی نمی خورد . از حالش با خبر بودم . می دانستم که بغضی گلو گیر راه نفسش را گرفته ، تاب نشستن نیاورد . بلند شد وکنار پنجره رفت . چشمهای صیاد هم در پی مادرش به هر سو می چرخید . دل مادرش ، مثل دل آسمان گرفته بود . عاقبت طاقتش طاق شد و گریست . اشک در چشمان صیاد حلقه زده بود . تاب دیدن اشک مادر را نداشت . بلند شد و پرسید :«مادر من ! عزیز من ! چرا ناراحتی؟ من که چیزی نگفتم  . »   

    مادرش جواب داد : «چرا ناراحت نباشم ؟ مگر به آسانی بزرگت کردم . مگر حدیث دل کندن به این راحتی است ؟ »

     من دیدم که صیاد با مهر و محبت به مادرش گفت : «اگر در راه خدا باشد بله ، دل کندن کار ساده ای است .» بعد خندید وگفت :« ببین مادرِ من ! خمس هر مال واجب است .پنج اولاد داری و خمس اولاد تو هم من هستم !»

فرازی از زندگی شهید:

     در سال ۱۳۳۹ ه.ش در قریه «برزندیق » از توابع شهرستان «کلیبر » در ۱۵۰ کیلومتری تبریز  پا به پهنۀ هستی گذاشت . بعدها به علّت شغل پدر با خانواده اش به تبریز نقل مکان کرد . «صیاد » بیشتر از هشت سال نداشت که به کار درکارگاه قالیبافی مشغول شد تا با دستهای کوچک خود در امر معاش یار و یاور خانواده باشد . او روزها در کارگاههای تاریک و نم گرفته ، قالیبافی می کرد شبها راهی کلاس درس و مدرسه می شد . به علّت کار طاقت فرسا و نیاز شدید ، تا کلاس اوّل راهنمائی درس خواند و بعد از آن درس و مدرسه را رها کرد و به کار گلگیرسازی مشغول شد .

 

     صیاد ، در اوج قیام مردمی ، همواره جزو کسانی بود که در راهپیمائی ها و تظاهرات مردمی علیه رژیم طاغوت شرکت می کرد . او در خانواده ای بالیدن گرفته بود که بعد از انقلاب و قبل از آن همواره از اسلام و راه امام حمایت  میکردند . خانواده ای که با چهار پاسدار و یک طلبۀ بسیجی آزاده  که ۶ سال طعم تلخ اسارت را چشیده در پاسداری از ارزشهای انقلاب از هیچ کوششی دریغ نکرده اند .

    صیاد در سال ۱۳۵۸ ه.ش بعد از شش ماه آموزش نظامی درپادگان «عجب شیر » دوره خدمت سربازی اش را به پایان رساند و سپس در تاریخ ۲۹ اسفند ۱۳۵۹ ه.ش به جرگه سبز پوشان سپاه پیوست . او قبل از اعزام به جبهه افتخار حفاظت از عالم وارسته و ربّانی « شهید آیت الله مدنی (قدس سره) » را بر عهده داشت .  او چون حضور خویش را در جبهه ها ضروری می دید در تاریخ ۳۰ اردیبهشت ۱۳۶۰ه.ش به سوی میادین نبرد اعزام گشت و در گروه جنگهای نامنظم شهید «چمران» ، مشغول دفاع از آرمانهای انقلاب و تمامیت ارضی کشور شد . صیاد به قصد صید شهادت می رفت و جز آرزوی دیدار یار ، هوسی درسر نمی پروراند .

     قبل از اعزام به جبهه ، برای دیدار مرادش «آیت الله مدنی (قدس سره) » می شتابد  و از آن عالم مجاهد التماس  می کند که برای شهید شدنش دعا کند . آیت الله مدنی (قدس سره)  می فرماید :« من قبل از شما شهید خواهم شد ! »

او جز راه سرخ بلا ، صراط مستقیمی نمی شناخت و در این راستا خود نگاشت : «برادر جان ! این مأموریت از جانب خداوند است...اگر خداوند لیاقت داد و خبر شهادت من رسید ، موقع عروسی مرا در نظر بگیریدو شادی کنید.  این بهترین راهی است که یک شخص می تواند برود . خداوند این سعادت را نصیب من بکند تا من هم بتوانم قدمی بردارم . مادر جان ! دراین برهه از زمان برای فرزندتان آرزوی پیوستن به « علی اکبر(س)» را داشته باشید و به خودتان ببالید که امانت خداوند را به خودش باز می گردانید . »

    عاقبت این پاسدار  رشید اسلام  و انقلاب در  ۵ مهر ۱۳۵۹ ه.ش در منطقه «سوسنگرد ـ سودانیه » بر اثر بمباران هوائی دشمن و اصابت تیر و ترکش به ناحیه سر و پشت و دست به شهادتی سرخ ، همانگونه که آرزو داشت دست یافت و بر بارگاه  کبریائی حق واصل شد .   

    سردار جانباز برادر حاج مصطفی مولوی نحوه شهادت ایشان را اینگونه بیان کرده است :

    «...حدود دو هفته از عملیّات ۲۰ شهریور سال ۱۳۶۰ با نام عملیّات شهید مدنی (قدس سره) در منطقه سوسنگرد می گذشت . آن موقع فرماندهی نیروهای آذربایجان به عهدۀ برادر بزرگوار سردار جانباز «حاج ناصر بیرقی » بود . روی خاکریزی کنار هم نشسته بودیم و با هم صحبت می کردیم که در این حین هواپیماهای عراق سر رسیدند و ارتفاع خود را کم کردند و سپس شروع به تیراندازی نمودند . در آن لحظه ما شاهد ایثار و از خود گذشتگی شهید«صیاد عالی» بودیم . او برای اینکه تیرهای شلیک شده از هواپیماهای دشمن به برادر «حاج ناصر بیرقی » اصابت نکند و او آسیب نبیند خودش را روی او انداخت تا  اگر تیری هم بر می خورد به او بخورد . بحمد الله در آن لحظه تیری اصابت نکرد ولی دفعه بعد که هواپیماها به پائین آمدند و با تیر بارشان شلیک کردند صیاد عالی به شهادت رسید.

منبع مطالب:کتاب باغ شقایق ها(یاد نامه شهدای حکم آباد)

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

سراپا اگر زرد و پژمرده ایم                                  
                    ولی دل به پاییز نسپرده ایم

چو گلدان خالی لب پنجره                                      
               پر از خاطرات ترک خورده ایم


    اگر داغ دل بود ما دیده ایم                                     
                اگر خون دل بود ما خورده ایم


    اگر دل دلیل است ما آورده ایم                             
               اگر داغ شرط است ما برده ایم

 
    اگر دشنه ی دشمنان گردنیم                              
                   اگرخنجر دوستان گرده ایم


    گواهی بخواهید اینک گواه                               
             همین زخم هایی که نشمرده ایم


    دلی سربلند و سری سر به زیر                      
           از این دست عمری به سر برده ایم 
    
                                        استاد قیصر امین پور

لطفا برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید


  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

هر چند همچو گل همه بر باد رفته اند

هرگز گمان مدار که از یاد رفته اند

اینان نه آن گل اند که گویی در این بهار

از یاد رفته اند چو بر باد رفته اند

اینان نه آهویند که گویی دریغ و حیف

در چنگ ظالمانه صیاد رفته اند

جای دریغ نیست بر ایشان که این گروه

با عزم آهنین و دل شاد رفته اند

« استاد » گفته بود که با جان و دل به پیش

اینان بنا به گفته استاد رفته اند

سرباز آهنین نبرد نهایی اند

پولاد زیست کرده و پولاد رفته اند

در راه پی گذاری کاخ جهان نو

بر جا نهاده پایه و بنیاد رفته اند

در راه آفرینش باغی پر از شکوه

بی خس و خار و آفت و اضداد رفته اند

« پیروز باد ملت ما، انقلاب ما»

گویان، به رغم دشمن جلاد رفته اند

« کوبنده باد جنبش خلاق رنجبر»

برگوش عالمی زده فریاد رفته اند

بر باد رفته نیز نبایست گفتشان

در قلب ما نهاده بسی یاد رفته اند

                                              مهدی اخوان ثالث                       

 

 

 

با سلام

از امروز قصد دارم بخش جدیدی را با عنوان معرفی شهدا در وبلاگم قرار دهم.

در این بخش قصد دارم شهدای گرانقدر کوی صفا در خیابان بهار تبریز را به شما عزیزان معرفی کنم تا شاید بتوانم در شناخته شدن بیشتر راه این شهیدان گامی کوچک بردارم.

منتظر نظرات ، انتقادات و پیشنهادات سازنده شما عزیزان هستم.

امیدوارم با عنایت وتوجه شهیدان ان شاءالله در این کار موفق باشم.                  

 

       عکس شهیدان گلگون کفن کوی صفا-خیابان بهارتبریز

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

خورشید در آغوش ستاره می درخشید
توحید خدا به گاهواره می درخشید
بر دامن زهرایی ِّ نجمه گل زهرا
از روح و تن نبی عصاره می درخشید
قابی ز ِ علوم عرش در صورتی از خاک
در حال نظاره و اشاره می درخشید

 

در خانه ی موسی نفسی برتر از عیسی
از فاطمیــّون علی دوباره می درخشید
کشتی ِّ نجات نوح نه نجات عالــَم
از موج دسیسه و شراره می درخشید

 

بهر نظری ملائکه بست نشستند
از عشق رضا همه سر و دست شکستند

 

فالی به تماشای نگارم زدم امشب
با حافظ طنــّاز کنار آمدم امشب آمد

با جان به خریداری ِّ یار آمدم امشب
تو عالـــِم آل ُ لــَله و من جاهل درگاه
بر من نگه انداز که زار آمدم امشب
هرگز نشده سائلی از خانه ی تو رد

 

هرگز نشده سائلی از خانه ی تو رد
صیــّاد محبــّت به شکار آمدم امشب
مسکین سر سفره ی احسان رئوفم
بر چشم قدم نــِــه که غبار آمدم امشب

 

 

 

از پشت در خانه مکن نوکرت آزاد
قلبم گره بنداز تو در پنجره فولاد

 

دلشادم و در هیأت میلاد نشستم
چون با توام انگار گوهرشاد نشستم
باران کریمانه و حوض حرم و موج
من رو به سوی پنجره فولاد نشستم
دلتنگی ِّ ایوان طلا و حرم یار
شوری شد و شد سینه غم آباد نشستم

 

 

گفتند جواز سفر عشق تو هستی
تا کرب و بلا راه من افتاد نشستم
تو حج ِّ فقیرانی ُّو من حاجی ِّ عاشق
با نیــّت لبــّیک به اِجلاد نشستم

راهی به خدا هستی ُّو صهبای نجاتی
آبی ز ِ فراتی ُّو دعای عرفاتی

 

آوای جرس می رسد و مانده ام حیران
بستند همه بار و منم بی سر و سامان
این قافله راهی سوی بین الحرمین و ....
آن در طلب یار ِ نهان سوی بیابان
شوق عرفات است و وصال رخ مهدی
که شعله کــِشد هر سحر و شام از این جان

 

جا ماندم و درمانده شدم قافله سالار
پایان بده آقا شب تنهایی ُّ و هجران
این پرده نشینی نفس عشق بریده
بــِنمای رخ و سینه ی عشـّاق مسوزان


حالا که در ایرانی ُّو مهمان رضایی
آقا به تماشای محبــّان نمی آیی ؟؟؟

                                            شاعر:حسین ایمان

میلاد مسعود شمس الشموس ولی نعمت ایرانیان سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک باد.

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

 

دو وهابی موقع سوارشدن به هواپیما متوجه شدن یکی از مسافران شیعه ست!

قرار گذاشتن که اذیتش کنن اولی به دومی گفت:

میخواستم تعطیلات برم لبنان؛ اما شنیدم اونجا شیعه زندگی میکنه؛ پیشنهاد شد برم بحرین اما نپذیرفتم؛ چون اکثریت شیعه هستن . . . فکر کردم برم عراق شنیدم که عراق هم پرازشیعه است..

رفیقش گفت:خب چرا نرفتی اروپا؟؟

گفت: اونجاهم تشیع منتشر شده تو خیابونا؛ هرجا بری بهشون برمیخوری. . .

همینطور ادامه دادن تا خشم این مسافر شیعه رو در بیارن؛

مسافر شیعه هم با کمال خونسردی بهشون رو کرد

و گفت: چرا به جهنم سفر نمیکنی؟ شنیدم اونجا تنها جاییست که شیعه ندارد!!!


برگرفته از"دل نامه""www.delname.blog.ir"
  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
پروردگارا بر من منت گذار و فرزندان مرا به من ببخش. بر من منت گذار و از نعمت صلاح محرومشان مساز و مرا از اصلاح عقیده و حسن تربیت شان بهره مند فرمای.

  (بخشی از دعای 25 صحیفه سجادیه).

 

یکی از دغدغه های مادران، آشنا کردن دختران با حجاب است، در این یادداشت چند پیشنهاد برای مادران در نظر گرفته شده است که امیدواریم سازنده باشد چرا که به نظر کارشناسان علوم دینی و روانشناسان برای عملی شدن این رفتار الهی می باید قدم های حساب شده برداشت تا شاهد اثرات زیبا و ماندگاری باشیم. 

 وجوب حجاب بر اساس نظر مراجع اتمام نه سال قمری است اما این سن برای شروع رعایت حجاب، بسیار دیر است. دختری که تا قبل از این سن آزادانه هر لباسی را می پوشید با رسیدن به این سن قطعا نخواهد توانست حجاب را در معنای مطلوبش رعایت کند پس آشنایی تدریجی با این امرضروری است مثلا در شش سالگی آستین حلقه ای یا دامن کوتاه نپوشد در هفت سالگی با پوششی مانند کلاه یا روسری های کوتاه و فانتزی موهایش پوشانده شود. حجابی که دست و پای او را نگیرد اما او را به پوشش نزدیک کند. مثلا خانواده ها باید به یاد داشته باشند که یکی از اشکالاتی که دختران در هنگام پوشیدن روسری دارند، احساس خفگی زیر گلو است که باید به آرامی وی را عادت داد.

عادت دادن کودک به حجاب بسیارمهم است ما نمی توانیم حجاب را به صورت فشرده اعمال کنیم ملایمت و لطافت و عادت دادن او بسیار اهمیت دارد.

 

 2- در این سنین کودکان در برابر حوادث و رفتار دیگران تاثیر پذیرترند، حجاب شرعی مادر، خاله، عمه و خانم های نزدیک به کودک و دوستانی که با آن ها روابط نزدیک داریم می تواند زمینه را برای محجبه بودن دختران فراهم کند.

یکی دیگر ازعوامل مخرب در این جا استفاده خانواده از شبکه های ماهواره ای است که به صورت مستقیم بر روح معنوی کودک اثرگذار است و یقینا بر روند مطلوب دینی خانواده موثر خواهد بود.

 

 

3- بیان محاسن و فواید حجاب و مستور بودن زیبایی ها، رضایت خدا، سلامت فرد و اثرات زیان بار بدحجابی می تواند ما را در حصول نتیجه یاری کند.

4- استفاده از آیات معرفی زنان صالح و برتر اسلام و بیان زندگانی ایشان به عنوان الگو

 

 

 

 

5- همزمان با تکلیف دختران، بلوغ جسمانی هم اتفاق می افتد. این امر او را درگیر ظاهرش خواهد کرد. براین اساس او بیشتر از گذشته به فکر نمایاندن زیبایی ها و پوشاندن بدشکلی های موقتی اش خواهد افتاد. والدین آگاه باید با تهیه لباس های زیبا و شاد و متفاوت با رنگ های متنوع و استفاده ازخلاقیت، میل به آراسته بودن او را درک کنند به طوری که موجبات محدودیت او را فراهم نکنند و آزادی و شور و شوق کودکی او را مد نظر قرار دهند. مثلا از انواع چادرهای رنگی آذین شده با تور و روبان یا مانتو های زیبا با دکمه های رنگارنگ استفاده کنند تا دختر بداند، حجاب زیبایی های او را کم نکرده است.

می توانید برای انتخاب رنگ لباس و یا چادر، از او نظر خواهی کنید. دختر بچه ها لباس های چین دار و دنباله دار را بسیار دوست دارند. سعی کنید در حجاب و پوشش آنچه را که او دوست دارد انجام دهید و تنها شرط شما، پوشش اسلامی باشد. سلیقه خود را به هیچ عنوان بر فرزندتان تحمیل نکنید.

 

 

 

چادرهای آستین دار، کش دار که زیاد بلند نباشند تا جلوی دست و پای فرزندمان را بگیرد و هم چنین استفاده از انواع تل های پوششی رنگی، ساق دست های متنوع گلدار و ساده و رنگی، که طعم خوش انتخاب را به او بدهد، رضایت داشتن حجاب را در بیشتر می کند. هزینه کردن خانواده و اختصاص وقت به این امر خیلی مهم و نتیجه بخش خواهد بود

 

 

6- یکی از روش های تشویق، دادن پاداش است به طوری که روانشناسان بر این باورند که تقویت های بیرونی مانند جایزه موجب ایجاد تقویت های درونی مانند میل به داشتن حجاب خواهد شد. بر این اساس برای رعایت حجاب فرزندتان هدیه های هر چند کوچک اما مستمر تهیه کنید

 

 

7- هر سال، روزجشن تکلیف کودکتان مراسمی کوچک به پا کنید چون آن روز تولدی دیگر است و به او یادآوری کنید درطول سالی که گذشت در چه زمینه هایی قوت یا ضعف داشته و قرار است چگونه باشد.

 

 

وقتی کودک چهار ـ پنج ساله شد کم‌کم می‌توانید لباس‌های او را پوشیده‌تر کنید. مثلا به او شلوار و دامن‌های بلند بپوشانید و با دامن‌های کوتاه جوراب شلواری تن او کنید.

با او بازی کنید و در بازی چادر یا روسری به او بدهید تا نقش مادر یا مادر بزرگ یا زن شاغلی را بازی کند که دکتر است یا در اداره کار می‌کند.

در بازی با عروسک‌ها برای آنها لباس‌های پوشیده هم بدوزید و به او یاد دهید که این کار را بکند.

اگر کودکتان عروسک‌های خارجی دارد با او بازی کنید که برای آن جشن تکلیف بگیرد و لباس‌های پوشیده و روسری تنش کند.

 و در آخر

مراقب تاثیر عروسک‌هایی چون باربی روی سلیقه‌ها و رفتارهای فرزندتان باشید.

تأثیرات مخرب باربی

بلوغ زودرس

امکان تعویض لباس های مختلف همراه باربی و تقویت انگیزه تعویض لباس های زیر، از دلایلی است که باعث شده منتقدان باربی او را آموزگار سکس بدانند.

سوء تغذیه

در اثر تبلیغات، بسیاری از زنان و دختران، در تلاش برای دستیابی به اندام باربی، دچار سوء تغذیه شده اند.

مصرف گرایی و تجمل

لباس های ظریف و خوش رنگ و دوخت باربی، عریان گرایی و مصرف گرایی را ترویج می دهد.

تغییر ذائقه کودکان

خرید باربی و تکام وسایل مکمل آن از قبیل لباس خواب، وسایل حمام، مایوی شنا، لباس مهمانی، وسایل آرایش و... و بروز رسانی آنها باعث می شود کودکان سلیقه ای همانند باربی داشته باشند.

ارتباط با جنس مخالف

در بسیاری از موارد باربی همراه دوست پسرش به فروش می رسد.

عادی سازی بی عفتی

او با لباس های دوتکه و نیمه عریان، آرایش های غلیظ، روابط نامشروع یا قصه ها، کلرتون ها و عکس های مستهجن، زیرکانه و جذاب، از امور جنسی قبح زدایی می کند و ذائقه دختران جوان را به سوی اباحه گری می کشاند.

سعی کنید در کودک رغبت ایجاد کنید و چیزی را به او تحمیل نکنید. اگر موفق عمل کنید، هنگام بلوغ نوجوان با حجاب و عفاف مانوس خواهد بود.

حجت‌الاسلام والمسلمین هادی زین‌العابدین، استاد حوزه علمیه قم در این باره می‌گوید: «اسباب‌بازی های کودکان در زمینه حجاب و عفاف مورد بی‌توجهی قرار گرفته‌اند و استفاده کودکان از عروسک‌های خارجی با عنوان باربی و تبدیل شدن این عروسک‌ها به الگوهای ظاهری رفتار و عمل کودکان، خطری جدی را برای آینده آنها همراه خواهد داشت.

بنابراین می‌توان این گونه نتیجه‌گیری کرد که با وجود لزوم آزادی عمل کودک در انتخاب لباس و استفاده‌کردن از اسباب‌بازی‌های متنوع، باید ذائقه او را در راستای تعالی پرورش داد، نه این که از اوان کودکی، فرزند با نوعی از برخورد پدر و مادر روبه‌رو شود که رعایت حجاب را در درجه‌های کم‌اهمیت قرار دهد.»

منابع:

سایت تبیان

وبلاگ در و صدف

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

دیده ام تن های بی سر را به خاک

سینه ها دیدم فراوان چاک چاک

زیر هر گامی شقایق کاشتیم

تا که این پرچم فرا افراشتیم

 

یاد و خاطره تمامی دلاور مردان عرصه دفاع مقدس گرامی باد

شادی روح تمام شهیدان گلگون کفن ایران زمین صلوات

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

کتاب اسرار آل محمد  نوشته سلیم ابن قیس هلالی اولین کتاب حدیثی  و تاریخی از قرن اول اسلام است.

این کتاب در زمانی نگاشته شده است که خفقان وحشتناکی بر جامعه حاکم بود و نوشتن هر گونه کتابی جرم بود تا چه رسد که این کتاب در اثبات حقانیت اهل بیت و امیرالمومنین(علیه السلام) باشد.

سلیم ابن قیس دو سال قبل از هجرت در منطقه کوفه به دنیا آمده ودر هنگام شهادت حضرت رسول اکرم (ص)۱۲ سال داشته است.

او در زمان حیات مبارک پیامبر(ص) ونیز در زمان حکومت ابوبکر در مدینه نبوده ودر جریانات سقیفه و شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)شخصا حضور نداشته است.

سلیم در زمان حکومت عمر وارد مدینه شده و متوجه جو حاکم وشرایط فرهنگی و علمی آن دوره خاص شده که چگونه اهل بیت پیامبر خاصه باب علم ایشان ، حضرت امیرالمومنین امام علی (علیه السلام)خانه نشین شده و مردم راه جهل را پیش گرفته اند.

سلیم از اصحاب خاص امیر امومنین،امام حسن،امام حسین و امام سجاد (علیهم السلام)بوده و دوران امام باقر(علیه السلام )را هم درک کرده است.

این کتاب همواره توسط امامان معصوم علیهم السلام تایید شده است که این خود موید صحت محتوای این کتاب است.

این کتاب بارها به زبانهای عربی و فارسی چاپ شده و ترجمه های مختلفی از آن به زبان فارسی وجود دارد اما کتاب چاپ شده توسط انتشارات دلیل ما با ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی از بهترین ترجمه های موجود است.

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
برای اثبات حقانیت مذهب شیعه دوازده امامی دلایل منطقی و متقن فراوانی وجود دارد، براهین موجود را می‏توان به سه دسته کلی تقسیم نمود: 1. براهین عقلی، 2. دلایل قرآنی، 3. روایات پیامبر اکرم(ص).
طبیعی است گستردگی هر یک از این استدلالات، مطالعه کتاب های متعددی را می‏طلبد و در این مختصر امکان بحث از آنها نیست؛ لیکن اختصارا به این برهان اشاره می‏گردد:
یک از دیدگاه قرآن:


1. از نظر قرآن رهبری و امامت امت، حتما باید به ‏دست انسانی معصوم باشد که از هر گونه کژی دور باشد. این نکته‏ به تعابیر مختلفی در کتاب ‏الهی بیان شده‏ است. از جمله هنگامی که ابراهیم(ع) به‏ امامت رسید و آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست نمود پاسخ آمد: عهد من به ستمکاران نمی‏رسد.
«
قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی‏ قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛[بقره/124] خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى ‏رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)»
آیه مذکور نشان می‏دهد که امامت منصبی الهی است؛ نه به انتخاب افراد و به کسانی اعطا می شود که از هر ظلمی با مفهوم وسیع قرآنی آن پاک و مبرا باشند.

آیه ابلاغ: «
یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[مائده/67] و به دنبال آن آیه اکمال دین که درخصوص ولایت امیرالمؤمنین(ع) است و جزئیات آن در روایات متواتره بیان گردیده است.

دو. از دیدگاه عقلی نیز باید توجه داشت که:

1. لزوم رهبری در جامعه، امری ضروری و انکار ناپذیر است.
2. رهبری در جامعه‏ اسلامی، باید براساس‏ احکام و قوانین الهی باشد.
3. احکام الهی و اجرای آن به وسیله کسی ممکن است که صد در صد به زوایای آن احکام آگاه و نسبت به آنها متعهد باشد.
به عبارت دیگر اگر پیامبر(ص) حضور ندارد، این شرایط و اوصاف در نزدیک‏ترین فرد به‏ آن حضرت می باشد و به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در این جهات قابل مقایسه به امامان معصوم(ع) نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری احساس نیاز به ائمه(ع) می‏کردند.

سه. از دیدگاه روایی:

روایات بی شماری از پیامبر اکرم(ص) در کتاب‏های شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(ع) را ثابت میکند مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیله الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین و...
البته باید بدانید که این مقدار آگاهی، برای کسی که خود را در معرض انواع شبهات قرار داده، هرگز کافی نیست و نیازمند مطالعات جدی است. که در پایان منابعی در این رابطه خدمت شما معرفی می کنم.

علاوه بر مطالب فوق، فقط همین قدر کافی است بدانید که تمام عقاید شیعه از طریق منابع اهل سنت قابل اثبات است و کتاب هایی مانند ((عبقات الانوار)) که ده ها جلد می باشد, همه با منابع اهل سنت حقانیت شیعه را به اثبات رسانده است.
نویسندگان برخی از کتب ذکر شده خودشان از علمای اهل سنت بوده که پس از تحقیق شیعه شده اند. برخی از این کتاب ها مناظرات علمای شیعه و سنی می باشد. مانند المراجعات که بسیار عمیق و عالی است و بزرگترین علمای اهل سنت را به اعتراف نسبت به حقانیت شیعه واداشت. درپایان برخی ازکتابهایی که برای پی بردن به حقانیت شیعه قابل مطالعه هستند را ذکرمی شود ان شاء الله در آینده ای نزدیک این کتا بها یک به یک معرفی و توضیحاتی در مورد آنها داده خواهد شد.

1ـ بررسی مسائل کلی امامت، ابراهیم امینی
2ـ امامت و رهبری، شهید مطهری
3ـ آنگاه هدایت شدم، تیجانی سماوی
4ـ اهل سنت واقعی کیست؟، تیجانی سماوی
5ـ از آگاهان بپرسید، تیجانی سماوی
6ـ اهل بیت، کلید مشکل‏ها، تیجانی سماوی
7ـ همراه با راستگویان، تیجانی سماوی
8ـ عبداللّه‏ بن سبا، ج 3 - 1، علامه عسکری
9ـ نقش ائمه در احیای دین، ج 15 - 1، علامه عسکری
10ـ یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، علامه عسکری
11ـ نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه عسکری
12ـ اندیشه‏ های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج 2 - 1 ، علامه عسکری
13ـ المراجعات، علامه سید شرف‏الدین
14ـ شیعه در اسلام، علامه طباطبایی
15ـ شیعه و تهمت‏های ناروا، علامه جواد شری
16ـ شیعه پاسخ می‏گوید، سید رضا حسینی نسب
17ـ فریب، صالح الوردانی
18ـ خاطرات مدرسه، سید محمد جواد مهری
19ـ سیری در صحیحین، محمد صادق نجمی
20ـ الغدیر، علامه امینی
21ـ عبقات الانوار، میرحامد حسین لکنهوی
22ـ احقاق الحق، علامه شهید تستری
23ـ شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی
24ـ راه ما، راه و روش پیامبر ما، علامه امینی

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

یک روز یک مرد انگلیسی از یک شیخ مسلمان پرسید:چرا در اسلام زنان مسلمان اجازه ندارند با مردان مصافحه کنند؟
شیخ گفت: آیا تو میتوانی دستهای ملکه الیزلبت را بگیری؟

مرد انگلیسی گفت: البته که نه، فقط افراد خاصی هستند که میتواند با ملکه مصافحه کنند .
شیخ جواب داد: بانوان ما ملکه هستند و ملکه ها با مردان غریب مصافحه نمی کنند.

 

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»