««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»»

فعالیت های فرهنگی و مذهبی
مشخصات بلاگ
««راهــــــــــــ شـــــــــیـــعــــه»»

اینجا یک رسانه برای اشاعه فرهنگ غنی تشیع است.
راه شیعه یعنی راه سرخ اباعبدالله الحسین(ع)
یعنی شهادت

الکسا

مقتدر مظلوم :: نوای وبلاگ

کد موزیک آنلاین برای وبگاه
پیوندها

نقش حضرت زینب سلام الله علیها در واقعه عاشورا

پنجشنبه, ۲۵ ارديبهشت ۱۳۹۳، ۰۹:۵۰ ق.ظ

در تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیاری بودند که با حضور فعّال در صحنه‏ های حسّاس سیاسی و اجتماعی، مسیر تاریخ را تغییر دادند. از جمله این زنان، حضرت زینب(س) بود که با حضور در نهضت کربلا، مسؤولیت بزرگی را بر عهده گرفت. به اعتقاد نویسنده، حضرت زینب(س) برای ایفای مسؤولیت بزرگ پیام رسانی از دوران کودکی تحت تربیت پیشوایان معصوم قرار گرفت و امام حسین(ع) نیز در مسیر حرکت به کربلا، با سخنان و توصیه‏ هایی، خواهرش را آماده‏ تر کرد. مقاله در تبیین نقش حضرت زینب در روز عاشورا و نیز پس از آن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمایت از زنان و کودکان به تفصیل سخن گفته است و در پایان به نقش آن حضرت در کوفه و شام و در برابر ابن ‏زیاد و یزید به اجمال پرداخته است. حضور زنان در صحنه اجتماع، مشارکت و حضور زنان در صحنه ‏های گوناگون جامعه از مسائلی است که در زمان حاضر پیرامون آن فراوان سخن گفته می‏شود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسأله ای مورد توافق است اما در شرایط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در این باره به طور بسیار فشرده و مختصر می‏توان گفت؛ این است که، هر کار جمعی و گروهی نیازمند افرادی با تخصص‏ها و مهارت‏های گوناگون است که به هر یک از آنان مسئولیتی متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود. به کار گرفتن اعضای یک مجموعه در کاری بر خلاف تخصص و مهارتش سبب ناکارآمدی آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابی و نشاط هر جامعه و تربیت نسل جدید در گرو این است که بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، با ساختمان وجودی و روحیات متفاوت و گوناگون آفریده شوند، و هر یک از آنان متناسب با شرایط جسمی و روحی خود عهده ‏دار انجام مسئولیتی گردند. در این صورت است که پیوند خانواده مستحکم می‏گردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابی دمیده می‏شود، و فرزندانی با شخصیت، با ایمان، لایق، نوع دوست، راستگو و درستکار به جامعه تحویل می‏گردد؛ ولی اگر هر یک از زن و مرد وظیفه ‏ای را که جهان تکوین و نظام آفرینش بر اساس شرایط جسمی و روحی به عهده آنان گذاشته، به خوبی انجام ندهند و به کاری دیگر مشغول شوند، بنیان خانواده متزلزل می‏گردد و در نتیجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگی و تربیتی خواهد شد. وظیفه اصلی زنان و بانوان هر جامعه تربیت و پرورش نسل جدید آن جامعه و گرم نگه داشتن کانون خانواده است؛ از این رو اشتغال به هر کاری که زنان را از انجام این وظیفه خطیر بازدارد، آنان را از رسالت اصلی خود بازداشته است و علاوه بر آنکه زیان‏های غیر قابل جبرانی بر جامعه وارد می‏سازد، زنان را نیز از شخصیت و هویت واقعی خود تهی نموده، به آنها شخصیت کاذب و دروغین می‏بخشد؛ چرا که کمال و شخصیت هر انسان در آن است که توانایی‏ها و استعدادهای خود را به خوبی بشناسد و آنها را به فعلیت برساند. بنابراین یک اصل مهم و اساسی که در مشارکت زنان درصحنه‏ های گوناگون جامعه باید به آن توجه شود این است که پذیرش هرگونه مسئولیتی از سوی آنان نباید به وظیفه اصلی آنها که تربیت نسل جدید جامعه و گرم نگه داشتن کانون خانواده است کم‏ترین لطمه و آسیبی وارد سازد. نکته دیگری که در مشارکت زنان در صحنه ‏های گوناگون اجتماعی و سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد، حفظ حدود شرعی و حریم عفت، حیا و پاکدامنی و دورنگهداشتن میدان کار و مسئولیت از هرگونه تمتع و بهره‏ گیری ‏های جنسی است. کشانده شدن مسائل جنسی به صحنه جامعه، علاوه بر آنکه بنیان و اساس خانواده را متزلزل می‏کند بیش‏ترین و بزرگ‏ترین ضربه را به شخصیت و هویت زنان وارد می‏سازد، و شخصیت آنان را در حدّ ابزار و وسیله‏ای برای کامیابی و کامجویی مردان هوسران و یا وسیله ‏ای در جهت منافع مادی دنیاپرستان و مطامع سیاسی سیاستمداران تنزل می‏دهد. بنابراین مشارکت زنان وبانوان در صحنه‏ های گوناگون اجتماعی و سیاسی باید با رعایت کامل و دقیق این دو اصل مهم و اساسی صورت پذیرد. تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیاری را سراغ دارد، که علاوه بر انجام مسئولیت و رسالت خود در خانواده و رعایت کامل شئون عفت و پاکدامنی با حضور فعال خود در صحنه‏ های حساس سیاسی و اجتماعی مسیر تاریخ را تغییر داده ‏اند و بدینوسیله نام خود را در زمره مردان و زنان تاریخ ساز به ثبت رسانده‏ اند. بدون شک زینب کبری(س) یکی از زنانی است که به عنوان الگو و اسوه برای همه زنان و مردان آزاده، آزادی خواه و ظلم ستیز در همه زمان‏ها مطرح است. گرچه سخن گفتن از شخصیت حضرت زینب (س) کاری بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولی برای انجام وظیفه و ادای دین خود برآن شدیم تابه طور فشرده و در حدّ توان اندک و ناچیز خود به بررسی حضور سیاسی حضرت زینب(س) در نهضت سیدالشهدا(ع) بپردازیم. شخصیت حضرت زینب(س) پیش از پرداختن به حضور سیاسی حضرت زینب، شایسته است نگاهی گذرا به شخصیت این بانوی عظیم الشأن بیفکنیم. زینب کبری(س) تحت تربیت پدر و مادری همچون حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شایستگی و استعداد ذاتی که از آن بهره ‏مند بود به مراتب عالی از فضائل و کمالات انسانی دست یافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه کمالات و صفات پسندیده بود. سخنرانی‏های او در کوفه و شام خاطره خطبه‏ های پدرش - امیرمؤمنان(ع) - را در یادها زنده کرد. زینب کبری(س) یکی از محدثان و راویان حدیث به شمار می ‏آید. و در سنین ‏کودکی، در حالی که بیش از پنج یا شش سال از عمرش نمی‏گذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(س) را با آن مضامین بسیار بلند و عالی شنید و پس از آن برای دیگران نقل می‏کند. عبدالله‏بن‏عباس، شاگرد برجسته حضرت علی (ع) و مفسر قرآن کریم، خطبه فدک حضرت زهرا(س) را از زینب نقل می‏کند و از آن بانوی بزرگ با عنوان «عقیلتنا؛ عاقل و دانای ما»یاد می‏کند.[1]

زینب(س) از جنبه عبادت در حدّی بود که در دوران اسارت و سخت‏ترین شرایط جسمی و روحی که ممکن است برای یک انسان پیش آید، شب زنده‏ داری و نماز شبش ‏ترک نگردید،[2] در حالی که در شرایطی به مراتب آسان‏ تر و سهل تر از آن انسان‏های معمولی قادر به حفظ برنامه‏ های عادی و معمولی زندگی خود نیستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زینب(س) را از مصادیق روشن و بارز این حدیث قدسی قرار داده بود که خداوند متعال‏ می‏ فرماید:«یابن آدم، انا اقول للشی‏ء کن فیکون، اطعنی فیما امرتک اجعلک تقول للشی‏ء کن فیکون؛[3]ای فرزند آدم! من به هر چه بگویم باش، موجود می‏شود، در آنچه به تو دستور داده ‏ام از من اطاعت کن تا ترا آن گونه قرار دهم که هر چیز بگویی باش، موجود شود!» حضرت زینب(س) نیز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامی رسیده بود که از ولایت تکوینی برخوردار بود. روایت شده که آن حضرت پیش از سخنرانی خود در کوفه به مردم اشاره کرد، با آن اشاره نفس‏ها در سینه ‏ها حبس شد و زنگ‏ها از صدا باز ایستاد.[4] و در یک کلام حضرت زینب(س) به حق، زینت پدر، آن شخصیت یگانه تاریخ، بود، همچنان که خداوند این نام را برای او برگزید.[5] خاستگاه اجتماعی قیام امام حسین(ع) همانگونه که انسان از نظر جسمی و روحی از حالت سلامتی و بیماری برخوردار است، جوامع بشری نیز از این دو حالت برکنار نیستند. جامعه سالم جامعه‏ ای است که روح آزادی، آزادیخواهی، نوع دوستی، ظلم ستیزی، کمک به مظلومان و ستمدیدگان و باورهای دینی بر آن حاکم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخدیری جایگزین اعتقاداتی نشده باشد که انسان را از یوغ بندگی و بردگی هواهای نفسانی و قدرت‏های خارجی می‏رهاند!. جامعه سالم جامعه ‏ای است که اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبری و حکومت مشاهده گردد همه اعضای آن جامعه برای اصلاح آن بسیج شوند. در مقابل جامعه بیمار، جامعه‏ ای است که روح تسلیم، ظلم پذیری، بی تفاوتی نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاکم گردد. در برابر اعمال خلاف و ظلم و فساد حاکمان و رهبران خودهیچ واکنشی نشان داده نشود. جامعه بیمار جامعه‏ ای است که مذهب و اعتقادات مذهبی در خدمت منافع حاکمان به کار گرفته شود. جامعه بیمار جامعه‏ ای است که بر اساس اعتقادات تحریف شده و ناصحیح مذهبی مردم را به ظلم پذیری، سکوت و تسلیم دعوت کند. بیماری‏های جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهی بیماری جامعه در حدّی است که با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بیدار می‏شوند، و به حرکت در می‏ آیند. زمانی حال جامعه آن چنان رو به وخامت می‏نهد که نیازمند تزریق خون برای به حرکت درآمدن است. در این شرایط باید گروهی فداکار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهدا کنند، تاجامعه بهبودی خود را باز یابد. ولی گاهی حال جامعه به حدّی از وخامت می‏رسد، که دچار ایست قلبی می‏شود و تزریق خون نیز سودی به حال آن نخواهد داشت. برای نجات جامعه در چنین شرایطی باید شوک ناگهانی بر پیکر آن وارد گردد. وضع اجتماع مسلمانان در زمان یزید به همین صورت بود. معاویه در طی دوران حکومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذلیل کرده بود که در برابر اعمال خلاف او و عمالش صدای انتقاد و اعتراضی شنیده نمی‏شد. مسلمانانی که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) بر اثر تعالیم و تربیت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسیت داشتند، که در برابر کوچک‏ترین عمل خلافی صدا را به اعتراض بلند می‏کردند - در زمان معاویه به گونه ‏ای تسلیم، مطیع و سازشکار شدند، که پس از مرگ معاویه، یزید - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتی بر اوضاع کشور اسلامی مسلط شد و صدای اعتراضی از مسلمانان شنیده نشد. مسلمانان بگونه‏ای بودند که وقتی: «عمر - در وقتی که خلیفه بود - گفت که من اگر چنانچه خلافی کردم به من مثلاً بگویید و چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این مقابل تو می‏ایستیم. اگر تو بخواهی خلاف بکنی، ما با این شمشیر مقابلت می‏ایستیم.»[6] جامعه در زمان یزید آن چنان سازشکار، تسلیم، ذلیل و زبون شده بود، که جز تعداد معدودی یاران امام حسین(ع) همه آن حضرت را به سکوت و سازش فرا می ‏خواندند. وضع جامعه در زمان امام حسین(ع) به گونه‏ ای بود که نه تنها هشدار و نصیحت در آن مؤثر نبود، بلکه شهادت شخصیتی مانند امام حسین(ع) به تنهایی نیز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بیدار کند، همچنان که شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبی(ع) آنگونه که باید نتوانست جامعه را به حرکت درآورد. ادامه چنین وضعی قطعاً نابودی اسلام را به دنبال داشت. ابتکار امام حسین(ع) برای اصلاح جامعه در چنین اوضاع و شرایطی امام حسین(ع) با برخورداری از دانش خاص الهی برای اصلاح جامعه، برنامه بسیار دقیق و منظمی طرح ریزی کرد، که نه تنها توانست جامعه آن روز را از خطر مرگ حتمی معنوی و فرهنگی نجات بخشد، بلکه برای همیشه به جوامع بشری قدرت و نیرویی بخشید تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسیت نشان دهند. آن حضرت به گونه ‏ای برنامه ریزی کرد که یاد و خاطره او همواره در میان انسان‏ها زنده و جاوید باشد، و همین امر مانع بی تفاوتی، ظلم‏ پذیری و تحریف دین در میان مسلمانان می‏شود، و به همین دلیل است که قیام امام حسین(ع) تضمین کننده بقای اسلام و بیداری مسلمانان است. امام حسین(ع) برای تحقق بخشیدن به این هدف، نهضت و قیام خود را در دو مرحله برنامه ‏ریزی کرد.مرحله نخست، مرحله خون، قیام و شهادت و مرحله دوم مرحله پیام رسانی، بیدارگری، زنده نگه  داشتن یادو خاطره نهضت بود. مسئولیت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداکار و از جان گذشته ‏ای بود که با تمام هستی خود در برابر ظلم و بیداد و انحراف ایستادگی کردند و در این راه به شهادت رسیدند. ولی مسئولیت بخش دوم نهضت و قیام از عهده مردان خارج بود. چرا که یزید و یزیدیان را تصمیم بر آن بود که در روز عاشورا هیچ مردی را زنده نگذارند. پس از شهادت امام حسین(ع) هنگامی که یورش وحشیانه سپاه عمر سعد برای غارت خیمه ‏ها آغاز شد، شمر به خیمه امام سجاد(ع) وارد شد و با کشیدن شمشیر قصد جان امام را نمود. ولی عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آیا از کشتن این جوان بیمار شرم نداری؟» شمر گفت: «دستور از امیر عبیدالله بن زیاد رسیده که همه فرزندان حسین را بکشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و کوشش بسیار توانست شمر را از انجام این جنایت منصرف سازد.[7] امام حسین(ع) مسئولیت بخش دوم قیام را به زنان و کودکان خود واگذار کرد و رهبری آن را به خواهرش زینب سپرد. محمد حنفیه شب حرکت امام حسین(ع) از مکه به سوی عراق خدمت آن حضرت رسید، و از او درخواست نمود که به کوفه حرکت نکند. امام وعده داد که در باره پیشنهاد او بیندیشد. ولی ناگهان هنگام صبح به محمد حنفیه خبر رسید که امام به سوی عراق حرکت کرده است. و با شنیدن این خبر به سرعت خود را به امام رساند، افسار شترش را گرفت و گفت:«ای برادر! مگر به من قول ندادی که در باره پیشنهادم بیندیشی؟» امام فرمود: «دیشب پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب دیدم که به من فرمود: «ای حسین! بیرون رو!، زیرا خداوند خواسته است ترا کشته ببیند!» محمد حنفیه گفت: «تو که با این حالت می‏روی، چرا زنان را همراه خود می‏بری؟» امام حسین(ع) فرمود: پیامبر اکرم (ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است که اینها را اسیر بنگرد!»[8] آماده نمودن زینب برای انجام این مسئولیت حضرت زینب(س) از نظر روحی و قدرت تحمل در حدّ عالی و درجات بالا قرار داشت. او از جمله شخصیت‏های نمونه و منحصر به فردی است که مادرگیتی از آوردن امثال آن ناتوان است؛ ولی این مسئولیت پیام‏ رسانی عاشورا به قدری خطیر و بزرگ بود، که حتی شخصیتی بسان حضرت زینب نیز برای انجام آن نیازمند آمادگی قبلی بود. بر همین اساس به نظر می‏رسد، زینب(س) از همان دوران کودکی تحت تربیت پیشوایان معصوم(ع) به تدریج برای انجام چنین وظیفه خطیری آماده می‏شد. وی نزدیک رحلت پیامبر اکرم (ص)، خدمت جدّ بزرگوارش، عرض کرد: «ای رسول خدا (ص) ! دیشب خواب دیدم، باد شدیدی وزیدن گرفت و همه دنیا را تاریک و سیاه کرد. آن باد مرا از سویی به سوی دیگر می‏انداخت، تا اینکه چشمم به درخت بزرگی افتاد از شدت وزش باد به آن درخت پناه بردم؛ ولی باد آن را ریشه کن کرد و بر زمین انداخت آن‏گاه به یکی از شاخه‏های نیرومند آن درخت پناه بردم، ولی باد آن را نیز قطع کرد. پس از آن به شاخه دیگری پناهنده شدم و آن را نیز باد درهم شکست. سرانجام به دو شاخه متصل به هم از آن درخت چنگ زدم، باد آن دو را نیز در هم شکست. در اینجا از خواب بیدار شدم.» سخنان زینب اشک از دیدگان پیامبر اکرم (ص) جاری ساخت و در این هنگام به زینب‏فرمود: «ای نور دیده! آن درخت جد توست که به زودی تند باد اَجَل او را از پای در می‏آورد. آن شاخه نخست که به آن چنگ زدی مادرت، زهراست! شاخه دوم پدرت علی است و آن دو شاخه به هم متصل برادرانت حسن و حسین هستند، که در سوگشان دنیا تاریک می‏شود و تو لباس سیاه بر تن می‏کنی.»[9] حضرت زینب (س) از همان کودکی می‏آموخت که چگونه با سختی‏ها و دشواری‏ها مقابله کند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نیاورد. بیش از شش سال از عمر زینب نمی‏گذشت که با فاجعه بزرگ رحلت پیامبر بزرگوار اسلام (ص) روبه‏رو گردید. پس از مدت کوتاهی اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر کوچک او وارد گردید. از آن پس با همان سن کم، بسان مادرش، در کنار پدر قرار گرفت و شریک غم و اندوه مظلوم‏ترین انسان جهان و مونس تنهایی‏اش گردید. پس از شهادت پدر در همه صحنه‏های سخت و دشوار همراه و همگام و یاور دو برادرش، امام مجتبی (ع) و امام حسین (ع) بود. هنگامی که برنامه مسافرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه و از که به عراق مطرح شد، بدون هیچ گونه چون و چرا و حتی بدون اینکه با ارائه پیشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف کند، همراه برادر راهی سفر گردید. گویا همراهی و همگامی حضرت زینب با امام حسین (ع) و حضور او در نهضت امام (ع) از سال‏ها قبل پیش بینی شده بود. به همین مناسبت شرطِ همراهی با برادر در قرارداد ازدواج حضرت زینب قید شده بود. [10] نقش زینب (س) تا شهادت امام (ع) از نقش حضرت زینب پیش از شهادت امام حسین (ع) مطلب زیادی در تاریخ نقل نشده است. با این حال می‏توان حدس زد، که آن حضرت در این دوران سرپرستی زنان و کودکان و پرستاری از امام سجاد (ع) را عهده‏دار بوده است. در حدیثی از امام سجاد (ع) آمده است که در شب عاشورا من در خیمه خودم نشسته بودم و عمه‏ام زینب از من پرستاری می‏کرد. [11] علاوه بر آن حضرت زینب (س) در همه صحنه‏های دشوار و سخت به ویژه در روز عاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و یاور آن حضرت به شمار می‏آمد؛ ولی مهم‏تر از همه اینها امام حسین (ع) روزبه‏روز خواهرش، زینب (س) را برای انجام مسئولیت خطیر و بسیار بزرگی که بر عهده داشت آماده می‏کرد و وظایف و کارهایی که باید در مراحل مختلف مأموریت انجام می‏داد به او گوشزد می‏کرد. در اینجا درباره آماده‏سازی زینب (س) توسط امام حسین (ع) و همراهی وی با برادر در حوادث گوناگون توضیح بیشتری می‏دهیم. آماده سازی زینب (س) توسط امام حسین (ع) 1. زینب در منزل خزیمیه نقل حدیث ام‏ایمن از سوی حضرت زینب (س) [12]بیانگر آن است که آن حضرت سال‏ها پیش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنیده بود. ولی شاید در آغاز سفر به عراق آنگونه که باید برای وی اطمینان و یقین کامل حاصل نشده بود که آن حادثه اسفبار به همین زودی اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنکه احساسات انسان به گونه‏ای است که تا حد ممکن تلاش می‏کند پیش آمدهای تلخ و ناگوار را نپذیرد و به نحوی توجیه کند. از این رو امام حسین (ع) می‏کوشید تا به تدریج زینب کبرا را برای رویارویی با حوادث ناگوار آینده آماده سازد. بر اساس آنچه در تاریخ ذکر گردیده است، نخستین باری که زینب (س) با خبر اندوهبار شهادت برادر روبه‏رو گردید، در منزل خزیمیه بود. امام حسین (ع) در مسیر حرکت خود از مکه به عراق یک شبانه روز در این منزل رحل اقامت افکند. هنگام صبح عقیله بنی‏هاشم، خدمت برادر رسید، عرض کرد: «ای برادر! آیا ترا از آنچه دیشب شنیدم با خبر نسازم؟»امام (ع) فرمود: «آن چیست؟» زینب گفت: «دیشب هنگامی که برای انجام کاری از خیمه خود خارج شدم، شنیدم هاتفی ندا می‏دهد: «ای چشم بسیار گریه کن و کیست که در آینده بر شهیدان بگرید بر گروهی که مرگ آنان را به سوی وعده‏ای معین به پیش می‏راند!» امام حسین (ع) فرمود: «ای خواهر! هر آنچه را که خداوند تقدیر کرده است، انجام خواهدشد.» [13] در این سخن امام حسین (ع) به طور ضمنی و تلویحی به خواهرش فهماند، که حوادث ناگواری درا ین سفر در انتظار آنان‏است. 2. گفتگوی امام (ع) با زینب (س) در عصر تاسوعا روز تاسوعا عمر سعد نامه‏ای از سوی ابن‏زیاد دریافت کرد، که به او فرمان داده بود، یا حسین (ع) را به سازش و تسلیم وادار نماید، و یا او و یارانش را از دم تیغ بگذراند. در پی رسیدن این فرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوی اردوگاه امام (ع) حرکت کردند. هنگام عصر بود که امام حسین (ع) در مقابل خیمه‏اش با تکیه به شمشیر، سر به زانو نهاده، چند لحظه‏ای به خواب رفته بود. زینب کبرا (س) که کاملاً مراقب اوضاع بود، با شنیدن صدای هیاهوی نزدیک شدن سپاه دشمن نزد برادر شتافت و گفت: «ای برادر! آیا این صداها را نمی‏شنوی که به ما نزدیک می‏شود؟»امام حسین (ع) سر از زانو برداشت و فرمود: «ای خواهر! در همین لحظه جدم پیامبر (ص)، پدرم علی، مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب دیدم که به من فرمودند: «ای حسین! تو به همین زودی به ما می‏پیوندی!» نقل شده است زینب (س) با شنیدن این سخن سیلی به صورت زد و فریاد را به ناله بلند کرد. امام حسین (ع) به او فرمود: «آرام باش! ما را دشمن‏شاد نساز!» [14] امام (ع) در این برخورد به طور صریح و آشکار خبر شهادت خود را با زینب (س) در میان گذاشت و او را در برخورد با حوادث آینده به صبر و پایداری دعوت کرد. 3. توصیه‏های امام حسین (ع) به خواهرش در شب عاشورا امام سجاد (ع) گوید: «در شب عاشورا من در خیمه خود نشسته بودم و عمه‏ام زینب (س) از من پرستاری می‏کرد. پدرم نیز در خیمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشیرش را اصلاح می‏کرد. در این حال پدرم این اشعار را چند بار خواند: «ای روزگار، اف بر تو از جانب دوستی و رفاقتت! تا کی آرزومندان و یاران را به خون خود آغشته می‏نمایی؟ روزگار جایگزین نمی‏پذیرد و همانا کار به دست خداست و هر زنده‏ای راه مرامی‏پیماید!» با شنیدن این اشعار مقصود پدرم را دریافتم و گریه گلویم را گرفت ؛ ولی سکوت کرده، خود را گرفتم و دانستم که بلا نازل شده است. ولی عمه‏ام وقتی سخنان پدرم را شنید، به دلیل آنکه زن بود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود را کنترل کند و در حالی که لباسش بر زمین می‏کشید، نزد پدرم رفت‏و گفت: «ای کاش مرگ زندگی مرا نابود کرده بود! امروز همانند روزی است که مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند. ای جانشین گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!» امام حسین (ع) به زینب نگریست و به او گفت: «ای خواهر! مبادا شیطان بردباری و حلم ترا برباید.»آن‏گاه اشک از دیدگان پدرم سرازیر شد... ». زینب گفت: «این بیش‏تر دل ما را می‏سوزاند که راه چاره برایت نباشد و به ناچار شربت مرگ بنوشی.»آن‏گاه سیلی به صورت زد، گریبان پاره کرد و بیهوش گردید. پدرم آب به صورت او پاشید، او را به هوش آورد و گفت: «ای خواهر! از خدا بترس و شکیبایی پیشه کن و بدان که اهل زمین می‏میرند و اهل آسمان زنده نمی‏مانند و هر چیز جز وجه خداوند هلاک و نابود می‏شود، همان خدایی که با قدرتش خلق را آفرید و آنان را بر می‏انگیزد و او یگانه و یکتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتر بود (و همه مردند) برای من و برای هر مسلمان پیامبر خدا (ص) اسوه و الگو است... ای خواهر ترا سوگند می‏دهم - و به سوگند من پایبند باش - در سوگ من گریبان پاره نکن، صورت نخراش و فریاد به افغان و ناله سر نده.» [15] وقایعی که بیان شد به خوبی نشان می‏دهد که چگونه امام حسین (ع) خواهرش را برای رویارویی با حوادث آینده و ایفای نقش تاریخی و بی‏نظیرش آماده می‏کند امام (ع) در این گفتگو به خواهرش توصیه می‏کند، که پس از شهادت او مبادا احساساتش نیروی تفکر و اندیشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حرکتی بر خلاف وظیفه و رسالت بزرگ تاریخی‏اش انجام دهد. و چه زیبا عقیله بنی هاشم به توصیه‏های برادر عمل کرد. او در تمام مراحل اسارت و پیام‏رسانی کمترین و کوچکترین عملی بر خلاف جهت پیشبرد نهضت و قیام برادر، انجام نداد. اگر زینب بر بالین بدن برادر گریه و زاری کرد، اگر در کوفه و شام سخنرانی نمود، اگر برای برادر نوحه‏سرایی و مرثیه‏سرایی کرد و... همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پیام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دلیل غلبه احساسات. زینب کبرا (س) در موقع مناسب احساسات خویش را کنترل می‏کرد، و در شرایط مناسب ابراز احساسات می‏نمود. آنچه گذشت نمونه‏ای از صحنه‏هایی بود، که امام حسین (ع) در طول سفر، خواهرش را برای رویارویی با حوادث آینده و ایفای نقش تاریخی و بی‏نظیر خود آماده می‏کرد؛ ولی به طور قطع گفتگوهای امام حسین (ع) با خواهرش به همین چند مورد منحصر نمی‏شود. و امام (ع) اسرار زیادی را برای او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظیفه‏ای که بر عهده‏اش بوده، بیش از این آگاه کرده است که آن سخنان برای ما بازگو نگردیده است. همراهی با برادر در روز عاشورا زینب کبرا (س) در همه حوادث دوران سفر و به ویژه حوادث جانکاه و جانگداز روز عاشورا، در کنار برادر و یار و مددکار او بود، که تنها به چند مورد از آنها که در تاریخ ذکر شده است اشاره می‏کنیم. 1. بر بالین علی اکبر (ع) یکی از صحنه‏هایی که بر امام حسین (ع) بسیار سخت گذشت، شهادت فرزندش علی اکبر بود. هنگامی که علی اکبر به میدان می‏رفت، امام حسین (ع)، انگشت سبابه‏اش را به سوی آسمان نشانه رفت و گفت: «خداوندا! علیه این قوم گواه باش! همانا جوانی به مبارزه آنان رفت که در گفتار، اخلاق و خلقت (اندام‏) شبیه‏ترین مردم به پیامبر تو است. هرگاه ما مشتاق دیدار پیامبرت می‏گردیدیم، به چهره او نگاه می‏کردیم. خداوندا! برکات زمین را از آنان بازدار، آنها را به شدت پراکنده کن و...» تحمل این صحنه به قدری بر امام (ع) سخت و دشوار آمد که او را که مظهر رأفت و رحمت خداوند است به نفرین علیه آنان واداشت. زینب کبرا (س) در این موقعیت دشوار برادرش را تنها نگذاشت. هنگامی که امام حسین (ع) بر بالین بدن غرق در خون فرزندش بود، حمیدبن‏مسلم گوید: «بسان طلوع خورشید، زنی از خیمه‏ها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوی امام حسین (ع) رفت. او می‏گفت: «ای عزیزم! ای میوه دلم!، ای نور دیده‏ام!»هنگامی که در باره آن زن پرسیدم، به من گفته شد او زینب دختر علی (ع) است. زینب آمد و خود را بر بدن فرزند برادر انداخت. امام حسین (ع) دست خواهر را گرفت و به خیمه‏ها بازگرداند.» [16] شهادت فرزند آنچه مسلم است یکی از فرزندان زینب به نام عون در کربلا به شهادت رسید. [17]ولی از واکنش زینب کبرا در برابر شهادت فرزند گزارشی نقل نگردیده است. این مطلب، به احتمال زیاد، گویای آن است که آن بانوی بزرگوار در برابر شهادت فرزند خویش صبر و بردباری پیشه کرده است، مبادا گریه و زاری او بر اندوه و ناراحتی برادر بیفزاید، و از عقیله بنی‏هاشم - کسی که احساسات خود را تحت نیروی فکر و اندیشه مهار کرده است و آن را تنها در راه رضای خدا و رسالتی که از جانب او برایش تعیین گردیده است، به کار می‏گیرد - جز این نیز انتظاری نیست. - زینب کبرا (س) بر بالین فرزند برادر آنگونه گریه و زاری می‏کند، تا شاید قدری از اندوه برادر بکاهد، و در شهادت فرزند به این صورت بردباری و صبر پیشه می‏کند تا مبادا بر اندوه برادر بیفزاید. دفاع از یادگار مجتبی (ع) عبدالله فرزند امام‏حسن (ع) از کسانی بود که در کربلا حضور داشت؛ ولی به دلیل آنکه به سن بلوغ نرسیده بود از حضور او در میدان نبرد جلوگیری می‏شد. پس از آنکه همه اصحاب و یاران امام‏حسین (ع) به شهادت رسیدند، و امام (ع) یکه و تنها در وسط میدان واپسین لحظات عمر مبارکش را سپری می‏کرد، عبدالله از آشفتگی اوضاع استفاده کرد و به سرعت خود را به امام‏حسین (ع) رساند. زینب نیز - که مسئولیت مراقبت از زنان و کودکان را برعهده‏داشت - برای بازگرداندن عبدالله به سوی میدان آمده امام (ع) به زینب دستور داد تا یادگار برادر را به خیمه‏ها بازگرداند. ولی عبدالله که شاید پس از ساعت‏ها انتظار خود را به کنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خیمه‏ها خودداری کرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! از عمویم جدا نمی‏شوم!» در این گیرودار بودند که ابجر بن کعب برای کشتن امام‏حسین (ع) به میدان آمد. عبدالله با مشاهده ابجر فریاد برآورد: «وای بر تو ای فرزند زن پلید! آیا می‏خواهی عمویم را به شهادت‏رسانی؟» ابجر شمشیرش رابه سوی عبدالله نشانه رفت و دست کوچک عبدالله را که به عنوان سپر بالای سرش گرفته بود، به پوست آویزان کرد امام‏حسین (ع) فرزند برادر را در آغوش کشید وبه او دلداری می‏داد که ناگهان حرمله به وسیله تیری، عبدالله را در دامن عمو به شهادت‏رساند. [18] آخرین تلاش امام‏حسین (ع) در واپسین لحظات زندگی خود بر اثر کثرت جراحات و خونریزی قدرت حرکت و جنگیدن را از دست داده بود، و بر زمین افتاده بود. سپاه سفاک و ددمنش عمر سعد از هر سو بر امام (ع) حمله می‏کردند. هر کس با هر سلاح و وسیله‏ای که در اختیار داشت، بر بدن مقدس امام (ع) ضربه‏ای وارد می‏کرد. زینب کبرا (س) که شاهد سفاکی‏ها و ددمنشی‏های یزیدیان بود، وظیفه خود می‏دانست که به هر قیمت و از هر راه ممکن از جان مقدس برادر دفاع کند؛ ولی از یک زن تنها در میان ده‏ها هزار سپاه چه کاری ساخته بود. زینب کبرا (س) به عنوان آخرین تلاش برای دفاع از جان امام‏حسین (ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه را مخاطب قرار داد. گفت: «ای عمر سعد! ابا عبدالله را می‏کشند و تو نظاره می‏کنی؟» سخن زینب اشک از چشمان پلید عمر سعد بر گونه‏ها و محاسن او سرازیر کرد، و چهره از زینب برتافت. [19] حضور سیاسی حضرت زینب پس از شهادت امام‏حسین (ع) پس از شهادت امام حسین (ع) رسالت خطیر و سنگین زینب کبرا (س) آغاز شد. او در سخت‏ترین شرایط جسمی و روحی، بزرگ‏ترین و خطیرترین مسئولیت‏ها را به عهده گرفت و با موفقیت کامل آن را به انجام رساند. از نظر جسمی حضرت زینب (س) در حدود سن 55 سالگی قرار داشت. حدود 5 ماه بود که زینب کبرا (س) از وطن خود دور بود. قطعاً در این مدت زندگانی او به صورت عادی و معمولی نمی‏گذشت، به ویژه در این روزهای اخیر که شرایط آنان از نظر آب و غذا و خواب به طور کلی دگرگون شده بود، و در وضع کاملاً اضطراری و نامناسب بسر می‏بردند. از نظر روحی روزهای متمادی بود که در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمنی که به هیچ یک از اصول انسانی، اسلامی پایبند نبود و از هیچ جنایتی در حق آنان کوتاهی نمی‏کرد. حضرت زینب در مدت کم‏تر از یک روز تعداد زیادی از برادران، برادرزادگان، عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترین و فجیع‏ترین شیوه از دست داده بود، که سوگ هر یک از آنان کافی بود، هر انسان قوی و نیرومندی را به زانو درآورد و برای مدتی طولانی زندگانی او را از مسیر عادی و معمولی خارج سازد. علاوه بر همه این‏ها حداقل یکی از فرزندان حضرت زینب در برابر دیدگانش در کربلا به شهادت رسید، و روشن است که سوگ فرزند تا چه اندازه برای مادر سخت و شکننده است. بسیاری از زنان در برابر سوگ فرزند، خود را می‏بازند و یا لااقل برای مدت طولانی از حال طبیعی خارج می‏شوند. مهمتر از همه این‏ها برای زینب کبرا (س) شهادت برادر بود، برادری که آگاهی از شهادتش در شب عاشورا زینب را از حال عادی خارج ساخت. مصیبتی که آسمان‏ها و زمین قدرت تحمل آن را نداشتندو... عقیله بنی‏هاشم وظیفه داشت، در چنین شرایط جسمی و روحی در میان دشمن و در حال اسارت و در حالی که از هر نظر در وضعیت نامساعد و نامناسب جسمی و روحی به سر می‏برد - شرایطی که قلم و بیان واقعاً از توصیف آن عاجز وناتوان است - بزرگ‏ترین و عظیم‏ترین مسئولیت‏ها را انجام دهد. تصور عظمت و بزرگی کاری که زینب انجام داد، هر انسان منصف و حق‏جویی را در برابر عظمت شخصیت و بزرگی این بانوی بزرگ به کرنش و تحسین و ستایش وا می‏دارد. زینب کبرا (س) پس از شهادت امام‏حسین (ع) سه وظیفه و رسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستاری از امام سجاد (ع) و حمایت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجمات دشمن، دوم حمایت و دفاع از زنان و کودکان اهل‏بیت و سوم مسئولیت پیام‏رسانی خون شهیدان و بیدارگری و آگاهی‏بخشی به‏مسلمانان. پرستاری و حمایت از امام سجاد (ع) بر اساس اعتقاد شیعه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) رهبری مسلمانان و امامت امت اسلامی از سوی خداوند به حضرت علی (ع) واگذار گردیده است. پس از آن حضرت امام حسن مجتبی (ع) و امام‏حسین (ع) به ترتیب امام و رهبر مسلمانان هستند. و بعد از امام حسین (ع) امامت در میان نسل او و فرزندانش به ودیعه نهاده شده است.ولی چنانچه گذشت عبیدالله بن زیاد دستور کشتن تمام مردانی را که همراه امام‏حسین (ع) در کربلا حضور داشتند، صادر کرده بود. از این رو برای استمرار و تداوم خط ولایت و رهبری مسلمانان، مشیت و خواست خداوند، بر این تعلق گرفته بود، که امام سجاد (ع) در واقعه کربلا زنده بماند و برای تحقق این مقصود، آن حضرت در واقعه کربلا بیمار بود. بیماری امام سجاد (ع) از دو جنبه به زنده بودن او کمک می‏کرد، نخست آنکه وظیفه دفاع از امام‏حسین (ع) را از عهده او بر می‏داشت، و دوم آنکه زمینه دفاع از آن حضرت را در برابر تعرضات دشمن فراهم می‏آورد؛ ولی با این حال نباید تصور کرد که بیماری امام سجاد (ع) زنده‏ماندن آن حضرت را به طور صددرصد تضمین می‏کرد و در مورد حفظ جان و پاسداری و حراست از جان امام (ع) هیچ تکلیف و وظیفه‏ای متوجه کسی نبود. چنین نیست که خداوند تنها از طریق نیروهای غیبی و معجزه از دین خود پاسداری و محافظت نماید؛ بلکه خواست و اراده خداوند بر این تعلق گرفته، که در حدّ ممکن کارها بر اساس روال طبیعی و از طریق علل و اسباب مادی و ظاهری انجام پذیرد. تنها در مواردی که اولاً حفظ و بقاء اسلام بر انجام کاری متوقف باشد و بدون آن اسلام به طور کلی و برای همیشه با خطر نابودی و زوال روبه‏رو گردد و ثانیاً تحقق و انجام آن کار از راه‏های عادی و معمولی ممکن نباشد و از حیطه قدرت و توان مسلمانان خارج باشد، در چنین شرایطی است که خداوند در حدّ ضرورت و نیاز، نه بیش‏تر، نیروهای غیبی را به امداد و کمک مسلمانان و پیشوایان معصوم (ع) می‏فرستد. هرگز نباید اینگونه تصور کرد، که خداوند بدون فداکاری و جانفشانی مسلمانان و تحمل سختی‏ها، مشکلات، محرومیت‏ها و تقدیم شهید و جانبازو...، دشمنان اسلام و مسلمانان را نابود و اسلام را پیروز می‏گرداند. هنگامی که مشرکان مکه نقشه قتل و کشتن رسول گرامی اسلام (ص) را کشیدند خداوند متعال به وسیله وحی آن حضرت را از توطئه قریش آگاه کرد. و در غار ثور نیز به عنکبوت دستور داد تا با تنیدن تار در مقابل درِ ورودی غار، احتمال وجود آن حضرت را در غار نزد مشرکان مکه منتفی سازد؛ چرا که اولاً حفظ و تداوم اسلام در آن شرایط وابسته به حفظ جان مقدس پیامبر (ص) بود، و با کشته شدن آن حضرت اسلام به کلی از میان می‏رفت و ثانیاً آگاهی پیامبر (ص) از توطئه قریش و منحرف کردن اذهان مشرکان از مخفی‏گاه آن حضرت جز از طریق معجزه و نیروی غیبی ممکن نبود؛ ولی پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) بقیه کارها را با تحمل رنج و سختی فراوان به صورت عادی انجام دادند. حضرت علی (ع) در بستر پیامبر اکرم (ص) خوابید، تا آن حضرت فرصت کافی برای مخفی شدن در غار ثور را داشته باشد. رسول خدا (ص) برای منحرف کردن ذهن مشرکان به جای حرکت به سوی مدینه در خلاف جهت مدینه در غار ثور مخفی شد و... اگرسنت خدا بر این تعلق گرفته بود که همه کارها از طریق معجزه و نیروی غیبی انجام پذیرد، چه کسی از پیامبر (ص) در این باره شایسته‏تر و سزاوارتر بود؛ ولی با اینکه خداوند می‏توانست در یک لحظه پیامبر (ص) را بدون هیچ زحمتی به مدینه منتقل کند، چنین نکرد، و رسول خدا با تحمل رنج و زحمت فراوان از مکه به مدینه هجرت فرمود. در این باره نمونه‏های فراوانی در تاریخ اسلام وجود دارد که به همین یک مورد بسنده می‏کنیم. در بحث ما نیز حفظ و تداوم اسلام و به ثمر رسیدن قیام امام حسین (ع) متوقف بر زنده ماندن امام سجاد (ع) بود. و حفظ و حراست از جان مقدس امام (ع) در آن شرایط از قدرت و توان انسان و از طریق اسباب و علل عادی و معمولی ممکن نبود، و نیازمند امدادهای غیبی بود؛ ولی چنانچه گفته شد، سنت خدا بر این تعلق گرفته است، که تنها در حدّ ضرورت و به مقدار حداقل از نیروی غیبی استفاده شود. خداوند متعال برای این کار امام سجاد (ع) را بیمار کرد و شرایطی به وجود آورد که با استفاده از آن بتوان از جان مقدس امام سجاد (ع) دفاع کرد. بیماری امام (ع) دو وظیفه بسیار مهم و سنگین ایجاد می‏کرد، یکی پرستاری از آن حضرت در آن شرایط بسیار سخت پیش از شهادت امام حسین (ع) و پس از آن، و دیگری دفاع از آن حضرت در برابر تعرضات دشمنی که به هیچ یک از اصول انسانی، اسلامی پایبند نبود و حتی به طفل شیرخوار هم رحم نمی‏کرد. مسئولیت این دو وظیفه خطیر و بسیار دشوار بر عهده کسی جز زینب کبرا (س) نبود. حضرت زینب در تمام طول سفر پیوسته مراقب امام سجاد (ع) بود و فداکاری‏ها و از جان گذشتگی‏های او بود که توانست جان مقدس امام (ع) را از خطرات محافظت نماید. در اینجا به پاره‏ای از حمایت‏های حضرت زینب از امام سجاد (ع) اشاره می‏کنیم. دفاع از جان امام سجاد (ع) پس ازشهادت امام حسین (ع) سپاه عمرسعد برای غارت خیمه‏های اهل‏بیت (ع) هجوم بردند. گروهی از آنان به امام سجاد (ع) رسیدند. امام (ع) در آن حال از شدت ضعف و بیماری نمی‏توانست از جای خود برخیزد. وقتی سپاه عمر سعد به امام سجاد (ع) رسیدند، یکی فریاد برآورد: «به صغیر و کبیر آنان رحم نکنید و احدی از آنان را باقی نگذارید!»دیگری گفت: «شتاب نکنید تا با امیر عمر سعد در این باره مشورت کنیم!»شمر شمشیر کشید و قصد جان امام (ع) نمود. حمید بن مسلم گفت: «یا سبحان الله! آیا کودکان کشته می‏شوند؟ همانا او کودکی مریض است!» [20]شمر گفت ابن‏زیاد دستور کشتن فرزندان حسین را صادر کرده است.»حضرت زینب (س) با مشاهده این منظره به امام سجاد (ع) نزدیک شد و گفت: «او کشته نخواهد شد تا من در دفاع از او کشته شوم!» سخن زینب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصمیم خود منصرف سازد. [21] دلداری دادن به امام سجاد (ع) هنگام حرکت به کوفه به درخواست اهل‏بیت، آنان را از کنار بدن مطهر شهیدان عبور دادند. شاید این نخستین بار بود که امام سجاد (ع) با بدن‏های بی‏سر و آغشته به خون شهیدان روبه‏رو می‏گردید. مشاهده اینکه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پیامبر اکرم (ص) و یارانش، برهنه و عریان بر روی زمین افتاده‏اند ولی عمر سعد بدن کشته‏های سپاه خود را به خاک سپرده است، بر امام سجاد (ع) بسیار دشوار و سخت بود؛ به طوری که نزدیک بود از شدت اندوه و ناراحتی مرغ روح از بدنش به پرواز در آید. زینب کبرا (س) که در همه حالات امام سجاد (ع) را زیر نظر داشت. با مشاهده این حال برای آرامش و دلداری او حدیثی را از ام‏ایمن بازگو کرد. این حدیث نویدبخش آن بود که قبور شهیدان، کعبه آمال عاشقان و دوستداران امام‏حسین (ع) خواهد شد. امام سجاد (ع) خود این ماجرا را اینگونه بازگو می‏کند: «هنگامی که ما را از کربلا به سمت کوفه حرکت می‏دادند، من به بدن‏های مقدس شهیدان می‏نگریستم و در این اندیشه بودم، که چگونه آن‏ها به خاک سپرده نشده‏اند؟ این فکر در نظرم بسیار بزرگ و سنگین آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتی واداشت، به طوری که نزدیک بود، روح از بدنم خارج شود. عمه‏ام، زینب، که مرا در آن حال دید، گفت: «ای یادگار جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است که می‏بینم با مرگ دست و پنجه نرم می‏کنی؟»در پاسخ گفتم: چگونه جزع و زاری نکنم، در حالی که می‏بینم سرورم، برادرانم، عموهایم، عموزاده‏هایم و خویشانم آغشته در خون خود، برهنه و عریان، بر زمین افتاده‏اند، نه کسی آنان را کفن می‏کند و نه به خاک سپرده شده‏اند. کسی به آنان نزدیک نمی‏شود و در آنجا رحل اقامت نمی‏افکند. گویا آنان خاندانی از دیلم و خزر هستند». زینب گفت: «آنچه می‏بینی، ترا به جزع و زاری وا ندارد! به خدا سوگند! این عهدی است از رسول خدا (ص) به جدّ و پدر و عمویت. خداوند از گروهی از این امت - که فرعون‏های زمین آنان را نمی‏شناسند ولی در میان اهل آسمان‏ها معروف و شناخته شده هستند - پیمان گرفته است که این عضوهای از هم‏جدا و این بدن‏های آغشته به خون را جمع کنند و به خاک بسپارند. آنان در این سرزمین نشانه‏ای برای قبر پدرت نصب می‏کنند، که گذشت روزگار اثرش را محو و نابود نخواهد کرد. سرکردگان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن می‏کوشند؛ ولی تلاش آنان چیزی جز افزودن بر آثار آن و بلند کردن آوازه آن نتیجه‏ای نمی‏بخشد.»[22] جانفشانی در راه امام (ع) هنگامی که اهل‏بیت امام‏حسین (ع)، در کوفه، وارد مجلس ابن‏زیاد شدند، ابن‏زیاد از مشاهده امام سجاد (ع) در میان اسیران تعجب کرد؛ چرا که او فرمان قتل همه فرزندان امام‏حسین (ع) را صادر کرده بود. از این رو از اطرافیان خود پرسید: «این کیست؟»و وقتی که دانست او علی فرزند امام‏حسین (ع) است، گفت: «مگر خداوند علی بن الحسین را نکشت؟!» در طول تاریخ همواره جباران و ستمگران می‏کوشیده‏اند، تا با استخدام عالمان مزدور و تبلیغات گسترده اعتقادات مذهبی مردم را تحریف کنند و بدین‏وسیله آنان را به سکوت، سازش و تسلیم در برابر اعمال خلاف خود وادار کنند. در همین راستا بنی‏امیه به شدت از مکتب جبر و انتساب همه کارها به خدا حمایت می‏کردند. آنان از ترویج مکتب جبر دو هدف را دنبال می‏کردند؛ نخست سلب مسئولیت از خود در مقابل اعمال خلاف و بی‏گناه جلوه دادن خود در برابر جنایات و ظلم و ستم‏هایی که به مردم روا می‏داشتند. دوم ایجاد این باور و اعتقاد ناصحیح در مردم که حکومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است و انسان نمی‏تواند چیزی را که خداوند خواسته تغییر دهد؛ بنابراین هرگونه قیام، انقلاب و مخالفتی برای تغییر وضع موجود و پایان دادن به حکومت آنان، نه تنها محکوم به شکست است بلکه از نظر دینی حرام و نارواست. ابن‏زیاد نیز به پیروی از این منطق می‏گوید: «مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟!» ولی امام سجاد (ع) که پدرش برای احیای دین و مبارزه با روحیه سکوت و سازش و تسلیم در مقابل ظلم قیام کرده بود و در این راه خود و یارانش به شهادت رسیده بودند، و خود برای رساندن پیام نهضت کربلا اسارت را به جان خریده بود، نمی‏توانست در برابر یاوه‏گویی‏های ابن‏زیاد سکوت اختیار کند، از این رو فرمود: «من برادری داشتم که علی بن الحسین نامیده می‏شد و مردم او را کشتند!» ابن‏زیاد گفت: «بلکه خدا او را کشت!» امام سجاد (ع) وقتی عناد و لجاجت ابن‏زیاد را مشاهده کرد، این آیه را تلاوت فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ [23] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض می‏کند و ارواحی را که نمرده‏اند نیز به هنگام خواب‏می‏گیرد.» ابن‏زیاد که در برابر منطق محکم و استدلال امام (ع) درماند، همانند همه جباران و زورمداران تاریخ به تهدید متوسل شد، گفت: «تو چگونه جرأت می‏کنی سخن مرا پاسخ‏گویی؟ ببرید او را، گردنش را بزنید!» در اینجا نوبت زینب کبرا (س) بود، تا از جان امام سجاد (ع) در برابر ابن‏زیاد - آن موجود درنده لجام‏گسیخته‏ای که غرور، نخوت و خونریزی سراسر وجودش را فرا گرفته بود - حمایت کند. پس از صدور فرمان کشتن امام (ع) زینب کبرا (س) فرزند برادر را در آغوش گرفت، گفت: «ای زاده زیاد! آیا آنچه از ما کشتی برای تو کافی نیست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نمی‏شوم! اگر او را می‏کشی، من نیز با او کشته خواهم شد!» ابن‏زیاد بر سر دو راهی قرار گرفت؛ از یک سو کشتن یک زن و جوانی بیمار و در بند و اسیر از غیرت عربی و مردانگی بسیار به دور بود، و از سوی دیگر برگشتن از سخن نیز در آن شرایط برای ابن‏زیاد مشکل بود؛ از این رو مدتی به امام سجاد و زینب کبرا نگریست، آن‏گاه زیرکانه موضوع سخن را تغییر داد، گفت: «خویشاوندی عجیب است! به خدا سوگند! من گمان می‏کنم که زینب دوست دارد او را همراه برادرزاده‏اش بکشم. رهایش کنید!؛ زیرا من بیماریش را برای کشتن او کافی می‏دانم!» امام سجاد (ع) به عمه‏اش فرمود: «ای عمه! سکوت کن! تا من با ابن‏زیاد سخن گویم.» آن‏گاه روبه ابن‏زیاد کرد، فرمود: «ای زاده زیاد! آیا مرا به مرگ تهدید می‏کنی؟ آیا نمی‏دانی کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا کرامت ماست».[24] حمایت از زنان و کودکان اهل‏بیت امام‏حسین (ع) پس از شهادت آن حضرت در شرایط بسیار طاقت‏فرسا ودشواری قرار گرفتند. آنان از یک سو سوگدار پدر، برادران، فرزندان و عزیزترین خویشان‏و بستگان خود به فجیع‏ترین شکل ممکن بودند. از سوی دیگر در میان دشمنی‏بی‏رحم، جنایتکار و درنده خو قرار داشتند و از سوی سوم از نظر آب و غذا مجبوربودند با حداقل امکانات و جیره غذایی روزگار سپری کنند. روشن است که دراین‏شرایط بسیار دشوار و ناگوار لازم بود، شخصی بسیار قوی، نیرومند، شجاع ازجان‏گذشته، فداکار، رئوف، مهربان و دلسوز تکیه‏گاه و مددکار اهل‏بیت باشد و سرپرستی‏و حمایت از زنان و کودکان را به عهده گیرد، آنان را در آن مصائب سخت و جانکاه‏دلداری و تسلیت دهد، در برابر دشمن جنایتکار خود را بلا گردانشان نماید و از جیره‏ناچیز غذایی خود چشم‏پوشی نماید تاکودکان از حداقل آب وغذا بهره‏مند گردند.درغیر این صورت معلوم نبود که اسرا قدرت تحمل این همه مشکلات را داشته باشند. شخصیتی که بتواند در آن شرایط از عهده همه این مسئولیت‏ها برآید، جز عقیله بنی‏هاشم، زینب کبرا کسی نبود. کسی که رویارویی با مشکلات و سختی‏ها را از دوران کودکی و خردسالی از مادری همچون فاطمه زهرا (س) و پدری چون علی مرتضی (ع) آموخته بود. در اینجا به چند نمونه از حمایت‏های آن بانوی نمونه، از اهل‏بیت امام‏حسین (ع) اشاره می‏کنیم: جمع آوری زنان و کودکان یکی از وحشیانه‏ترین و بی‏سابقه‏ترین جنایات تاریخ یورش وحشیانه و ددمنشانه سپاه عمر سعد به اهل‏بیت امام‏حسین (ع) است. پس از شهادت امام‏حسین (ع) آن جرثومه‏های جنایت، بی‏رحمی و قساوت، نخست زنان و کودکان بی‏دفاع خاندان رسالت را مورد هجوم وحشیانه خود قرار دادند و با بدترین شیوه هر چه زیور آلات و لباس و وسایل داشتند، غارت کردند. سپس خیمه‏های آنان را به آتش کشیدند. زینب کبرا - که مسئولیت حمایت و پاسداری از زنان و کودکان را به عهده داشت - از امام سجاد (ع) پرسید: «ای یادگار گذشتگان و پناهگاه بازماندگان! خیمه‏های ما را به آتش کشیدند در این باره چه فرمان می‏دهی؟» امام سجاد (ع) فرمود: «فرار کنید!» در این هنگام زنان و کودکان خاندان پیامبر اکرم (ص) با گریه و زاری سر به بیابان نهادند. ولی زینب کبرا نمی‏توانست صحنه را ترک گوید و فرار کند، بلکه او باید می‏ماند و از امام سجاد (ع) نگهداری و پرستاری می‏نمود. شخصی که شاهد آن صحنه جانگداز بود، گوید: «همانگونه که آتش از خیمه‏های خاندان رسالت شعله می‏کشید، بانوی بزرگواری را دیدم که در کنار خیمه‏ای ایستاده است. آتش از اطرافش زبانه می‏کشد و او پیوسته به سوی راست و چپ و آسمان نگاه می‏کرد، دست بر دست می‏کوبید و به درون خیمه‏ای می‏رفت و از آن خارج می‏شد. با سرعت خود را به او رساندم و گفتم: ای بانوا! چرا در میان آتش ایستاده‏ای؟ مگر نمی‏بینی که همه زنان فرار کرده‏اند و در بیابان پراکنده گردیده‏اند؟ چرا تو به آنان نمی‏پیوندی؟. زینب با شنیدن این سخن گریست و گفت: من بیماری در خیمه دارم که قدرت ایستادن و نشستن ندارد، در این حال که آتش او را احاطه کرده، چگونه می‏توانم او را تنها رها کنم.» پس از آنکه آتش خیمه‏ها فرو نشست، زینب کبرا برای جمع آوری زنان و کودکان به گردش در بیابان‏های اطراف پرداخت. او در بیابان‏های اطراف می‏گشت و یکایک زنان و کودکان را پیدا می‏کرد و گِرد هم جمع می‏کرد. ولی هر چه جستجو کرد، نتوانست دو تن از کودکان امام‏حسین (ع) را بیابد! سرانجام پس از تلاش و کوشش بسیار مشاهده کرد، آنان دست در گردن یکدیگر نموده، در گوشه‏ای از بیابان به خواب رفته‏اند! وقتی نزدیک‏تر شد و آنان را حرکت داد، دانست که آنان بر اثر تشنگی فراوان و ترس و وحشت بسیار در آن بیابان، تنها جان به جان آفرین تسلیم کرده‏اند. [25] دفاع از فاطمه دختر امام حسین (ع) یزید که سرمست از پیروزی بود، در شام مجلسی ترتیب داد، و همه سفرا و مقامات را در آن مجلس دعوت کرد، تاپیروزی خود را در برابر آنان به نمایش گذارد. در آن مجلس حوادثی روی داد که به رسوایی یزید انجامید. یکی از آن حوادث دردناک جسارت مردی از شام به فاطمه دختر امام‏حسین (ع) بود. در مجلس یزید مرد شامی به فاطمه اشاره کرد، و به یزید گفت: «این کنیز را به من ببخش!.» فاطمه با شنیدن این سخن در حالی که به شدت می‏لرزید، خود را به عمه‏اش زینب (س) چسباند و گفت: «یتیم شدم، کنیز هم بشوم؟» زینب (س) با شهامت کامل رو به مرد شامی کرد و گفت: «به خدا دروغ می‏گویی و رسوا شدی! نه تو و نه یزید هیچ کدام قدرت به کنیزی بردن این دختر را ندارید!» یزید با شنیدن این سخن به خشم آمد و گفت: «به خدا دروغ می‏گویید! من چنین قدرتی را دارم و اگر بخواهم، انجام می‏دهم.» زینب (س) گفت: «چنین نیست، به خدا سوگند! خداوند چنین حقی را به تو نداده است مگر اینکه از دین ما خارج شوی و آیین دیگری را بپذیری!» یزید از سخن حضرت زینب (س) به شدت خشمگین شد، گفت: «با من اینگونه سخن می‏گویی؟ پدر و برادرت از دین خارج شده‏اند!» زینب تاکید کرد: «تو اگر مسلمانی، با دین خدا و دین پدر و برادر من، تو و پدر و جدّت هدایت شده‏ای.» یزید گفت: «دروغ می‏گویی ای دشمن خدا!» زینب (س) فرمود: «تو امیری هستی که ظالمانه ناسزا می‏گویی و به خاطر قدرت خود زور می‏گویی!» یزید از این سخن شرمنده و ساکت شد. در اینجا بار دیگر مرد شامی به یزید گفت: «این دختر را به من ببخش!» یزید گفت: «بس کن! خداوند مرگ ناگهانی برایت بفرستد.» مرد شامی پرسید: «مگر این دختر کیست؟» یزید گفت: «این فاطمه دختر حسین و آن زن، زینب دختر علی بن ابی‏طالب است.» مرد شامی گفت: «حسین فرزند فاطمه و علی؟» وقتی پاسخ مثبت شنید گفت: «خداوند ترا لعنت کند ای یزید! عترت پیامبرت را می‏کشی و فرزندان او را اسیر می‏کنی؟ به خدا سوگند! من گمان می‏کردم که آنان اسرای روم هستند!» یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق می‏کنم!»آن‏گاه دستور داد گردن اورازدند. [26] دادن جیره غذایی خود به کودکان در طول سفر، کودکان و زنان اهل‏بیت از جیره غذایی ناچیزی برخوردار بودند، به طوری که آن مقدار غذا برای کودکان که از قدرت تحمل کم‏تری برخوردارند، کافی نبود. زینب کبرا که مسئولیت پاسداری از کودکان را بر عهده داشت، نمی‏توانست ناظر گرسنگی کودکان داغدار و رنجیده برادر باشد؛ از این رو جیره غذایی خود را در میان کودکان تقسیم می‏کرد و خود روزهای پی‏درپی گرسنه سپری می‏کرد. این امر سبب شد که آن حضرت گرفتار ضعف جسمانی شود و نتواند نماز شب خود را ایستاده به جا آورد. امام سجاد (ع) می‏فرماید: «در یکی از منزل‏های بین راه دیدم عمه‏ام - زینب - نشسته نماز شب به جا می‏آورد، وقتی دلیل آن را پرسیدم، پاسخ داد به علت ضعف و گرسنگی سه شب است که توان ایستادن ندارد. مأموران یزید در طول راه در هر شبانه روز به هر نفر تنها یک قرص نان می‏دادند. که برای کودکان کافی نبود و زینب سهم غذای خودرا به آنان می‏داد و خود گرسنه می‏ماند.» [27] پیام‏رسانی نهضت عاشورا چنانچه گفته شد قیام و نهضت امام حسین (ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پیام‏رسانی و بیدارگری، اگر نهضت امام‏حسین (ع) در همان مرحله نخست خلاصه می‏شد و کسی نبود که پیام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماه‏ها زمان لازم بود تا به طور طبیعی خبر قیام امام (ع) به شهرهای اطراف برسد. شاهد این مدعی این است که پیش از ورود اهل‏بیت امام (ع) به مدینه مردم آن شهر هنوز از رویدادهای کربلا بی‏خبر بودند. در این مدت یزیدیان با آن همه امکانات تبلیغاتی، که در اختیار داشتند، به راحتی می‏توانستند، وقایع کربلا را در راستای منافع خود تحریف کنند و به گونه‏ای به گوش مردم برسانند که برای حکومت یزید کم‏ترین ضرر و زیان را در برداشته باشد. در این صورت تا حدّ بسیار زیادی از تأثیر قیام امام‏حسین (ع) در جامعه آن زمان و جوامع آینده مسلمانان کاسته می‏شد، و به طور قطع ما امروز شاهد این همه آثار و برکات برای نهضت امام حسین (ع) نبودیم. بنی‏امیه برای سرپوش نهادن بر جنایت خویش و انحراف افکار عمومی از شگردهای گوناگون تبلیغاتی استفاده می‏کردند، که برخی از آن‏ها عبارتند از: 1. مخفی نگهداشتن جنایات خود از دید مردم در حدّ ممکن، 2. ضددینی و ضدمردمی معرفی‏کردن فعالیت‏های مخالفان‏خود. بنی‏امیه با ابزارهای گوناگون تبلیغاتی که در اختیار داشتند، مخالفان خود را افرادی بی‏دین، دنیا پرست، قدرت طلب و آشوبگر به مردم معرفی می‏کردند. چنانچه زیاد با تنظیم شهادتنامه دروغین علیه حجر بن عدی و یارانش کوشید، آنان را افرادی کافر و بی‏دین معرفی کند و هم‏چنین ابن‏زیاد و یزید تبلیغات وسیعی را آغاز کردند، تا امام‏حسین (ع) را شخصیتی آشوبگر که از دین اسلام خارج شده و علیه حکومت اسلامی قیام کرده، و در صدد ناامن کردن جامعه است، معرفی نمایند. 3. ایجاد شایعات گوناگون در باره کیفیت وقوع حوادث و انگیزه مخالفان. در مواردی که بنی‏امیه قدرت کتمان حقایق را نداشتند، با شایعه‏پراکنی و ایجاد نظریات متضاد و متناقض درباره یک حادثه می‏کوشیدند، آن حادثه را در هاله‏ای از ابهام فرو برند، و به این صورت در حدّ امکان از انتساب آن به دستگاه حکومت بکاهند، چنانچه در مورد شهادت عمرو بن حمق اقوال و نظریات گوناگونی در جامعه منتشر کردند. در باره نهضت امام‏حسین (ع)، یزید و یزیدیان می‏خواستند، با تبلیغات گسترده و دامنه‏دار خود، اقدام امام (ع) را حرکتی ضد دین، بر خلاف مصالح مسلمانان و جامعه اسلامی و در راستای منافع مادی و دنیوی به مردم معرفی کنند، و بدین‏وسیله حداکثر بهره برداری را در سرکوب و به سازش کشاندن مخالفان خود بکنند. از این رو آنان در آغاز نه تنها در جهت مخفی کردن جنایات خود و جلوگیری از انتساب آنها به حکومت تلاش نمی‏کردند، بلکه بر عکس می‏کوشیدند، با مشوش نشان دادن نهضت امام‏حسین (ع) و اهداف او، شهادت امام‏حسین (ع) و یارانش را از افتخارات بزرگ حکومت یزید معرفی کنند؛ ولی اسارت اهل‏بیت تمام فعالیتهای وسیع و گسترده تبلیغاتی بنی‏امیه را تحت الشعاع قرار داد و تمام بافته‏های آنان را نقش بر آب کرد. اهل‏بیت امام‏حسین (ع) به سرپرستی زینب کبرا (س) توانستند، به سرعت پرده از جنایات یزید و عمالش بردارند و چهره خبیث آنان را برای مردم کوفه و شام و دیگر شهرهایی که در مسیر حرکت کاروان از کوفه به شام قرار داشت، رسوا کنند. آنان در کوتاه‏ترین زمان ممکن ندای حق‏طلبی، ظلم ستیزی، پاسداری از دین، مظلومیت و عدالتخواهی امام‏حسین (ع) را به شهرهای بسیاری رساندند. به طوری که پس از مدتی کوتاه یزید دریافت که نه تنها از شهادت امام‏حسین (ع) و اسارت اهل‏بیت او نتوانسته است به اهداف از پیش تعیین شده نایل گردد بلکه بر عکس روزبه روز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او که با علنی کردن و به نمایش گذاشتن خود و عمالش در کربلا می‏خواست، جرأت مخالفان با حکومت خود را از مسلمانان سلب کند، پس از مدت کوتاهی دریافت، که نهضت امام حسین (ع) روزبه‏روز بر جرأت و جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او می‏افزاید. به همین دلیل هنوز مدت زیادی از اقامت اسیران و اهل‏بیت امام‏حسین (ع) در شام نگذشته بود که یزید در برخورد خود با قیام و نهضت امام (ع) تجدید نظر کرد. یزید اهل‏بیت امام‏حسین (ع) را از خرابه به کاخ خود منتقل کرد. اجازه برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری برای امام‏حسین (ع) به آنان داد. از امام سجاد تجلیل و احترام کرد و بدون او غذا نمی‏خورد و آنان را با احترام روانه مدینه کرد. او با این کارها تلاش کرد گناه کشتن امام‏حسین (ع) را به گردن ابن‏زیاد بیندازد و خود را از کشتن امام (ع) تبرئه نماید. [28]ولی فداکاری‏های اهل‏بیت (ع) مجال هرگونه اقدامی را در جهت تحریف تاریخ کربلا از یزید و یزیدیان سلب کرده بود. اسارت اهل‏بیت امام‏حسین (ع) و اقدامات آنان به سرپرستی زینب کبرا نه تنها مانع تحریف نهضت امام‏حسین (ع) در آن زمان گردید، بلکه در طول تاریخ آن را از هرگونه تحریفی حفظ کرد؛ به طوری که حتی برخی از متعصبان پس از گذشت سال‏ها نتوانستند، بر جنایات یزید و یزیدیان سرپوش نهند و نهایت تلاش و کوشش آنها در تبرئه یزید به اینجا انجامید که بگویند: «یزید مجتهد بود و در کشتن امام‏حسین (ع) به خطا رفت؛ از این رو گناهی بر او نیست!»در حالی که کشتن فرزند پیامبر (ص) و کسی که رسول‏خدا (ص) او را سرور جوانان بهشت معرفی کرده است، جای اجتهاد و رأی و نظر نیست. آثار و نتایجی که شهادت امام‏حسین (ع) و یارانش و اسارت اهل‏بیتش بر جای گذاشت، آن چنان واضح و روشن است، که گاهی بر اثر فرط ظهور برای گروهی موجب غفلت می‏گردد. موفقیت و شکست هر حرکت و قیامی در مقایسه با اهداف آن قیام باید سنجیده شود، و شکی نیست که امام حسین (ع) جز زنده نگه‏داشتن اسلام هدف دیگری نداشت و در این راه به موفقیت کامل رسید از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «امام سجاد (ع) پس از شهادت در حالی که در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر (شام به مدینه‏) باز می‏گشت. در این هنگام ابراهیم بن طلحه‏بن‏عبیدالله نزد امام (ع) آمد و با حالت تمسخر و استهزا در حالی که سر خود را می‏پوشاند پرسید: «چه کسی پیروز شد؟» علی‏بن‏الحسین فرمود: «اگر می‏خواهی بدانی چه کسی پیروز شد، هنگامی که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو (تا بدانی چه کسی پیروز شد!) » [29] این سخن امام (ع) به خوبی بیانگر آن است که بنی‏امیه در صدد محو و نابودی اسلام بودند و امام‏حسین (ع) برای حفظ و بقای اسلام قیام کرد و شنیده شدن ندای اذان در اقصی نقاط جهان بهترین دلیل بر پیروزی امام‏حسین (ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند. به هر حال زینب کبرا در طول سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام در زمان‏های مناسب به بیدارگری و پیام‏رسانی می‏پرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمان روح حیات و زندگی می‏بخشید، که به نمونه‏هایی از آن‏ها اشاره می‏کنیم: سخنرانی در کوفه با بررسی شرایطی که هر کس در آن شرایط قادر بر سخنرانی نیست، می‏توان به قدرت بیان، نفوذ کلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پی برد. اشخاصی هستند که با کم‏ترین مشکل روحی و جسمی و یا کوچک‏ترین تغییری در شرایط محیط سخنرانی و وضعیت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست می‏دهند. در مقابل افراد نادری هستند، که در بدترین وضعیت جسمی و روحی و شرایط محیطی قادرند بیشترین تأثیر را در شنوندگان خود بگذارند. زینب کبرا (س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحی، قدرت بیان و نفوذ کلامی برخوردار بود که در بدترین شرایطی که ممکن است برای یک گوینده فراهم آید، بهترین و نافذترین سخنرانی‏ها را ایراد کرد. او در سفر تبلیغی خود از کربلا به کوفه و از کوفه به شام از نظر جسمی و روحی در شرایطی قرار داشت، که حقیقتاً قلم و بیان از توصیف آن عاجز است. زینب کبرا سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پی‏درپی می‏گذشت که از خواب، استراحت و غذای کافی بی‏بهره بود. مسئولیت‏های متعدد و سنگینی بر عهده داشت که فکر هر کدام از آن‏ها به تنهایی انسان را از پرداختن به کارهای دیگر باز می‏داشت. از نظر مخاطبان تعداد زیادی از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموی اهل‏بیت را گروهی یاغی و آشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کرده‏اند، می‏دانستند، و هرگز آمادگی گوش دادن به سخنان زنی اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانی نبود، صدای هلهله شادی با صدای شیون و زاری و صدای زنگ شتران و گفتگوی مأموران از هر طرف در هم آمیخته بود، به طوری که صدا به صدا نمی‏رسید. در چنین شرایطی حضرت زینب آغاز به سخن کرد. نخستین شرط سخنرانی ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانی است. گوینده‏ای که نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثیر زیادی بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توان انسان‏های معمولی و عادی خارج بود؛ ولی زینب کبرا (س) از چنان قدرت روحی و عظمتی برخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از کار افتاد و نفس‏ها در سینه‏ها حبس گردید. راوی گوید: «من تا آن زمان هرگز زن باحیایی را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبان علی سخن می‏گفت:» سرانجام زینب کبرا در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد: «مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما آن زن را می‏مانید که چون آنچه داشت می‏رشت، به یک‏بار رشته‏های خودرا پاره می‏کرد، نه پیمان شما را ارجی است و نه سوگند شما را اعتباری! جز لاف جز خودستایی، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما گیاه سبز وتر و تازه‏ای را می‏مانید که بر توده سرگینی رسته باشد و مانند گچی هستید که گوری را بدان اندوده باشند، چه بد توشه‏ای برای آن جهان آماده کردید، خشم خدا و عذاب دوزخ، گریه می‏کنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! با چنین ننگی که برای خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خواری و سرشکستگی زندگی کنید؛ چه، شما خشم خدا را برای خود خریدید! کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوه‏ها در هم بریزد. می‏دانید چه خونی را ریختید؟ می‏دانید این زنان و دختران که بی‏پرده در کوچه و بازار آورده‏اید، چه کسانی هستند؟! می‏دانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانه‏ای! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجب می‏کنید که از آسمان قطره‏های خون بر زمین می‏چکد؟ اما بدانید که خواری عذاب رستاخیر سخت‏تر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمی‏گیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمی‏دهد اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمی‏گذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.» [30] راوی گوید: سخنان زینب مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانی دست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردی را دیدم به قدری گریسته که محاسنش‏تر شده است. او زیر لب با حال گریه می‏گفت: «پدرم و مادرم فدای شما! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسل‏ها است. شما هرگز خوار و مقهور نمی‏گردید.» [31] در مجلس ابن‏زیاد اسیران را به مجلس ابن‏زیاد آوردند. او با گروهی از اشراف و بزرگان کوفه در دارالاماره نشسته بود. زینب کبرا (س) لباسهای کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میان زنان وارد مجلس گردید و در گوشه‏ای نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کم‏تر جلب توجه نماید. ابن‏زیاد که رفتار اهل‏بیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و برای اینکه زینب را شرمنده نماید گفت: «آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زینب کبرا سخن او را پاسخ نداد. ابن‏زیاد برای بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا سرانجام یکی از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابن‏زیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که سخنانتان دروغی بیش نبود!» زینب فرمود: «سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد (ص) کرامت داد و از پلیدی‏ها پاک گردانید. همانا فاسق رسوا گردید و فاجر دروغ می‏گوید و آن ما نیستیم!» ابن‏زیاد برای اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر و اهل‏بیت خود چگونه دیدی؟» زینب: «جز زیبایی ندیدم! آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آن‏گاه خواهی دید که پیروز و رستگار کیست. ای زاده مرجانه! مادرت به سوگت نشیند!» این سخن بیانگر اوج شخصیت حضرت زینب از نظر معرفت، شناخت، ایمان، رضا و تسلیم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگی این بانوی بزرگ همه را به تعجب و شگفتی وا می‏دارد. تمام این حوادث ناگوار و سخت چون در راستای خشنودی و رضای خداوند است، در نظر حضرت زینب زیبا و گوارا است. ابن‏زیاد که قصد شرمسار نمودن حضرت زینب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زینب شکسته شد، که از شدت خشم و عصبانیت قدرت تفکر و اندیشه را از دست داد و تصمیم به کشتن زینب گرفت. این روش همه ستمکاران و زورمداران است که شکست خود را در میدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران می‏کنند؛ ولی عمرو بن حریث با سخنان خود قدری او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمی‏شوند!» ابن‏زیاد که با سخن عمرو از کشتن زینب منصرف شد، این بار برای جبران شکست خود به ناسزاگویی روی آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسین»طغیانگر و سرکشان خاندان تو شفا و آسایش بخشید!»این سخن دل حضرت زینب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتی، شاخه‏هایم را بریدی و ریشه‏ام را بر کندی. اگر این شفای توست، به تحقیق شفا یافتی!» ابن‏زیاد: «این زن به سجع سخن می‏گوید! پدرش نیز شاعر و سجع باف بود!» زینب: «ای زاده زیاد! زنان را با سجع چه کار؟» [32] در مجلس یزید در آغاز ورود اهل‏بیت به شام یزید خود را پیروز و امام‏حسین (ع) را شکست خورده‏می‏دانست، بنابراین برای اینکه پیروزی خود را در برابر دیدگان سفرای کشورهاومقامات و مسئولان حکومتی و بزرگان شام به نمایش گذارد، مجلس با شکوهی ترتیب داد، سرهای مقدس شهیدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهل‏بیت امام‏حسین (ع) را وارد مجلس کنند. هر کدام از اهل‏بیت با دیدن سر مقدس امام‏حسین (ع) و سرهای شهیدان عکس‏العمل خاصی نشان دادند و جمله‏ای بر زبان آوردند. زینب (س) تا چشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدایی حزین و نوایی غم‏انگیز که همه دلها را به درد می‏آورد گفت: «ای حسین! ای محبوب رسول خدا، ای زاده مکه و منی، ای زاده فاطمه زهرا بهترین زنان، ای زاده دختر مصطفی!» نوحه‏سرایی زینب (س) همه اهل مجلس را گریاند. یزید که تا آن زمان ساکت نشسته بود، شروع کرد با چوب خیزران بر لب و دندان امام‏حسین (ع) بکوبد و اشعار کفرآمیز ابن زبعری را که در احد سروده بود بخواند. حاضران در مجلس بر اثر تبلیغات گسترده بنی‏امیه در طول سال‏های طولانی حکومت معاویه بر شام و تبلیغات سنگین یزید در غفلت و بی‏خبری کامل از حقایق به سر می‏بردند و واقعاً تصور می‏کردند، یزید گروهی آشوبگر را کشته است. از این رو لازم بودآنان از خواب خرگوشی چندین ساله خود بیدار شوند. مسئولیت این بیدارگری بازینب (س) بود؛ زیرا اگر امام سجاد (ع) در شرایطی که یزید سر مست از غرور پیروزی بود،لب به سخن می‏گشود، احتمال کشته شدنش بسیار بود. سخنان زینب سبب شد که‏مجلس به گونه دیگری غیر از آنچه یزید می‏خواست پایان یابد. او با سخنان خود یزیدویزیدیان را رسوا کرد. [33]خطبه معروف و کوبنده آن بانوی سخن در چنین فضایی ایرادشد؛ خطبه‏ای پر نکته و سراسر معرفت و بینش‏سیاسی که باید جداگانه مورد شرح و تفسیر قرار گیرد. برگزاری مراسم سوگواری در شام سخنرانی حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) در شام اوضاع را علیه یزید متحول کرد. از آن پس یزید روش خود را تغییر داد و تلاش کرد، خود را از کشتن امام‏حسین (ع) تبرئه کند و گناهان را به گردن ابن‏زیاد بیندازد. یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهل‏بیت در شام روزبه‏روز بر وخامت اوضاع به زیان او می‏افزاید. از این رو در صدد تدارک سفر اهل‏بیت به مدینه برآمد. پیش از سفر اهل‏بیت از یزید درخواست کردند که برای شهیدان سوگواری کنند. یزید خانه‏ای در اختیار آنان قرار داد و به آنان اجازه سوگواری داد. اهل‏بیت به مدت سه روز به سوگواری پرداختند و بیش از پیش یزید و یزیدیان را رسوا کردند. سوگواری اهل‏بیت، آن چنان تأثیری در شام گذاشت که وقتی اهل‏بیت وارد خانه می‏شدند زنی از خاندان ابوسفیان نبود مگر آنکه به استقبال آنان بشتابد و بر امام‏ حسین (ع) گریه و زاری کند. [34]

منبع:سایت اندیشه قم

[1] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، منشورات اعلمی، چاپ دوم، سال 1408ه.ق، ص‏95.

[2] . ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، دارالکتب الاسلامیه، ج‏3، ص‏62.

[3] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏93، ص‏376.

[4] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏45، ص‏108، 162، 165.

[5] . ذبیح الله محلاتی، همان، ج‏3، ص‏38.

[6] . امام خمینی، صحیفه امام، ج‏10، ص‏110.

[7] . محدث قمی، نفس المهموم، مکتبه بصیرتی، سال 1405ه.ق.ص‏379.

[8] . سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، منشورات المطبعه الحیدریه فی النجف، 1369 ه ق، ص‏ 27 و 28.

[9] . ذبیح الله محلاتی، همان، ج‏3، ص‏50.

[10] . اکبر اسدی، مهدی رضایی، زیباترین شکیب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، پاییز 1374، ص‏30، به نقل از زینب الکبری، ص‏89.

[11] . علامه مجلسی، همان، 1/45.

[12] . در این حدیث حضرت زینب(س) از طریق ام‏ایمن از پیامبر اکرم(ص) نقل می‏کند که اجساد شهیدان به خاک سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گردید.زینب(س) پس از شنیدن این حدیث از زبان ام‏ایمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) عرضه کرد تا از درستی آن اطمینان کامل یابد.

[13] . علامه مجلسی، همان، 372/44.

[14] . همان، ج‏44، ص‏391.

[15] . همان، ج‏45، ص‏1 - 3.

[16] . همان، ج‏45، ص‏43 - 44.

[17] . دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب به نام‏های محمد و عون در کربلا به شهادت رسید (علامه مجلسی بحارالانوار، ج‏44، ص‏366) ولی در باره اینکه مادر هر دوی آنها زینب بود و یا اینکه تنها عون فرزند آن حضرت بود، در میان تاریخ نگاران اختلاف است.علامه سید محسن امین(ره) هر دوی آنها را فرزندان زینب می‏داند (سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج‏7، ص‏137) ولی ابوالفرج تنها «عون»را فرزند زینب کبرا(س) به شمار آورده است.(ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص‏95) در هر حال مسأله نیازمند تحقیق و بررسی بیش‏تری است.

[18] . علامه مجلسی، همان، ج‏45، ص‏53 - 54.

[19] . همان، ج‏45، ص‏55.

[20] . حمید بن مسلم برای تحریک احساسات سپاه عمر سعد از امام سجاد(ع) به کودک تعبیر کرده است والاّ در آن زمان حدود بیست و چند سال از سن امام سجاد(ع) می‏گذشت.

[21] . عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین، دارالثقافه، چاپ دوم سال 1411، ص‏301.

[22] . علامه مجلسی، همان، ج 45، ص 180-179.

[23] . سوره زمر(75): 42. [24] . علامه مجلسی، همان، ج‏45، ص‏117 - 118.

[25] . محمد مهدی حائری، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم، بهمن 1363، ج‏2، ص‏88 - 89.

[26] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏45، ص‏136 - 137.

[27] . مهدی پیشوایی، شام سرزمین خاطره‏ها، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، چاپ اوّل، پاییز 1369، ص 175.

[28] . محمد مهدی حائری، همان، ج‏2، ص‏186 - 187.

[29] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏45، ص‏177، حدیث 27.

[30] . ترجمه خطبه حضرت زینب از سید جعفر شهیدی، قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.1359 ه.ش، ص‏182 و 183 نقل گردید.

[31] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج‏45، 108، 162، 163 و 165.

[32] . همان، ج‏45، ص‏115، 116، 117 و 154.

[33] . تفصیل این ماجرا در بحارالانوار، ج‏45، ص‏132، به بعد و 157 به بعد آمده است.

[34] . طبری، تاریخ طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص 339.

  • رضا نعمتی ««راهـــــ شـــیـــعــــه»»

حضرت زینب

شیعه

عاشورا

نقش حضرت زینب در عاشورا

کربلا

نظرات (۷۲)

سلام گل توی اینترنت اومد
السلام علیک یا ام المصائب یا زینب کبری (س)
سلام
نظرات وبم رو بعد از چند ماه فرصت کردم چک کنم شرمنده اگ دیر خوندم
ان شا الله تا چند هفته ی بعد من هم فعالیتم رو شروع میکنم
در پناه حق
اللهم عجل لولیک الفرج
  • ♥☆♥تابناک تراز مهتاب♥☆♥
  • سلام ممنون که به وبم اومدین بااسم وبتون لینکین لطفا بلینک
    سلام ممنون ک تشریف آوردید.
    وب بسیار زیبایی دارید.
    لینکتون کرددیم.
    خوشحال میشیم لینکمون کنید .
    یاعلی-التماس دعا
    با خبر
    واقعا جای تو اینجا نبود سید عزیز...
    بروزم تشریف بیارید.
  • کبوتر حـــــــــر م
  • "بسم الله الرحمن الرحیم"

    السلام علیک یا حسین ابن علی (ع)

    السلام علیک یا علی ابن موسی الرضا

    السلام علیک یا صاحب الزمان (عج)


    سلام عاشق اهل بیت
    با دو مطلب فوری و مهم آپم .
    حتما سر بزنید هردو مطلب رو مطالعه بفرمایید و نظرتون رو بگذارید و به دوستان خود اطلاع دهید.
    منتظرتون هستیم.
    یا علی مدد
    التماس دعای فرج +شهادت
    سلام موفق موید باشی
    امام محمد باقر (ع) فرمودند:

    مَا حَسَنَةُ الدُّنیا إلّا صِلَةُ الإخوانِ وَالمَعارِفِ.
    خوبی دنیا جز در پیوند با برادران و آشنایان نیست.

    (بحار الأنوار، ج 46، ص291)
  • محفل ام المومنین حضرت خدیجه(س)کرمانشاه
  • " " بسم رب الحسین(ع)"

    وب سایت محفل ام المومنین حضرت خدیجه(س)راه اندازی شد.

    با هدف مبارز با جنگ نرم ودشمنان اهل بیت(ع)به خصوص

    گمنامی ام المومنین حضرت خدیجه(س)با سرچ ام المومنین در

    گوگل متوجه میشوید.

    لطفا ما رو لینک کنید وبه ما خبر بدهید تا شمارو لینک کنیم.

    عنوان ما:
    محفل ام المومنین حضرت خدیجه(س)کرمانشاه

    ادرس ما:
    http://zekr315.blogfa.com

    التماس دعا
  • دریای بیکران
  • خوب ، به ما هم سر بزنید
    سلام ممنون از مهر و محبت شما...
    اعیاد شعبانیه رو تبریک میگم ...
    موفق باشید
    یا علی
    با سلام دوست عزیز
    ممنون از حضور شما
    یاعلی
  • اسممو گذاشتم منتظر
  • سلام
    وب زیبایی دارین سر بزنید
    سلام
    اعیاد شعبانیه مبارک
    شاید اگر انسانیت هم مارک دار بود خیلی از آدم ها آن را به تن می کردند !
  • ســربــاز ولایــت
  • سلام خدا قوت همسنگر
    منتظر حضورتون هستم....... . ( یه جمله تاثیر گذار از شهید مورد علاقه تان بنویسید...... .)
    منتظرتون هستیم...... .
    یاعلی التماس دعا
    سلام
    ممنونم
    شمالطف دارید
    هرگاه به صدای خدا در قلبت گوش کنی،
    به آرامشی محض و شگفت انگیز می رسی.
    به آرامشی بسیار بسیار عمیق و ژرف.
    او زیباترین سخنان را با تو می گوید.
    او همیشه به تو وعده های زیبا و نیکو می دهد.
    او با حرفهایش به تو قدرتی عظیم می بخشد
    چشمهایت را ببند؛ به ندای قلبت گوش کن
    از مرحوم حاج آقا مجتهدی نقل شد که میفرمودند: آقای آخوند از آقای نخودکی خواست که او را موعظه کند. آقای نخودکی گفت:
    مــــــــرنــــــــــج و مـــــــــرنجـــــــان
    آقای آخوند گفت مرنجان را فهمیدم یعنی کسی را اذیت نکنم. ولی مرنج یعنی چی؟ چطور میتوانم ناراحت نشوم؟ مثلا وقتی بفهمم کسی مرا غیبت کرده یا فحش داده چطور میتوانم نرنجم؟! آقای نخودکی گفت: علاج آن است که خودت را کسی ندانی. اگر خودت را کسی ندانستی دیگر نمی رنجی.
    همچنین عارف کامل مرحوم آقای حاج اسماعیل دولابی نیز فرمود:
    «خلاصه و لبّ اخلاق در دو کلمه است: مرنج و مرنجان»
    سلام اخوی از گلللللللل بهترم
    قربون شما ، شما رئیسی داداش ، آبدارچی قبلا استخدام شده اونم اخویته خخخخ
    بععله داداش همشون مدیر دار شدن الحمدلله اگر انصرافی داشت بهت اطلاع میدم یه وبلاگ 15 ام هم امروز به پیشنهاد دوستی راه اندازی شد برای شهدای کربلاس اگر قبول کنید مدیر اون وبلاگ باشید عالی میشه ...
    فقط خبر قطعیشو داداش جان زود بهمون بده عزیز ... منتظرتونم
    هر کدوم راه اندازی میشن گوشه وبلاگ میان توی پیوندهای روزانه
    قربون شما
    اساسی التماس دعا و عیدتم مبارکا ان شا الله
    موفق باشی

    در پناه الله
    امروز روز تکوین آیه‏ های رسالت است

    روز تجلّی رحمت الهی

    عید پیامبری رسول خدا (ص) مبارک
  • حسین( تیساپه لینگ)
  • رفته خود از عرش تا به فرش سراسر
    زیر فلک سایه لوای محمد(ص)
    نوری(سیّاره) یافت راه هدایت
    تا که شدش عشق رهنمای محمد(ص)
    عید مبعث مبارک

    ___________________________________
    سلاممممممممممممممم
    دین ما مدیون صبر و انقلاب زینب است

    روشن این عالم ز نور آفتاب زینب است

    چشم خود را زیرپای خواهر خود می گذشت

    حضرت عباس هم خانه خراب زینب است
    سلام
    هرچه زمان میگذرد مردم افسرده تر می شوند .
    این خاصیت دل بستن به زمان است .
    خوشا بحال آنان که بجای زمان به صاحب الزمان دل می بندند.
    اللهم عجل لولیک الفرج
    فرصت کردید به ماهم سربزنید
    سلام. سالروز فتح خرمشهر گرامی باد.

    یادمون باشه سخن شهید جهان آرا رو بعد از فتح خرمشهر فراموش نکنیم که گفتند:
    بچه ها اگر شهر سقوط کرد نگران نباشید، دوباره فتحش می کنیم؛ مراقب باشید ایمانتان سقوط نکند.یاعلی
    رفقای عزیزم چند وقتیه به نظرم رسیده چه قدر خوبه برای هر کدوم از حضرات آل الله یعنی 14 معصوم عزیز یک صفحه باز کنیم و وبلاگ ها همه گروهی باشه و در هر صفحه یکی از دوستان قبول مسئولیت مدیریت صفحه رو کنه و مابقی رفقا بهشون کمک کنن تا ان شا الله صفحات پر باری بشه و پر بشه از معارف ناب هر کدام از حضرات ، روایات و احادیث و حکایات و زندگی نامه و خلاصه هر چیزی که مربوط به همون حضرت صاحب صفحه است

    فکر کنم ایده خیلی خوبیه

    فقط نیاز به همکاری برای رضای الله داره ...

    ضمنا امیدوارم به تعدا کافی همکار پیدا شه که برای ترویج مکتب اهل بیت علیهم السلام و همه قربت الی الله با هم همکاری کنیم ، ان شا الله حضرات آل الله دستگیر همگی دوستان باشند .

    اما برای مدیریت صفحات متعلق به هر معصوم لطفا خود دوستان اول اعلام آمادگی کنن که مدیریت صفحه به اسم کدام معصوم رو می پذیرن و لطفا امامان غریب هم غریب واقع نشن ...

    ضمنا یک شخص می تونه کاندید مدیریت چند صفحه هم باشه که اگر نیاز به قرعه کشی هم شد توی همشون شرکت کنه و در ضمن اگر توان و زمان کافی داره برای مدیریت چند صفحه اعلام کنه ...

    بعد اگر برای یکی از حضرات چندنفر داوطلب شده باشند با اجازشون قرعه کشی بشه و اگر هم که خیر و یک نفر داوطلب شد صفحه با مدیریت اون شخص اداره بشه ...

    فقط امیدوارم همکاری کنن دوستان

    ضمنا در حال حاضر صفحه امام هادی ع به آدرس e-naghi.blogfa.com فعاله که امیدوارم دوستان هم بهش سر بزنن و هم لینکش کنن ...

    و من الله التوفیق

    در پناه الله
    خدا قوت..
  • به یاد شهدای گمنام
  • چشم عالم به دقایق نگران خواهد شد
    کوچه ها منتظرند ...
    دشت ها حوصله ی سبزه ندارند دگر ...
    پس چرا دیر آقا ؟! ...
    ای نفس ها به فدای کف نعلین شما ! ...
  • عرفان دلها
  • سلام عرفان دلهاباپست جدیدمنتظرحضورسبزشماستیاعلی التماس دعا
  • ســربــاز ولایــت
  • سلام خدا قوت همسنگر
    با مطلبی جدید به روزم.... .
    بهمون سربزن.... .
    یاعلی التماس دعا
    دیدید هنوز عشق لشگر دارد؟

    دیدید که این قافله رهبر دارد؟

    ای مانده ی نهروانی عهد شکن!

    این ملک علی مالک اشتر دارد . . .


    سلام. با گزارش بازدید فرماندهی کل قوا از دانشگاه امام حسین(ع) بروزم. لطفا تشریف بیارید.
    یادتون باشه حتما فیلم رو دانلود کنید.یاعلی
  • دریای بصیرت
  • سلام
    وقتی سرشاراز لذت هستی قول نده

    وقتی غمگیت هستی جواب نده

    و وقتی خشمگین هستی تصمیم نگیر

    2 بار فکرکن ، وخردمندانه عمل کن . . .

    منتظر حضورتون هستم
  • پایگاه ارزشی انقلابی
  • سلام همسنگر
    در صورت تمایل برای تبادل لینک و لوگو به ما اطلاع دهید
    یاعلی مدد همسنگر
  • به یاد شهدای گمنام
  • گرفتار حوری شدن:در میدان مین گیر کردن وراه پس وپیش نداشتن؛در آستانه شهادت قرارگرفتن و عن قریب به حوری وپری رسیدن
    سلام در پناه خدا شاداب تندرست باشید
    در دنیاییکه خداهمراه اول است هیچ کس تنها نیست روزگارتان خدایی
    سلام

    بروزیم با سه شهید از فرزندان روح الله
    کرم شب تاب به پروانه ای که روی یک گل در نزدیکی اش نشسته بود نگاه

    انداخت و با حیرت گفت: آه ، تو چقدر زیبایی ! بعد لحظه ای سکوت کرد و پرسید

    : می شود تو را دوست داشته باشم ؟ پروانه یکه خورد و از کرم شب تاب پرسید

    : دوست داشتن من برای تو چه فایده ای دارد ؟ کرم شب تاب بدون درنگ پاسخ

    داد : آنوقت می توانم از نیروی دوست داشتن تو تمام انرژی ام را به نور تبدیل

    کنم و چنان درخشان بتابم که تا به حال هیچ کرم شب تابی نتابیده . پروانه

    پرسید : درخشان تابیدن تو چه فایده ای برای من دارد ؟ کرم شب تاب پاسخ داد

    : وقتی من آنقدر درخشان بتابم ، کرم شب تاب های زیادی توجه شان به من

    جلب می شود می آیند و علت آن را می پرسند . می پرسند . آنوقت من با

    آنچنان شوری ، زیبایی تو را توصیف میکنم که عاشقت شوند و درخشان تر

    بتابند . آنوقت فکرش را بکن ! یک باغ بزرگ کرم شب تاب درخشان خواهیم

    داشت که همه عاشق زیبایی تواند . پروانه به کرم شب تاب خندید و گفت :

    دوستم داشته باش.
  • خورشیدقم (زهره سبزی)
  • باسلام واحترام
    وبلاگ خورشیدقم به عنوان پاداش زیارت بروز شد تشریف بیارید منتظرحضورتون هستم
    سلام همسنگری
    با بدون شرح 33 بروزم و منتظرتونم .
    یا علی
    خسته نباشی
    وبلاگ پر محتوایی داری
    ممنون به وبلاگم سر میزنی
    یا علی
  • ·•●مــــــــــآבرِچشـــــــمْ بـﮧ رآه●•·
  • عجیبترین چیزی که من تا به حال دیده ام این بوده

    که چرا بعضی ها اینقدر دیر دلشان برای امام زمان(ع)

    تنگ میشود.

    "شهید صدیقی"

    +++++++++

    سلام

    آپم ومنتظرحضورونظرات شمــــــــا

    التماس دعا

    فی امان الله
    سلام خسته نباشید وبتون عالیه
    به من هم سر بزنید
    منتظر نظراتتون هستم
    لینک کردمتون
  • ساکنان آسمان
  • لبیک یازینب
    سلام علیکم
    وبلاگ زیبا وپرمحتوایی دارین.به من هم سری بزنین تادرصورت تمایل تبادل لینک کنیم
  • حسین (تیساپه لینگ )
  • " وَ لْیَصْفَحُوا أَلا تُحِبُّونَ أَنْ یَغْفِرَ اللَّهُ لَکُمْ وَ اللَّهُ غَفُورٌ رَحیمٌ "(نور/22)
    ببخشید و چشم بپوشید ، آیا دوست ندارید خداوند شما را ببخشد؟
    و خداوند بسیار آمرزنده و مهربان است »
    ___________________________________________
    سلاممممممممممممممم
    این دنیا را رها کنیم و دل ببندیم به آن دنیا که تا همیشه در آن جاودانه میمانیم

    پس بلند شیم و نماز "اول وقت "بخوانیم..

    حتی یک دروغ هم نگیم حتی اگر ذلیل بشیم توی این دنیآ

    اَمر به معروف کنیم و اول از دوستانمان و آشنایانمان شروع کنیم نه از مردم کوچه و خیابان!

    وقتی کسی داشت به دینمون بی احترامی میکرد اگه نتونستیم قانعش کنیم

    جوری برخورد کنیم که دوباره جرئت انجام این کار رو نداشته باشه..

    خمس و زکات قرار نیست بدیم؟

    شمردیم چندتا فقیر با 10هزارتومان ما می تونن حداقل یک شب نان وپنیر نخورند؟

    وقتی دهنمون رو باز می کنیم و فُحش میدیم یاد روز حساب نمی اُفتیم؟

    اگه دکتر شدیم قرار نیست یک پیرزن بیچاره رو مجآنی ویزیت کنیم؟

    اگر میخواهیم ان شاءالله به خدا برسیم ، بگیم یا علی و بلند شیم
    *****************
    سلااام

    ممنون که تشریف آوردید زحمت کشیدید
  • محمد جواد اصغری
  • با سلام
    مژده
    شما به وبلاگ ما برای یک پیشنهاد عالی دعوت شده اید
    اگه دوست داشتید به ما یه سری بزنید
    دوست من برای ثبت نام در این طرح شماره خودتون را در سمت راست خودتون در قسمت خبرنامه پیامکی ثبت بفرمایید.
    یا حق
  • محدثه (پرواز تا بی نهایت)
  • سلام
    روزی ابلیس وارد قصر فرعون شد.فرعون پرسید:تو کیستی؟
    ابلیس گفت:اگر خدا بودی،می دانستی من کیستم.من شیطانم و مدتی
    با هم نشستند و گفت و گو کردند.
    فرعون از او پرسید:آیا کسی را دیده ای که از من و تو خبیث تر باشد؟
    گفت:آری...

    با داستان "مرد خبیث" به روز هستم
    شهادت راتسلیت عرض میکنم
    به روزم
  • خادم امامزاده
  • باسلام و عرض خسته نباشید خدمت شما
    وبلاگ بسیار زیبایی دارین واسم خیلی جالب بود
    یاحق التماس دعا
  • امانت اسمانی
  • نگاه ها همه بر روی پرده سینما بود.
    اکران فیلم شروع شد،
    شروع فیلم سقف یک اتاق
    دو دقیقه بعد همچنان سقف اتاق
    , سه, چهار, پنج, ...,هشت دقیقه اول فیلم فقط سقف اتاق!
    صدای همه در آمد.
    اغلب حاضران سینما را ترک کردند,
    ناگهان دوربین حرکت کرد و آمد پایین
    و به جانباز قطع نخاع خوابیده روی تخت رسید.
    زیرنویس:
    این تنها ۸ دقیقه از زندگی این جانباز بود و شما طاقت نداشتید...
  • █▓▒░چـــــــــــــادرخاکی ░▒▓█
  • در راه رسیـدن بــ ه تـــو گـیـرم کــ ه بـمـیـــــــرم

    اصـلا بــ ه تـــو افـتـــاد مـسـیـرم کــ ه بـمـیـــــرم

    یـک قـطـره ی آبــــم کــ ه در انـدیـشـه ی دریــــا

    افـتـادم و بـــایـد بـپـذیــرم کـــــ ه بـمـیـــــــــــرم

    یا چـشـــــم بـپـوش از من و از خـویـش برانــــــم

    یــا تـنــگ در آغــــــوش بـگـیـرم کــــ ه بـمـیــــرم

    ایـن کـوزه تـرک خـورد چـه جـای نـگـرانـیـسـت؟!

    مــن سـاخـتـه از خـــــــاک کـویـرم کــ ه بـمـیــرم

    خــامـوش نـکـن آتـــــــــــش افــروخـتـــــه ام را

    بـگـذار بـمـیــرم کــ ه بـمـیــرم کــــ ه بـمـیــــرم !
  • شیــــــــــوانا
  • شنیدم که زینب از خرابه شام میگفت:
    یاحسین یادت هست ،صدا کردی هل من ناصر ینصرنی؟ کسی نبود و من به سمتت شتافتم
    حالا که کنج این خرابه جان میدهم برادرم به سمتم بیا
    لبیک یازینب(س)...
    سلام وقت بخیر و ایام بکام، با یه مژده ناب بروزم تشریف بیارید.
    السلام علیک یا جبل الصبر
  • دل شکسته یوسف زهرا
  • سلام
    با مطالب مهدویت و مسائل روز در خدمتم...
    تشریف بیارید پشیمون نمی شدید
    منتظرم...
    سلام و عرض ادب دوست بزرگوار

    تشکر از تشریف فرماییتون

    اینم یه هدیه ...


    پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله فرمود:

    اَلا اُخْبِرُکُمْ بِشَىْ‏ءٍ اِنْ اَنـْتُمْ فَعَلْتُموهُ تَباعَدَ الشَّیْطانُ مِنْـکُمْ کَما تَباعَدَ الْمَشْرِقُ مِنَ الْمَغْرِبِ؟ قالوا: بَلى، قالَ: اَلصَّوْمُ یُسَوِّدُ وَجْهَهُ وَ الصَّدَقَةُ تَـکْسِرُ ظَهْرَهُ وَ الْحُبُّ فِى اللّه‏ِ وَ الْمُوازَرَةُ عَلَى الْعَمَلِ الصّالِحِ یَقْطَعانِ دابِرَهُ وَ الاِْسْتِغْفارُ یَقْطَعُ وَ تینَهُ ؛‌

    آیا شما را از چیزى خبر ندهم که اگر به آن عمل کنید، شیطان از شما دور شود، چندان که مشرق از مغرب دور است؟ عرض کردند: بله. فرمودند: روزه روى شیطان را سیاه مى کند، صدقه پشت او را مى‏ شکند، دوست داشتن براى خدا و همیارى در کار نیک، ریشه او را می کند و استغفار شاهرگش را مى ‏زند. (میراث حدیث شیعه ، ج ۲، ص ۲۰، ح ۱۸)


    موفق باشی

    در پناه الله
  • ☂☂آبـجی معـصومـه☂☂
  • سلام


    خداوندا:دوستانی دارم آیینه تمام نمای عشق رسمشان معرفت کردارشان جلای روح و یادشان صفای دل آرای من است
    پس آنگاه که دست نیاز سوی تو می اورند پر کن از آنچه که در مرام خدایی توست
    یازینب!
    با صبر خودم حوصله را میکشتم
    از دوری او فاصله را میکشتم

    آنروز اگر حسین رخصت میداد
    شمشیر زنان حرمله را میکشتم
  • حجاب آسمانی ترین راه
  • می تواند مچم را بگیرید ولی ....

    همیشه دستانم را می گیرد...

    خدا را می گویم...

    حق یارتون...
  • دریـــــــــغ ازیک جوابــــ♦ـ♦ــ
  • سلام
    باپست جدیدی درخصوص مناظره به روز هستیم.!
    سلام

    الهی ؛ اگر چه درویشم ولی داراتر از من کیست، که تو دارایی منی...

    الهی ، دربسته نیست ، ما دست و پا بسته ایم...
    سلام روز مرد رو تبریک میگم
    ببخشید دیر شد
    سلام برایتان ارزوی سعادت و خوشبختی و زندگی سرشار از ارامش دارم التماس دعا
    امام حسین علیه السلام فرمودند:

    أَعجَزالنّاسٍ مَن عَجَزَ عَنِ الدُّعاء؛

    عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند.

    (بحارالانوارج/ 93 ص/ 294)
  • فدائی یوسف فاطمه(عج)
  • بسم الله الرحمن الرحیم
    سلام علیکم...
    ام المصائب ، حضرت زینب علیها السلام
    اگر مقیاس کربلا نبود و اگر زینب(س) نبود چه بسیار مردان و زنانی که در نیمه‌ی راه باز می‌ماندند.
    مطالب رو تا اواسط خوندم...دوباره برمیگردم و تمومش میکنم...
    ممنون از بابت این مطلب
    التماس دعای فرج
    سلام شرمنده که یه مدت نبودم و نتونستم بهتون سر بزنم اخه یه دوماهی نتونسته بودم بروز بشم الآن خداروشکر توفیق پیدا کردم و یه مطلب در مورد سبک زندگیمون و تعارضاتش با سبک زندگی مهدوی نوشتم خوشحال می شم سر بزنید و نظر خردمندانه خودتون رو بدید.التماس دعای فرج.
    سلام همسنگر
    خداقوت

    دانلود فیلم / نظر آقای قرائتی درباره تهیه کننده سمت خدا

    عبدالمجید رکنی یکی از تهیه کنندگان مطرح برنامه های فرهنگی است که چند روزی است به دلیل حاشیه های فراوانی که رخ داده است از تهیه کنندگی برنامه سمت خدا کنار گذاشته شده است. اتفاقی که با نارضایتی شدید مجریان و کارشناسان و همچنین جمع زیادی از بینندگان برنامه سمت خدا روبرو شده است.

    در فیلم زیر صحبتهای متفاوت و دفاع تمام قد حجت الاسلام قرائتی و همچنین سایر کارشناسان برنامه سمت خدا درباره این تهیه کننده صدا وسیما آورده شده است. در این فیلم از کاربران فضای مجازی خواسته شده است تا نسبت به این اتفاق که به گفته رکنی از تبعات انتقاد از صدا وسیما بوده است حمایت کنند

    یا حق
    سلام ...
    ما نیستیم خوش میگذره؟
    بعدیکی دو ماه متن گذاشتم اگر میشه قدم رنجه بفرمایید...
    منتظرتونم..
    اجرکم الله...
    قبول شدممممممممممممم یازهراس
  • نقــطـــــه رهــــایـــی
  • مهدی جان
    پل صراط
    چشمان توست
    از چشمت که بیفتم
    روزگارم جهنم می شود ...
    اللهم عجل لولیک الفرج
    ..........برای ظهورش صلوات..........

    سلام
    با یک پست جدید و البته یک سوال از شما بروزم.......تشریف بیارید

    کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود
  • محمدرضا شیخی
  • سلام علیکم.وفات حضرت زینب سلام الله علیها تسلیت باد.
    با چند تا مطلب جدید بروز و منتظر نظر شما هستم

    گرگها6 کودک زنجانی را خوردند/ابتکار چه میکند؟
    ماجرای جالب شیعه شدن وهابی خوزستانی
    گفتگویی درباره آقای علی اکبر تهرانی
    برنامه سمت خدا ومسائل مربوط به آن

    همه مطالب مهم هستند


    چطوری داش رضا.خانواده خوبن انشاالله؟شرمنده دیر بهت سر میزنم.کمی آشفته هستم.وبت بازم سنگینه اینترنت منم طبق معمول ایفتیضاح!!!
    سلام این جمله رو تووبلاگتون بنویسید برای انتشار نام علی
    شعار تیم ملی فوتبال درجام جهانی
    افتخارپارس یا علی مدد
    سلام
    ممنون از حضورتون
    با کمال میل لینک شدین
    با سلام بر راه شیعه راهی مستقیم به سوی خدا
    ضمن عرض تسلیت به مناسبت رحلت جانگداز عقیله بنی هاشم حضرت زینب سلام الله علیها محضر امام عصر عج الله تعالی فرجه الشریف وهمه دلسوختگان خاندان نبوت وطهارت علیهم السلام وشما عزیز بزرگوار.
    از حضورت در کلبه محقر که مزین است به نام شهیدی والامقام سپاسگزارم . ان شاالله ماجور باشید .
    التماس دعا .
    سلام
    سلام
    قال الرضا - علیه السلام -:


    (الصلوة ) صلة الله للعبد بالرحمة ؛

    نماز عطیه و احسانى است از طرف خداوند براى بنده ، که از راه رحمت و عنایت بخشیده است .


    (بحارالانوار، ج 84، ص 246)

    ارسال نظر

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">