««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»»

فعالیت های فرهنگی و مذهبی
مشخصات بلاگ
««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»»

اینجا یک رسانه برای اشاعه فرهنگ غنی تشیع است.
راه شیعه یعنی راه سرخ اباعبدالله الحسین(ع)
یعنی شهادت

الکسا

مقتدر مظلوم :: نوای وبلاگ

کد موزیک آنلاین برای وبگاه
پیوندها

۵ مطلب در آذر ۱۳۹۲ ثبت شده است

شاید برای عده‌ای جذاب باشد که در میان فدائیان راه حق، شهدایی بودند که هنگام دفن٬ لبخندی بر این دنیای فانی زدند و به لشکر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پیوستند.

 

17 سال، 20 سال، پُر پُرش 25 سال، سن و سال جوان هایی بود که درس و مدرسه و دانشگاه را نیمه کاره رها می کردند و راهی جبهه ها می‎شدند. وصیت نامه هایشان را که می خوانی، گویا با چهل ساله هایی طرفی که دیگر چم و خم روزگار را یاد گرفته اند و بعد از یک راه طی شده ـ به قول آوینی ـ، نشسته اند وصیت نامه نوشته اند.

راه این شهدا همچنان ادامه یافت و مردم کشورهایی همچون بحرین٬ سوریه و لبنان برای رسیدن به عزت و آزادگی جان‎ها بر کف دست‎هایشان گرفتند و جنگیدند.

راه شهادت هنوز هم بسته نشده و چه بسیار شیردلانی در توطئه‎های تروریستی کوردلان در همین سرزمین مادری‎مان به معنای واقعی عاقبت به خیری رسیدند.

در این بین٬ شهدایی بودند که هنگام دفن٬ لبخندی بر این دنیای فانی زدند و به لشگر سید و سالار شهیدان حضرت اباعبدالله الحسین(ع) پیوستند. ما نیز نتوانستیم به سادگی از کنار این موضوع گذر کنیم.

برای مشاهده این گزارش جالب به ادامه مطلب بروید.

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

 

 

یادداشت/ حجت‌الاسلام سلیمیان وجود دختر ۳ ساله امام حسین(ع) و مسأله نام ایشان وجود حضرت رقیه(س) را نمی‌‌توان انکار کرد و آنچه پیرامون آن حضرت و درباره نامشان مطرح می‌شود، نباید منجر به خدشه‌دار شدن منزلت آن حضرت میان ارادتمندان اهل بیت‌(ع) شود.

حجت‌‌الاسلام خدامراد سلیمیان، استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت دختر سه ساله امام حسین(ع) یادداشتی درباره حضرت رقیه نوشته است.

گاهی در مورد حضرت رقیه (س) شبهات و تردیدهایی مطرح می‌شود و وجود آن حضرت مورد انکار قرار می‌‌گیرد اما نکته بسیار مهم این است که آنچه پیرامون آن حضرت مطرح می‌‌شود نباید به راهی برای خدشه دار شدن منزلت آن حضرت در میان ارادتمندان اهل بیت(ع) تبدیل شود.

در این یادداشت به بررسی این موضوع پرداخته شده و ادله‌‌ای برای اثبات وجود ایشان(س) بیان شده است.

       لطفا بقیه این گزارش را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید

 

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»
   

 

 

   مرد بزرگی بود . «رحیم افتخاری »را می گویم . شب عملیّات بود و چیزی به آغاز عملیات باقی نمانده بود.  «والفجر۸» در پیش رو بود و ما در منطقه عملیاتی نشسته بودیم . شب زیبائی بود . اروندرود با صدائی آرام و یکنواخت از کنارمان می گذشت و ستاره ها در آب صاف رود ، چهره زیبایشان را تماشا می کردند .

هر کس در گوشه ای ، محفلی پنهانی و پر سوز ساخته و با خدای خود ، غرق راز و نیاز بود . در چنان شبی ، غرق در نور مهتاب و سوسوی ستاره ها ، هرخاکی آرزو می کرد که پایش از زمین کنده شود وتا آن بالا ، تا خانه ستاره ها به پای جان بدود و آرام گیرد . شاید رحیم هم همین حال را داشت که کنار رود خلوت کرده و آرام نشسته بود . من  مراقبش بودم . همه دوستش داشتند از روحیه بالائی بر خوردار بود ، قید دنیا را زده بود . دلم می خواست بدانم به چه می اندیشید . دوست داشتم کنارش باشم ، امّا از طرفی دلم نمی آمد که شیشه این سکوت و خلوت عرفانی را با حضورم بشکنم . با خود گفتم :«چه به هم می آیند رحیم و اروند هر دو عمیق و آرامند . » آرام طوریکه رحیم متوجه نشود و مزاحم او نباشم خودم را بی صدا به او نزدیکتر کردم . تاریکی فرود آمده و همه جا را زیر چتر خودگرفته بود . باد درسوله هامی پیچید و زوزه می کشید. با خود گفتم : «گویا باد هم برای شروع عملیّات بی تاب است .» رحیم متوجّه من شد و آن نگاه عمیق و آرام اش را به صورتم پاشید و گفت : «می توانم زحمتتان دهم؟ یک ورق کاغذ می خواهم . »

   تعجب کردم : « کاغذ برای چه ؟ »

   « می خواهم وصیتی بنویسم ! »

   پرسیدم :«رحیم جان! مگر وصیتنامه ات را ننوشته ای؟»    

   گفت : «نوشته ام ، امّا مطلبی را می خواهم بدان اضافه کنم . » او را در کنار رود و غرق در افکارش تنها گذاشتم . ورق کاغذی گیر آوردم و برگشتم پیش او . پیش رحیم نشستم و او زیر نور نقره ای رنگ ماه کنار اروند که آرام و بی صدا زیر پایمان می رقصید و دور می شد نوشت :

                      

                          بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحیم

    وصیت می کنم که از پسر کوچکم که نام مبارک حضرت رضا(علیه السّلام) ، غریب الغربا را برایش انتخاب کردم مواظبت کنید...»رحیم نوشته اش را خوب تماشا کرد . نمی دانم آن هنگام به چه نیتی نوشته خود را پاره کرد و روی اروند پاشید و رود ، تکه های نامه رحیم را با خودش برد !

   پرسیدم : « داری چه کار می کنی آقا رحیم؟ چرا پاره کردی؟»

    گفت : « دیگه لازم نیست! »

    صدایش ، صدای رحیم همیشگی نبود ، انگار باد از توی بهشت وزیده و از میان سوله ها گذشته و این صدای بهشتی را در وجود رحیم گذاشته بود . صدایش از عالم دیگری بر می خواست . لحظه ای بعد در حالی که هر دو کنار هم نشسته بودیم ، رحیم عکسی را از جیبش بیرون کشید : « ببین عکس پسرم رضاست ! »

عکس را گرفتم و در روشنائی آن شبِ نیلی تماشایش کردم ، چقدرشبیه پدرش بود . من غرق تماشای عکس بودم و با خود می اندیشیدم  :« چقدر شبیه پدرش است!» دیده که چرخاندم ، رحیم را دیدم که اشکی به پهنای صورتش جاری بود و با خود زمزمه می کرد« یارضا یا شهادت »رحیم عکس را از من گرفت و در میان بهت و حیرت من ، پاره پاره اش کرد و روی اروند پاشید.

پرسیدم :« چه کار کردی رحیم جان ؟! »

آرام و عمیق جوابم داد :«احساس می کردم رضا مانع معاملۀ من و خدایم شده ، حالا دیگر اروند هم شاهد است که بین من و خدایم هیچ مانعی نیست . من از رضایم گذشتم  تا رضای خدا را خریده با شم ! »

    اشک در دیدگا نم بود . دلم مشت بر سینه می کوفت . جلو رفتم و رحیم را که بوی یاس می داد وگلهای محمّدی درآغوش کشیدم . باد همچنان زوزه می کشید و از میان سوله ها می گذشت و اروند با شتاب جاری بود صافِ صاف ، و من ستاره ای خاکی را آغوش کشیده بودم که بوی بهشت می داد. آرام نالیدم : «برای من هم دعا کن رحیم جان ، دعایم کن ! »

    لبخندی زد : « محتاج دعائیم...» ماه تکه ابر کوچک خاکستری را کنار زد ، گردن کج نمود و صورت مهربان رحیم را سیرتماشا کرد . شاید ماه هم می دانست که فردا رحیم آن بسیجی عاشق ، آن نام آور گمنام ، به دیار باقی پرکشید و جاودانه شد .

 

 

لطفا جهت مطالعه کامل ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

هفتمین یادواره شهدای کوی صفا روز پنج شنبه  ۷ آذر ماه بعد از نماز مغرب و عشاء  در مسجد امام حسین(ع) خیابان بهار تبریز برگزار شد.

این مراسم مثل سالهای گذشته با شکوه خاصی برگزار شد که در این میان حضور پر شور اهالی منطقه بر رونق این مجلس افزوده بود.

این مراسم با پخش سرود جمهوری اسلامی و قرائت قرآن توسط قاری ممتاز استان آقای عبدی آغاز شد و سپس حاج آقا آزادی فرمانده پایگاه مقاومت امام حسین(ع) ضمن عرض خیر مقدم به مهمانان حاضر گزارشی کوتاه از عملکرد پایگاه در سال جاری ارائه دادند.

سپس گروه سرود پایگاه به اجرای برنامه پرداختند.

بعد از آن رزمنده جانباز میر ابوالفضل ایرانی به خاطره گویی پرداختند و دلها را به کربلای ایران بردند.این بخش حال و هوای خاصی در برنامه به وجود آورد.

بعد از آن نوبت برادر رزمنده مهندس نوین شهردار سابق تبریز و برادر دو شهید بود که به سخنرانی پرداختند سپس مداح باصفا و ولایت مدار آقای موسی حسین زاده دقایقی به مداحی پرداختند.

گزارش تصویری این برنامه را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»