نقش حضرت زینب سلام الله علیها در واقعه عاشورا
در تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیاری بودند که با حضور فعّال در صحنه های حسّاس سیاسی و اجتماعی، مسیر تاریخ را تغییر دادند. از جمله این زنان، حضرت زینب(س) بود که با حضور در نهضت کربلا، مسؤولیت بزرگی را بر عهده گرفت. به اعتقاد نویسنده، حضرت زینب(س) برای ایفای مسؤولیت بزرگ پیام رسانی از دوران کودکی تحت تربیت پیشوایان معصوم قرار گرفت و امام حسین(ع) نیز در مسیر حرکت به کربلا، با سخنان و توصیه هایی، خواهرش را آماده تر کرد. مقاله در تبیین نقش حضرت زینب در روز عاشورا و نیز پس از آن در دفاع از جان امام سجاد(ع) و حمایت از زنان و کودکان به تفصیل سخن گفته است و در پایان به نقش آن حضرت در کوفه و شام و در برابر ابن زیاد و یزید به اجمال پرداخته است. حضور زنان در صحنه اجتماع، مشارکت و حضور زنان در صحنه های گوناگون جامعه از مسائلی است که در زمان حاضر پیرامون آن فراوان سخن گفته میشود. اصل حضور بانوان در صحنه اجتماع مسأله ای مورد توافق است اما در شرایط و محدوده آن اختلاف است. آنچه در این باره به طور بسیار فشرده و مختصر میتوان گفت؛ این است که، هر کار جمعی و گروهی نیازمند افرادی با تخصصها و مهارتهای گوناگون است که به هر یک از آنان مسئولیتی متناسب با تخصص و مهارتش واگذار شود. به کار گرفتن اعضای یک مجموعه در کاری بر خلاف تخصص و مهارتش سبب ناکارآمدی آن گروه و به هدر رفتن تلاش آنان خواهد شد. شادابی و نشاط هر جامعه و تربیت نسل جدید در گرو این است که بشر از دو جنس مخالف زن و مرد، با ساختمان وجودی و روحیات متفاوت و گوناگون آفریده شوند، و هر یک از آنان متناسب با شرایط جسمی و روحی خود عهده دار انجام مسئولیتی گردند. در این صورت است که پیوند خانواده مستحکم میگردد، در پرتو آن به جامعه روح نشاط و شادابی دمیده میشود، و فرزندانی با شخصیت، با ایمان، لایق، نوع دوست، راستگو و درستکار به جامعه تحویل میگردد؛ ولی اگر هر یک از زن و مرد وظیفه ای را که جهان تکوین و نظام آفرینش بر اساس شرایط جسمی و روحی به عهده آنان گذاشته، به خوبی انجام ندهند و به کاری دیگر مشغول شوند، بنیان خانواده متزلزل میگردد و در نتیجه جامعه گرفتار اختلال فرهنگی و تربیتی خواهد شد. وظیفه اصلی زنان و بانوان هر جامعه تربیت و پرورش نسل جدید آن جامعه و گرم نگه داشتن کانون خانواده است؛ از این رو اشتغال به هر کاری که زنان را از انجام این وظیفه خطیر بازدارد، آنان را از رسالت اصلی خود بازداشته است و علاوه بر آنکه زیانهای غیر قابل جبرانی بر جامعه وارد میسازد، زنان را نیز از شخصیت و هویت واقعی خود تهی نموده، به آنها شخصیت کاذب و دروغین میبخشد؛ چرا که کمال و شخصیت هر انسان در آن است که تواناییها و استعدادهای خود را به خوبی بشناسد و آنها را به فعلیت برساند. بنابراین یک اصل مهم و اساسی که در مشارکت زنان درصحنه های گوناگون جامعه باید به آن توجه شود این است که پذیرش هرگونه مسئولیتی از سوی آنان نباید به وظیفه اصلی آنها که تربیت نسل جدید جامعه و گرم نگه داشتن کانون خانواده است کمترین لطمه و آسیبی وارد سازد. نکته دیگری که در مشارکت زنان در صحنه های گوناگون اجتماعی و سیاسی باید مورد توجه قرار گیرد، حفظ حدود شرعی و حریم عفت، حیا و پاکدامنی و دورنگهداشتن میدان کار و مسئولیت از هرگونه تمتع و بهره گیری های جنسی است. کشانده شدن مسائل جنسی به صحنه جامعه، علاوه بر آنکه بنیان و اساس خانواده را متزلزل میکند بیشترین و بزرگترین ضربه را به شخصیت و هویت زنان وارد میسازد، و شخصیت آنان را در حدّ ابزار و وسیلهای برای کامیابی و کامجویی مردان هوسران و یا وسیله ای در جهت منافع مادی دنیاپرستان و مطامع سیاسی سیاستمداران تنزل میدهد. بنابراین مشارکت زنان وبانوان در صحنه های گوناگون اجتماعی و سیاسی باید با رعایت کامل و دقیق این دو اصل مهم و اساسی صورت پذیرد. تاریخ اسلام زنان مؤمن و فداکار بسیاری را سراغ دارد، که علاوه بر انجام مسئولیت و رسالت خود در خانواده و رعایت کامل شئون عفت و پاکدامنی با حضور فعال خود در صحنه های حساس سیاسی و اجتماعی مسیر تاریخ را تغییر داده اند و بدینوسیله نام خود را در زمره مردان و زنان تاریخ ساز به ثبت رسانده اند. بدون شک زینب کبری(س) یکی از زنانی است که به عنوان الگو و اسوه برای همه زنان و مردان آزاده، آزادی خواه و ظلم ستیز در همه زمانها مطرح است. گرچه سخن گفتن از شخصیت حضرت زینب (س) کاری بس دشوار است و از حد توان امثال نگارنده خارج است؛ ولی برای انجام وظیفه و ادای دین خود برآن شدیم تابه طور فشرده و در حدّ توان اندک و ناچیز خود به بررسی حضور سیاسی حضرت زینب(س) در نهضت سیدالشهدا(ع) بپردازیم. شخصیت حضرت زینب(س) پیش از پرداختن به حضور سیاسی حضرت زینب، شایسته است نگاهی گذرا به شخصیت این بانوی عظیم الشأن بیفکنیم. زینب کبری(س) تحت تربیت پدر و مادری همچون حضرت علی(ع) و حضرت فاطمه(س) و با شایستگی و استعداد ذاتی که از آن بهره مند بود به مراتب عالی از فضائل و کمالات انسانی دست یافت. او همانند پدر و مادرش جامع همه کمالات و صفات پسندیده بود. سخنرانیهای او در کوفه و شام خاطره خطبه های پدرش - امیرمؤمنان(ع) - را در یادها زنده کرد. زینب کبری(س) یکی از محدثان و راویان حدیث به شمار می آید. و در سنین کودکی، در حالی که بیش از پنج یا شش سال از عمرش نمیگذشت، خطبه مادرش حضرت زهرا(س) را با آن مضامین بسیار بلند و عالی شنید و پس از آن برای دیگران نقل میکند. عبداللهبنعباس، شاگرد برجسته حضرت علی (ع) و مفسر قرآن کریم، خطبه فدک حضرت زهرا(س) را از زینب نقل میکند و از آن بانوی بزرگ با عنوان «عقیلتنا؛ عاقل و دانای ما»یاد میکند.[1]
زینب(س) از جنبه عبادت در حدّی بود که در دوران اسارت و سختترین شرایط جسمی و روحی که ممکن است برای یک انسان پیش آید، شب زنده داری و نماز شبش ترک نگردید،[2] در حالی که در شرایطی به مراتب آسان تر و سهل تر از آن انسانهای معمولی قادر به حفظ برنامه های عادی و معمولی زندگی خود نیستند عبادت و اطاعت خدا، حضرت زینب(س) را از مصادیق روشن و بارز این حدیث قدسی قرار داده بود که خداوند متعال می فرماید:«یابن آدم، انا اقول للشیء کن فیکون، اطعنی فیما امرتک اجعلک تقول للشیء کن فیکون؛[3]ای فرزند آدم! من به هر چه بگویم باش، موجود میشود، در آنچه به تو دستور داده ام از من اطاعت کن تا ترا آن گونه قرار دهم که هر چیز بگویی باش، موجود شود!» حضرت زینب(س) نیز بر اثر عبادت و اطاعت خدا به مقامی رسیده بود که از ولایت تکوینی برخوردار بود. روایت شده که آن حضرت پیش از سخنرانی خود در کوفه به مردم اشاره کرد، با آن اشاره نفسها در سینه ها حبس شد و زنگها از صدا باز ایستاد.[4] و در یک کلام حضرت زینب(س) به حق، زینت پدر، آن شخصیت یگانه تاریخ، بود، همچنان که خداوند این نام را برای او برگزید.[5] خاستگاه اجتماعی قیام امام حسین(ع) همانگونه که انسان از نظر جسمی و روحی از حالت سلامتی و بیماری برخوردار است، جوامع بشری نیز از این دو حالت برکنار نیستند. جامعه سالم جامعه ای است که روح آزادی، آزادیخواهی، نوع دوستی، ظلم ستیزی، کمک به مظلومان و ستمدیدگان و باورهای دینی بر آن حاکم باشد. خرافات و اعتقادات باطل و تخدیری جایگزین اعتقاداتی نشده باشد که انسان را از یوغ بندگی و بردگی هواهای نفسانی و قدرتهای خارجی میرهاند!. جامعه سالم جامعه ای است که اگر آثار ظلم و فساد در دستگاه رهبری و حکومت مشاهده گردد همه اعضای آن جامعه برای اصلاح آن بسیج شوند. در مقابل جامعه بیمار، جامعه ای است که روح تسلیم، ظلم پذیری، بی تفاوتی نسبت به سرنوشت همنوعان بر آن حاکم گردد. در برابر اعمال خلاف و ظلم و فساد حاکمان و رهبران خودهیچ واکنشی نشان داده نشود. جامعه بیمار جامعه ای است که مذهب و اعتقادات مذهبی در خدمت منافع حاکمان به کار گرفته شود. جامعه بیمار جامعه ای است که بر اساس اعتقادات تحریف شده و ناصحیح مذهبی مردم را به ظلم پذیری، سکوت و تسلیم دعوت کند. بیماریهای جوامع از شدت و ضعف برخوردار است. گاهی بیماری جامعه در حدّی است که با هشدار مصلحان، مردم از خواب غفلت بیدار میشوند، و به حرکت در می آیند. زمانی حال جامعه آن چنان رو به وخامت مینهد که نیازمند تزریق خون برای به حرکت درآمدن است. در این شرایط باید گروهی فداکار و از جان گذشته خون خود را به جامعه اهدا کنند، تاجامعه بهبودی خود را باز یابد. ولی گاهی حال جامعه به حدّی از وخامت میرسد، که دچار ایست قلبی میشود و تزریق خون نیز سودی به حال آن نخواهد داشت. برای نجات جامعه در چنین شرایطی باید شوک ناگهانی بر پیکر آن وارد گردد. وضع اجتماع مسلمانان در زمان یزید به همین صورت بود. معاویه در طی دوران حکومت خود مسلمانان را آن چنان زبون و ذلیل کرده بود که در برابر اعمال خلاف او و عمالش صدای انتقاد و اعتراضی شنیده نمیشد. مسلمانانی که پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) بر اثر تعالیم و تربیت آن حضرت آن چنان در برابر اعمال خلاف خلفا حساسیت داشتند، که در برابر کوچکترین عمل خلافی صدا را به اعتراض بلند میکردند - در زمان معاویه به گونه ای تسلیم، مطیع و سازشکار شدند، که پس از مرگ معاویه، یزید - آن عنصر فاسد و فاجر - به راحتی بر اوضاع کشور اسلامی مسلط شد و صدای اعتراضی از مسلمانان شنیده نشد. مسلمانان بگونهای بودند که وقتی: «عمر - در وقتی که خلیفه بود - گفت که من اگر چنانچه خلافی کردم به من مثلاً بگویید و چه بکنید. یک عربی شمشیرش را کشید گفت ما با این مقابل تو میایستیم. اگر تو بخواهی خلاف بکنی، ما با این شمشیر مقابلت میایستیم.»[6] جامعه در زمان یزید آن چنان سازشکار، تسلیم، ذلیل و زبون شده بود، که جز تعداد معدودی یاران امام حسین(ع) همه آن حضرت را به سکوت و سازش فرا می خواندند. وضع جامعه در زمان امام حسین(ع) به گونه ای بود که نه تنها هشدار و نصیحت در آن مؤثر نبود، بلکه شهادت شخصیتی مانند امام حسین(ع) به تنهایی نیز قادر نبود، مردم را از خواب غفلت بیدار کند، همچنان که شهادت برادر بزرگوارش امام مجتبی(ع) آنگونه که باید نتوانست جامعه را به حرکت درآورد. ادامه چنین وضعی قطعاً نابودی اسلام را به دنبال داشت. ابتکار امام حسین(ع) برای اصلاح جامعه در چنین اوضاع و شرایطی امام حسین(ع) با برخورداری از دانش خاص الهی برای اصلاح جامعه، برنامه بسیار دقیق و منظمی طرح ریزی کرد، که نه تنها توانست جامعه آن روز را از خطر مرگ حتمی معنوی و فرهنگی نجات بخشد، بلکه برای همیشه به جوامع بشری قدرت و نیرویی بخشید تا بتوانند در مقابل ظلم و ستم و اعمال خلاف از خود حساسیت نشان دهند. آن حضرت به گونه ای برنامه ریزی کرد که یاد و خاطره او همواره در میان انسانها زنده و جاوید باشد، و همین امر مانع بی تفاوتی، ظلم پذیری و تحریف دین در میان مسلمانان میشود، و به همین دلیل است که قیام امام حسین(ع) تضمین کننده بقای اسلام و بیداری مسلمانان است. امام حسین(ع) برای تحقق بخشیدن به این هدف، نهضت و قیام خود را در دو مرحله برنامه ریزی کرد.مرحله نخست، مرحله خون، قیام و شهادت و مرحله دوم مرحله پیام رسانی، بیدارگری، زنده نگه داشتن یادو خاطره نهضت بود. مسئولیت مرحله نخست نهضت بر دوش مردان فداکار و از جان گذشته ای بود که با تمام هستی خود در برابر ظلم و بیداد و انحراف ایستادگی کردند و در این راه به شهادت رسیدند. ولی مسئولیت بخش دوم نهضت و قیام از عهده مردان خارج بود. چرا که یزید و یزیدیان را تصمیم بر آن بود که در روز عاشورا هیچ مردی را زنده نگذارند. پس از شهادت امام حسین(ع) هنگامی که یورش وحشیانه سپاه عمر سعد برای غارت خیمه ها آغاز شد، شمر به خیمه امام سجاد(ع) وارد شد و با کشیدن شمشیر قصد جان امام را نمود. ولی عمر سعد دستانش را گرفت و گفت: «آیا از کشتن این جوان بیمار شرم نداری؟» شمر گفت: «دستور از امیر عبیدالله بن زیاد رسیده که همه فرزندان حسین را بکشم.»سرانجام عمر سعد با تلاش و کوشش بسیار توانست شمر را از انجام این جنایت منصرف سازد.[7] امام حسین(ع) مسئولیت بخش دوم قیام را به زنان و کودکان خود واگذار کرد و رهبری آن را به خواهرش زینب سپرد. محمد حنفیه شب حرکت امام حسین(ع) از مکه به سوی عراق خدمت آن حضرت رسید، و از او درخواست نمود که به کوفه حرکت نکند. امام وعده داد که در باره پیشنهاد او بیندیشد. ولی ناگهان هنگام صبح به محمد حنفیه خبر رسید که امام به سوی عراق حرکت کرده است. و با شنیدن این خبر به سرعت خود را به امام رساند، افسار شترش را گرفت و گفت:«ای برادر! مگر به من قول ندادی که در باره پیشنهادم بیندیشی؟» امام فرمود: «دیشب پس از آنکه از تو جدا شدم، رسول الله را در خواب دیدم که به من فرمود: «ای حسین! بیرون رو!، زیرا خداوند خواسته است ترا کشته ببیند!» محمد حنفیه گفت: «تو که با این حالت میروی، چرا زنان را همراه خود میبری؟» امام حسین(ع) فرمود: پیامبر اکرم (ص) به من فرمود: «خداوند خواسته است که اینها را اسیر بنگرد!»[8] آماده نمودن زینب برای انجام این مسئولیت حضرت زینب(س) از نظر روحی و قدرت تحمل در حدّ عالی و درجات بالا قرار داشت. او از جمله شخصیتهای نمونه و منحصر به فردی است که مادرگیتی از آوردن امثال آن ناتوان است؛ ولی این مسئولیت پیام رسانی عاشورا به قدری خطیر و بزرگ بود، که حتی شخصیتی بسان حضرت زینب نیز برای انجام آن نیازمند آمادگی قبلی بود. بر همین اساس به نظر میرسد، زینب(س) از همان دوران کودکی تحت تربیت پیشوایان معصوم(ع) به تدریج برای انجام چنین وظیفه خطیری آماده میشد. وی نزدیک رحلت پیامبر اکرم (ص)، خدمت جدّ بزرگوارش، عرض کرد: «ای رسول خدا (ص) ! دیشب خواب دیدم، باد شدیدی وزیدن گرفت و همه دنیا را تاریک و سیاه کرد. آن باد مرا از سویی به سوی دیگر میانداخت، تا اینکه چشمم به درخت بزرگی افتاد از شدت وزش باد به آن درخت پناه بردم؛ ولی باد آن را ریشه کن کرد و بر زمین انداخت آنگاه به یکی از شاخههای نیرومند آن درخت پناه بردم، ولی باد آن را نیز قطع کرد. پس از آن به شاخه دیگری پناهنده شدم و آن را نیز باد درهم شکست. سرانجام به دو شاخه متصل به هم از آن درخت چنگ زدم، باد آن دو را نیز در هم شکست. در اینجا از خواب بیدار شدم.» سخنان زینب اشک از دیدگان پیامبر اکرم (ص) جاری ساخت و در این هنگام به زینبفرمود: «ای نور دیده! آن درخت جد توست که به زودی تند باد اَجَل او را از پای در میآورد. آن شاخه نخست که به آن چنگ زدی مادرت، زهراست! شاخه دوم پدرت علی است و آن دو شاخه به هم متصل برادرانت حسن و حسین هستند، که در سوگشان دنیا تاریک میشود و تو لباس سیاه بر تن میکنی.»[9] حضرت زینب (س) از همان کودکی میآموخت که چگونه با سختیها و دشواریها مقابله کند، و در برابر جباران و ستمگران سر فرود نیاورد. بیش از شش سال از عمر زینب نمیگذشت که با فاجعه بزرگ رحلت پیامبر بزرگوار اسلام (ص) روبهرو گردید. پس از مدت کوتاهی اندوه از دست دادن مادر بر قلب به ظاهر کوچک او وارد گردید. از آن پس با همان سن کم، بسان مادرش، در کنار پدر قرار گرفت و شریک غم و اندوه مظلومترین انسان جهان و مونس تنهاییاش گردید. پس از شهادت پدر در همه صحنههای سخت و دشوار همراه و همگام و یاور دو برادرش، امام مجتبی (ع) و امام حسین (ع) بود. هنگامی که برنامه مسافرت امام حسین (ع) از مدینه به مکه و از که به عراق مطرح شد، بدون هیچ گونه چون و چرا و حتی بدون اینکه با ارائه پیشنهاد و نظر بخواهد آن حضرت را منصرف کند، همراه برادر راهی سفر گردید. گویا همراهی و همگامی حضرت زینب با امام حسین (ع) و حضور او در نهضت امام (ع) از سالها قبل پیش بینی شده بود. به همین مناسبت شرطِ همراهی با برادر در قرارداد ازدواج حضرت زینب قید شده بود. [10] نقش زینب (س) تا شهادت امام (ع) از نقش حضرت زینب پیش از شهادت امام حسین (ع) مطلب زیادی در تاریخ نقل نشده است. با این حال میتوان حدس زد، که آن حضرت در این دوران سرپرستی زنان و کودکان و پرستاری از امام سجاد (ع) را عهدهدار بوده است. در حدیثی از امام سجاد (ع) آمده است که در شب عاشورا من در خیمه خودم نشسته بودم و عمهام زینب از من پرستاری میکرد. [11] علاوه بر آن حضرت زینب (س) در همه صحنههای دشوار و سخت به ویژه در روز عاشورا - همراه و همگام برادر و مشاور و یاور آن حضرت به شمار میآمد؛ ولی مهمتر از همه اینها امام حسین (ع) روزبهروز خواهرش، زینب (س) را برای انجام مسئولیت خطیر و بسیار بزرگی که بر عهده داشت آماده میکرد و وظایف و کارهایی که باید در مراحل مختلف مأموریت انجام میداد به او گوشزد میکرد. در اینجا درباره آمادهسازی زینب (س) توسط امام حسین (ع) و همراهی وی با برادر در حوادث گوناگون توضیح بیشتری میدهیم. آماده سازی زینب (س) توسط امام حسین (ع) 1. زینب در منزل خزیمیه نقل حدیث امایمن از سوی حضرت زینب (س) [12]بیانگر آن است که آن حضرت سالها پیش از واقعه عاشورا خبر شهادت برادرش را از زبان جدّ و پدر بزرگوارش شنیده بود. ولی شاید در آغاز سفر به عراق آنگونه که باید برای وی اطمینان و یقین کامل حاصل نشده بود که آن حادثه اسفبار به همین زودی اتفاق خواهد افتاد. علاوه بر آنکه احساسات انسان به گونهای است که تا حد ممکن تلاش میکند پیش آمدهای تلخ و ناگوار را نپذیرد و به نحوی توجیه کند. از این رو امام حسین (ع) میکوشید تا به تدریج زینب کبرا را برای رویارویی با حوادث ناگوار آینده آماده سازد. بر اساس آنچه در تاریخ ذکر گردیده است، نخستین باری که زینب (س) با خبر اندوهبار شهادت برادر روبهرو گردید، در منزل خزیمیه بود. امام حسین (ع) در مسیر حرکت خود از مکه به عراق یک شبانه روز در این منزل رحل اقامت افکند. هنگام صبح عقیله بنیهاشم، خدمت برادر رسید، عرض کرد: «ای برادر! آیا ترا از آنچه دیشب شنیدم با خبر نسازم؟»امام (ع) فرمود: «آن چیست؟» زینب گفت: «دیشب هنگامی که برای انجام کاری از خیمه خود خارج شدم، شنیدم هاتفی ندا میدهد: «ای چشم بسیار گریه کن و کیست که در آینده بر شهیدان بگرید بر گروهی که مرگ آنان را به سوی وعدهای معین به پیش میراند!» امام حسین (ع) فرمود: «ای خواهر! هر آنچه را که خداوند تقدیر کرده است، انجام خواهدشد.» [13] در این سخن امام حسین (ع) به طور ضمنی و تلویحی به خواهرش فهماند، که حوادث ناگواری درا ین سفر در انتظار آناناست. 2. گفتگوی امام (ع) با زینب (س) در عصر تاسوعا روز تاسوعا عمر سعد نامهای از سوی ابنزیاد دریافت کرد، که به او فرمان داده بود، یا حسین (ع) را به سازش و تسلیم وادار نماید، و یا او و یارانش را از دم تیغ بگذراند. در پی رسیدن این فرمان عمر سعد به سپاه خود فرمان آماده باش داد، و به سوی اردوگاه امام (ع) حرکت کردند. هنگام عصر بود که امام حسین (ع) در مقابل خیمهاش با تکیه به شمشیر، سر به زانو نهاده، چند لحظهای به خواب رفته بود. زینب کبرا (س) که کاملاً مراقب اوضاع بود، با شنیدن صدای هیاهوی نزدیک شدن سپاه دشمن نزد برادر شتافت و گفت: «ای برادر! آیا این صداها را نمیشنوی که به ما نزدیک میشود؟»امام حسین (ع) سر از زانو برداشت و فرمود: «ای خواهر! در همین لحظه جدم پیامبر (ص)، پدرم علی، مادرم فاطمه، و برادرم حسن را در خواب دیدم که به من فرمودند: «ای حسین! تو به همین زودی به ما میپیوندی!» نقل شده است زینب (س) با شنیدن این سخن سیلی به صورت زد و فریاد را به ناله بلند کرد. امام حسین (ع) به او فرمود: «آرام باش! ما را دشمنشاد نساز!» [14] امام (ع) در این برخورد به طور صریح و آشکار خبر شهادت خود را با زینب (س) در میان گذاشت و او را در برخورد با حوادث آینده به صبر و پایداری دعوت کرد. 3. توصیههای امام حسین (ع) به خواهرش در شب عاشورا امام سجاد (ع) گوید: «در شب عاشورا من در خیمه خود نشسته بودم و عمهام زینب (س) از من پرستاری میکرد. پدرم نیز در خیمه خود بود و چون غلام ابوذر شمشیرش را اصلاح میکرد. در این حال پدرم این اشعار را چند بار خواند: «ای روزگار، اف بر تو از جانب دوستی و رفاقتت! تا کی آرزومندان و یاران را به خون خود آغشته مینمایی؟ روزگار جایگزین نمیپذیرد و همانا کار به دست خداست و هر زندهای راه مرامیپیماید!» با شنیدن این اشعار مقصود پدرم را دریافتم و گریه گلویم را گرفت ؛ ولی سکوت کرده، خود را گرفتم و دانستم که بلا نازل شده است. ولی عمهام وقتی سخنان پدرم را شنید، به دلیل آنکه زن بود و حالت رقت و جزع در زنان غالب است، نتوانست خود را کنترل کند و در حالی که لباسش بر زمین میکشید، نزد پدرم رفتو گفت: «ای کاش مرگ زندگی مرا نابود کرده بود! امروز همانند روزی است که مادرم فاطمه، پدرم علی و برادرم حسن از دنیا رفتند. ای جانشین گذشتگان و پناهگاه بازماندگان!» امام حسین (ع) به زینب نگریست و به او گفت: «ای خواهر! مبادا شیطان بردباری و حلم ترا برباید.»آنگاه اشک از دیدگان پدرم سرازیر شد... ». زینب گفت: «این بیشتر دل ما را میسوزاند که راه چاره برایت نباشد و به ناچار شربت مرگ بنوشی.»آنگاه سیلی به صورت زد، گریبان پاره کرد و بیهوش گردید. پدرم آب به صورت او پاشید، او را به هوش آورد و گفت: «ای خواهر! از خدا بترس و شکیبایی پیشه کن و بدان که اهل زمین میمیرند و اهل آسمان زنده نمیمانند و هر چیز جز وجه خداوند هلاک و نابود میشود، همان خدایی که با قدرتش خلق را آفرید و آنان را بر میانگیزد و او یگانه و یکتاست. پدرم از من بهتر بود. مادرم از من بهتر بود. برادرم از من بهتر بود (و همه مردند) برای من و برای هر مسلمان پیامبر خدا (ص) اسوه و الگو است... ای خواهر ترا سوگند میدهم - و به سوگند من پایبند باش - در سوگ من گریبان پاره نکن، صورت نخراش و فریاد به افغان و ناله سر نده.» [15] وقایعی که بیان شد به خوبی نشان میدهد که چگونه امام حسین (ع) خواهرش را برای رویارویی با حوادث آینده و ایفای نقش تاریخی و بینظیرش آماده میکند امام (ع) در این گفتگو به خواهرش توصیه میکند، که پس از شهادت او مبادا احساساتش نیروی تفکر و اندیشه او را تحت الشعاع قرار دهد و حرکتی بر خلاف وظیفه و رسالت بزرگ تاریخیاش انجام دهد. و چه زیبا عقیله بنی هاشم به توصیههای برادر عمل کرد. او در تمام مراحل اسارت و پیامرسانی کمترین و کوچکترین عملی بر خلاف جهت پیشبرد نهضت و قیام برادر، انجام نداد. اگر زینب بر بالین بدن برادر گریه و زاری کرد، اگر در کوفه و شام سخنرانی نمود، اگر برای برادر نوحهسرایی و مرثیهسرایی کرد و... همه و همه حساب شده و در جهت انجام رسالت و رساندن پیام نهضت عاشورا بود، نه فقط به دلیل غلبه احساسات. زینب کبرا (س) در موقع مناسب احساسات خویش را کنترل میکرد، و در شرایط مناسب ابراز احساسات مینمود. آنچه گذشت نمونهای از صحنههایی بود، که امام حسین (ع) در طول سفر، خواهرش را برای رویارویی با حوادث آینده و ایفای نقش تاریخی و بینظیر خود آماده میکرد؛ ولی به طور قطع گفتگوهای امام حسین (ع) با خواهرش به همین چند مورد منحصر نمیشود. و امام (ع) اسرار زیادی را برای او بازگو نموده است، و او را از رمز و راز وظیفهای که بر عهدهاش بوده، بیش از این آگاه کرده است که آن سخنان برای ما بازگو نگردیده است. همراهی با برادر در روز عاشورا زینب کبرا (س) در همه حوادث دوران سفر و به ویژه حوادث جانکاه و جانگداز روز عاشورا، در کنار برادر و یار و مددکار او بود، که تنها به چند مورد از آنها که در تاریخ ذکر شده است اشاره میکنیم. 1. بر بالین علی اکبر (ع) یکی از صحنههایی که بر امام حسین (ع) بسیار سخت گذشت، شهادت فرزندش علی اکبر بود. هنگامی که علی اکبر به میدان میرفت، امام حسین (ع)، انگشت سبابهاش را به سوی آسمان نشانه رفت و گفت: «خداوندا! علیه این قوم گواه باش! همانا جوانی به مبارزه آنان رفت که در گفتار، اخلاق و خلقت (اندام) شبیهترین مردم به پیامبر تو است. هرگاه ما مشتاق دیدار پیامبرت میگردیدیم، به چهره او نگاه میکردیم. خداوندا! برکات زمین را از آنان بازدار، آنها را به شدت پراکنده کن و...» تحمل این صحنه به قدری بر امام (ع) سخت و دشوار آمد که او را که مظهر رأفت و رحمت خداوند است به نفرین علیه آنان واداشت. زینب کبرا (س) در این موقعیت دشوار برادرش را تنها نگذاشت. هنگامی که امام حسین (ع) بر بالین بدن غرق در خون فرزندش بود، حمیدبنمسلم گوید: «بسان طلوع خورشید، زنی از خیمهها خارج شد و شتابان با آه و ناله و فغان به سوی امام حسین (ع) رفت. او میگفت: «ای عزیزم! ای میوه دلم!، ای نور دیدهام!»هنگامی که در باره آن زن پرسیدم، به من گفته شد او زینب دختر علی (ع) است. زینب آمد و خود را بر بدن فرزند برادر انداخت. امام حسین (ع) دست خواهر را گرفت و به خیمهها بازگرداند.» [16] شهادت فرزند آنچه مسلم است یکی از فرزندان زینب به نام عون در کربلا به شهادت رسید. [17]ولی از واکنش زینب کبرا در برابر شهادت فرزند گزارشی نقل نگردیده است. این مطلب، به احتمال زیاد، گویای آن است که آن بانوی بزرگوار در برابر شهادت فرزند خویش صبر و بردباری پیشه کرده است، مبادا گریه و زاری او بر اندوه و ناراحتی برادر بیفزاید، و از عقیله بنیهاشم - کسی که احساسات خود را تحت نیروی فکر و اندیشه مهار کرده است و آن را تنها در راه رضای خدا و رسالتی که از جانب او برایش تعیین گردیده است، به کار میگیرد - جز این نیز انتظاری نیست. - زینب کبرا (س) بر بالین فرزند برادر آنگونه گریه و زاری میکند، تا شاید قدری از اندوه برادر بکاهد، و در شهادت فرزند به این صورت بردباری و صبر پیشه میکند تا مبادا بر اندوه برادر بیفزاید. دفاع از یادگار مجتبی (ع) عبدالله فرزند امامحسن (ع) از کسانی بود که در کربلا حضور داشت؛ ولی به دلیل آنکه به سن بلوغ نرسیده بود از حضور او در میدان نبرد جلوگیری میشد. پس از آنکه همه اصحاب و یاران امامحسین (ع) به شهادت رسیدند، و امام (ع) یکه و تنها در وسط میدان واپسین لحظات عمر مبارکش را سپری میکرد، عبدالله از آشفتگی اوضاع استفاده کرد و به سرعت خود را به امامحسین (ع) رساند. زینب نیز - که مسئولیت مراقبت از زنان و کودکان را برعهدهداشت - برای بازگرداندن عبدالله به سوی میدان آمده امام (ع) به زینب دستور داد تا یادگار برادر را به خیمهها بازگرداند. ولی عبدالله که شاید پس از ساعتها انتظار خود را به کنار عمو رسانده بود، از بازگشت به خیمهها خودداری کرد، و گفت: «نه به خدا سوگند! از عمویم جدا نمیشوم!» در این گیرودار بودند که ابجر بن کعب برای کشتن امامحسین (ع) به میدان آمد. عبدالله با مشاهده ابجر فریاد برآورد: «وای بر تو ای فرزند زن پلید! آیا میخواهی عمویم را به شهادترسانی؟» ابجر شمشیرش رابه سوی عبدالله نشانه رفت و دست کوچک عبدالله را که به عنوان سپر بالای سرش گرفته بود، به پوست آویزان کرد امامحسین (ع) فرزند برادر را در آغوش کشید وبه او دلداری میداد که ناگهان حرمله به وسیله تیری، عبدالله را در دامن عمو به شهادترساند. [18] آخرین تلاش امامحسین (ع) در واپسین لحظات زندگی خود بر اثر کثرت جراحات و خونریزی قدرت حرکت و جنگیدن را از دست داده بود، و بر زمین افتاده بود. سپاه سفاک و ددمنش عمر سعد از هر سو بر امام (ع) حمله میکردند. هر کس با هر سلاح و وسیلهای که در اختیار داشت، بر بدن مقدس امام (ع) ضربهای وارد میکرد. زینب کبرا (س) که شاهد سفاکیها و ددمنشیهای یزیدیان بود، وظیفه خود میدانست که به هر قیمت و از هر راه ممکن از جان مقدس برادر دفاع کند؛ ولی از یک زن تنها در میان دهها هزار سپاه چه کاری ساخته بود. زینب کبرا (س) به عنوان آخرین تلاش برای دفاع از جان امامحسین (ع)، عمر سعد ملعون فرمانده سپاه را مخاطب قرار داد. گفت: «ای عمر سعد! ابا عبدالله را میکشند و تو نظاره میکنی؟» سخن زینب اشک از چشمان پلید عمر سعد بر گونهها و محاسن او سرازیر کرد، و چهره از زینب برتافت. [19] حضور سیاسی حضرت زینب پس از شهادت امامحسین (ع) پس از شهادت امام حسین (ع) رسالت خطیر و سنگین زینب کبرا (س) آغاز شد. او در سختترین شرایط جسمی و روحی، بزرگترین و خطیرترین مسئولیتها را به عهده گرفت و با موفقیت کامل آن را به انجام رساند. از نظر جسمی حضرت زینب (س) در حدود سن 55 سالگی قرار داشت. حدود 5 ماه بود که زینب کبرا (س) از وطن خود دور بود. قطعاً در این مدت زندگانی او به صورت عادی و معمولی نمیگذشت، به ویژه در این روزهای اخیر که شرایط آنان از نظر آب و غذا و خواب به طور کلی دگرگون شده بود، و در وضع کاملاً اضطراری و نامناسب بسر میبردند. از نظر روحی روزهای متمادی بود که در محاصره سپاه انبوه دشمن قرار داشتند، دشمنی که به هیچ یک از اصول انسانی، اسلامی پایبند نبود و از هیچ جنایتی در حق آنان کوتاهی نمیکرد. حضرت زینب در مدت کمتر از یک روز تعداد زیادی از برادران، برادرزادگان، عموزادگان خود را در مقابل چشمانش با بدترین و فجیعترین شیوه از دست داده بود، که سوگ هر یک از آنان کافی بود، هر انسان قوی و نیرومندی را به زانو درآورد و برای مدتی طولانی زندگانی او را از مسیر عادی و معمولی خارج سازد. علاوه بر همه اینها حداقل یکی از فرزندان حضرت زینب در برابر دیدگانش در کربلا به شهادت رسید، و روشن است که سوگ فرزند تا چه اندازه برای مادر سخت و شکننده است. بسیاری از زنان در برابر سوگ فرزند، خود را میبازند و یا لااقل برای مدت طولانی از حال طبیعی خارج میشوند. مهمتر از همه اینها برای زینب کبرا (س) شهادت برادر بود، برادری که آگاهی از شهادتش در شب عاشورا زینب را از حال عادی خارج ساخت. مصیبتی که آسمانها و زمین قدرت تحمل آن را نداشتندو... عقیله بنیهاشم وظیفه داشت، در چنین شرایط جسمی و روحی در میان دشمن و در حال اسارت و در حالی که از هر نظر در وضعیت نامساعد و نامناسب جسمی و روحی به سر میبرد - شرایطی که قلم و بیان واقعاً از توصیف آن عاجز وناتوان است - بزرگترین و عظیمترین مسئولیتها را انجام دهد. تصور عظمت و بزرگی کاری که زینب انجام داد، هر انسان منصف و حقجویی را در برابر عظمت شخصیت و بزرگی این بانوی بزرگ به کرنش و تحسین و ستایش وا میدارد. زینب کبرا (س) پس از شهادت امامحسین (ع) سه وظیفه و رسالت مهم بر عهده داشت، نخست پرستاری از امام سجاد (ع) و حمایت و دفاع از جان آن حضرت در برابر تعرضات و تهاجمات دشمن، دوم حمایت و دفاع از زنان و کودکان اهلبیت و سوم مسئولیت پیامرسانی خون شهیدان و بیدارگری و آگاهیبخشی بهمسلمانان. پرستاری و حمایت از امام سجاد (ع) بر اساس اعتقاد شیعه پس از رحلت پیامبر اکرم (ص) رهبری مسلمانان و امامت امت اسلامی از سوی خداوند به حضرت علی (ع) واگذار گردیده است. پس از آن حضرت امام حسن مجتبی (ع) و امامحسین (ع) به ترتیب امام و رهبر مسلمانان هستند. و بعد از امام حسین (ع) امامت در میان نسل او و فرزندانش به ودیعه نهاده شده است.ولی چنانچه گذشت عبیدالله بن زیاد دستور کشتن تمام مردانی را که همراه امامحسین (ع) در کربلا حضور داشتند، صادر کرده بود. از این رو برای استمرار و تداوم خط ولایت و رهبری مسلمانان، مشیت و خواست خداوند، بر این تعلق گرفته بود، که امام سجاد (ع) در واقعه کربلا زنده بماند و برای تحقق این مقصود، آن حضرت در واقعه کربلا بیمار بود. بیماری امام سجاد (ع) از دو جنبه به زنده بودن او کمک میکرد، نخست آنکه وظیفه دفاع از امامحسین (ع) را از عهده او بر میداشت، و دوم آنکه زمینه دفاع از آن حضرت را در برابر تعرضات دشمن فراهم میآورد؛ ولی با این حال نباید تصور کرد که بیماری امام سجاد (ع) زندهماندن آن حضرت را به طور صددرصد تضمین میکرد و در مورد حفظ جان و پاسداری و حراست از جان امام (ع) هیچ تکلیف و وظیفهای متوجه کسی نبود. چنین نیست که خداوند تنها از طریق نیروهای غیبی و معجزه از دین خود پاسداری و محافظت نماید؛ بلکه خواست و اراده خداوند بر این تعلق گرفته، که در حدّ ممکن کارها بر اساس روال طبیعی و از طریق علل و اسباب مادی و ظاهری انجام پذیرد. تنها در مواردی که اولاً حفظ و بقاء اسلام بر انجام کاری متوقف باشد و بدون آن اسلام به طور کلی و برای همیشه با خطر نابودی و زوال روبهرو گردد و ثانیاً تحقق و انجام آن کار از راههای عادی و معمولی ممکن نباشد و از حیطه قدرت و توان مسلمانان خارج باشد، در چنین شرایطی است که خداوند در حدّ ضرورت و نیاز، نه بیشتر، نیروهای غیبی را به امداد و کمک مسلمانان و پیشوایان معصوم (ع) میفرستد. هرگز نباید اینگونه تصور کرد، که خداوند بدون فداکاری و جانفشانی مسلمانان و تحمل سختیها، مشکلات، محرومیتها و تقدیم شهید و جانبازو...، دشمنان اسلام و مسلمانان را نابود و اسلام را پیروز میگرداند. هنگامی که مشرکان مکه نقشه قتل و کشتن رسول گرامی اسلام (ص) را کشیدند خداوند متعال به وسیله وحی آن حضرت را از توطئه قریش آگاه کرد. و در غار ثور نیز به عنکبوت دستور داد تا با تنیدن تار در مقابل درِ ورودی غار، احتمال وجود آن حضرت را در غار نزد مشرکان مکه منتفی سازد؛ چرا که اولاً حفظ و تداوم اسلام در آن شرایط وابسته به حفظ جان مقدس پیامبر (ص) بود، و با کشته شدن آن حضرت اسلام به کلی از میان میرفت و ثانیاً آگاهی پیامبر (ص) از توطئه قریش و منحرف کردن اذهان مشرکان از مخفیگاه آن حضرت جز از طریق معجزه و نیروی غیبی ممکن نبود؛ ولی پیامبر اکرم (ص) و حضرت علی (ع) بقیه کارها را با تحمل رنج و سختی فراوان به صورت عادی انجام دادند. حضرت علی (ع) در بستر پیامبر اکرم (ص) خوابید، تا آن حضرت فرصت کافی برای مخفی شدن در غار ثور را داشته باشد. رسول خدا (ص) برای منحرف کردن ذهن مشرکان به جای حرکت به سوی مدینه در خلاف جهت مدینه در غار ثور مخفی شد و... اگرسنت خدا بر این تعلق گرفته بود که همه کارها از طریق معجزه و نیروی غیبی انجام پذیرد، چه کسی از پیامبر (ص) در این باره شایستهتر و سزاوارتر بود؛ ولی با اینکه خداوند میتوانست در یک لحظه پیامبر (ص) را بدون هیچ زحمتی به مدینه منتقل کند، چنین نکرد، و رسول خدا با تحمل رنج و زحمت فراوان از مکه به مدینه هجرت فرمود. در این باره نمونههای فراوانی در تاریخ اسلام وجود دارد که به همین یک مورد بسنده میکنیم. در بحث ما نیز حفظ و تداوم اسلام و به ثمر رسیدن قیام امام حسین (ع) متوقف بر زنده ماندن امام سجاد (ع) بود. و حفظ و حراست از جان مقدس امام (ع) در آن شرایط از قدرت و توان انسان و از طریق اسباب و علل عادی و معمولی ممکن نبود، و نیازمند امدادهای غیبی بود؛ ولی چنانچه گفته شد، سنت خدا بر این تعلق گرفته است، که تنها در حدّ ضرورت و به مقدار حداقل از نیروی غیبی استفاده شود. خداوند متعال برای این کار امام سجاد (ع) را بیمار کرد و شرایطی به وجود آورد که با استفاده از آن بتوان از جان مقدس امام سجاد (ع) دفاع کرد. بیماری امام (ع) دو وظیفه بسیار مهم و سنگین ایجاد میکرد، یکی پرستاری از آن حضرت در آن شرایط بسیار سخت پیش از شهادت امام حسین (ع) و پس از آن، و دیگری دفاع از آن حضرت در برابر تعرضات دشمنی که به هیچ یک از اصول انسانی، اسلامی پایبند نبود و حتی به طفل شیرخوار هم رحم نمیکرد. مسئولیت این دو وظیفه خطیر و بسیار دشوار بر عهده کسی جز زینب کبرا (س) نبود. حضرت زینب در تمام طول سفر پیوسته مراقب امام سجاد (ع) بود و فداکاریها و از جان گذشتگیهای او بود که توانست جان مقدس امام (ع) را از خطرات محافظت نماید. در اینجا به پارهای از حمایتهای حضرت زینب از امام سجاد (ع) اشاره میکنیم. دفاع از جان امام سجاد (ع) پس ازشهادت امام حسین (ع) سپاه عمرسعد برای غارت خیمههای اهلبیت (ع) هجوم بردند. گروهی از آنان به امام سجاد (ع) رسیدند. امام (ع) در آن حال از شدت ضعف و بیماری نمیتوانست از جای خود برخیزد. وقتی سپاه عمر سعد به امام سجاد (ع) رسیدند، یکی فریاد برآورد: «به صغیر و کبیر آنان رحم نکنید و احدی از آنان را باقی نگذارید!»دیگری گفت: «شتاب نکنید تا با امیر عمر سعد در این باره مشورت کنیم!»شمر شمشیر کشید و قصد جان امام (ع) نمود. حمید بن مسلم گفت: «یا سبحان الله! آیا کودکان کشته میشوند؟ همانا او کودکی مریض است!» [20]شمر گفت ابنزیاد دستور کشتن فرزندان حسین را صادر کرده است.»حضرت زینب (س) با مشاهده این منظره به امام سجاد (ع) نزدیک شد و گفت: «او کشته نخواهد شد تا من در دفاع از او کشته شوم!» سخن زینب سبب شد تا عمر سعد شمر را از تصمیم خود منصرف سازد. [21] دلداری دادن به امام سجاد (ع) هنگام حرکت به کوفه به درخواست اهلبیت، آنان را از کنار بدن مطهر شهیدان عبور دادند. شاید این نخستین بار بود که امام سجاد (ع) با بدنهای بیسر و آغشته به خون شهیدان روبهرو میگردید. مشاهده اینکه چگونه بدن جگرگوشه و نور چشم پیامبر اکرم (ص) و یارانش، برهنه و عریان بر روی زمین افتادهاند ولی عمر سعد بدن کشتههای سپاه خود را به خاک سپرده است، بر امام سجاد (ع) بسیار دشوار و سخت بود؛ به طوری که نزدیک بود از شدت اندوه و ناراحتی مرغ روح از بدنش به پرواز در آید. زینب کبرا (س) که در همه حالات امام سجاد (ع) را زیر نظر داشت. با مشاهده این حال برای آرامش و دلداری او حدیثی را از امایمن بازگو کرد. این حدیث نویدبخش آن بود که قبور شهیدان، کعبه آمال عاشقان و دوستداران امامحسین (ع) خواهد شد. امام سجاد (ع) خود این ماجرا را اینگونه بازگو میکند: «هنگامی که ما را از کربلا به سمت کوفه حرکت میدادند، من به بدنهای مقدس شهیدان مینگریستم و در این اندیشه بودم، که چگونه آنها به خاک سپرده نشدهاند؟ این فکر در نظرم بسیار بزرگ و سنگین آمد و مرا به شدت به اضطراب و ناراحتی واداشت، به طوری که نزدیک بود، روح از بدنم خارج شود. عمهام، زینب، که مرا در آن حال دید، گفت: «ای یادگار جدّ، پدر و برادرانم! ترا چه شده است که میبینم با مرگ دست و پنجه نرم میکنی؟»در پاسخ گفتم: چگونه جزع و زاری نکنم، در حالی که میبینم سرورم، برادرانم، عموهایم، عموزادههایم و خویشانم آغشته در خون خود، برهنه و عریان، بر زمین افتادهاند، نه کسی آنان را کفن میکند و نه به خاک سپرده شدهاند. کسی به آنان نزدیک نمیشود و در آنجا رحل اقامت نمیافکند. گویا آنان خاندانی از دیلم و خزر هستند». زینب گفت: «آنچه میبینی، ترا به جزع و زاری وا ندارد! به خدا سوگند! این عهدی است از رسول خدا (ص) به جدّ و پدر و عمویت. خداوند از گروهی از این امت - که فرعونهای زمین آنان را نمیشناسند ولی در میان اهل آسمانها معروف و شناخته شده هستند - پیمان گرفته است که این عضوهای از همجدا و این بدنهای آغشته به خون را جمع کنند و به خاک بسپارند. آنان در این سرزمین نشانهای برای قبر پدرت نصب میکنند، که گذشت روزگار اثرش را محو و نابود نخواهد کرد. سرکردگان کفر و پیروان گمراهی در محو و نابودی آن میکوشند؛ ولی تلاش آنان چیزی جز افزودن بر آثار آن و بلند کردن آوازه آن نتیجهای نمیبخشد.»[22] جانفشانی در راه امام (ع) هنگامی که اهلبیت امامحسین (ع)، در کوفه، وارد مجلس ابنزیاد شدند، ابنزیاد از مشاهده امام سجاد (ع) در میان اسیران تعجب کرد؛ چرا که او فرمان قتل همه فرزندان امامحسین (ع) را صادر کرده بود. از این رو از اطرافیان خود پرسید: «این کیست؟»و وقتی که دانست او علی فرزند امامحسین (ع) است، گفت: «مگر خداوند علی بن الحسین را نکشت؟!» در طول تاریخ همواره جباران و ستمگران میکوشیدهاند، تا با استخدام عالمان مزدور و تبلیغات گسترده اعتقادات مذهبی مردم را تحریف کنند و بدینوسیله آنان را به سکوت، سازش و تسلیم در برابر اعمال خلاف خود وادار کنند. در همین راستا بنیامیه به شدت از مکتب جبر و انتساب همه کارها به خدا حمایت میکردند. آنان از ترویج مکتب جبر دو هدف را دنبال میکردند؛ نخست سلب مسئولیت از خود در مقابل اعمال خلاف و بیگناه جلوه دادن خود در برابر جنایات و ظلم و ستمهایی که به مردم روا میداشتند. دوم ایجاد این باور و اعتقاد ناصحیح در مردم که حکومت آنان بر اساس خواست و اراده خداوند است و انسان نمیتواند چیزی را که خداوند خواسته تغییر دهد؛ بنابراین هرگونه قیام، انقلاب و مخالفتی برای تغییر وضع موجود و پایان دادن به حکومت آنان، نه تنها محکوم به شکست است بلکه از نظر دینی حرام و نارواست. ابنزیاد نیز به پیروی از این منطق میگوید: «مگر خدا علی بن الحسین را نکشت؟!» ولی امام سجاد (ع) که پدرش برای احیای دین و مبارزه با روحیه سکوت و سازش و تسلیم در مقابل ظلم قیام کرده بود و در این راه خود و یارانش به شهادت رسیده بودند، و خود برای رساندن پیام نهضت کربلا اسارت را به جان خریده بود، نمیتوانست در برابر یاوهگوییهای ابنزیاد سکوت اختیار کند، از این رو فرمود: «من برادری داشتم که علی بن الحسین نامیده میشد و مردم او را کشتند!» ابنزیاد گفت: «بلکه خدا او را کشت!» امام سجاد (ع) وقتی عناد و لجاجت ابنزیاد را مشاهده کرد، این آیه را تلاوت فرمود: «الله یتوفی الانفس حین موتها و التی لم تمت فی منامها؛ [23] خداوند ارواح را به هنگام مرگ قبض میکند و ارواحی را که نمردهاند نیز به هنگام خوابمیگیرد.» ابنزیاد که در برابر منطق محکم و استدلال امام (ع) درماند، همانند همه جباران و زورمداران تاریخ به تهدید متوسل شد، گفت: «تو چگونه جرأت میکنی سخن مرا پاسخگویی؟ ببرید او را، گردنش را بزنید!» در اینجا نوبت زینب کبرا (س) بود، تا از جان امام سجاد (ع) در برابر ابنزیاد - آن موجود درنده لجامگسیختهای که غرور، نخوت و خونریزی سراسر وجودش را فرا گرفته بود - حمایت کند. پس از صدور فرمان کشتن امام (ع) زینب کبرا (س) فرزند برادر را در آغوش گرفت، گفت: «ای زاده زیاد! آیا آنچه از ما کشتی برای تو کافی نیست؟ به خدا سوگند! من از او جدا نمیشوم! اگر او را میکشی، من نیز با او کشته خواهم شد!» ابنزیاد بر سر دو راهی قرار گرفت؛ از یک سو کشتن یک زن و جوانی بیمار و در بند و اسیر از غیرت عربی و مردانگی بسیار به دور بود، و از سوی دیگر برگشتن از سخن نیز در آن شرایط برای ابنزیاد مشکل بود؛ از این رو مدتی به امام سجاد و زینب کبرا نگریست، آنگاه زیرکانه موضوع سخن را تغییر داد، گفت: «خویشاوندی عجیب است! به خدا سوگند! من گمان میکنم که زینب دوست دارد او را همراه برادرزادهاش بکشم. رهایش کنید!؛ زیرا من بیماریش را برای کشتن او کافی میدانم!» امام سجاد (ع) به عمهاش فرمود: «ای عمه! سکوت کن! تا من با ابنزیاد سخن گویم.» آنگاه روبه ابنزیاد کرد، فرمود: «ای زاده زیاد! آیا مرا به مرگ تهدید میکنی؟ آیا نمیدانی کشته شدن عادت ماست و شهادت در راه خدا کرامت ماست».[24] حمایت از زنان و کودکان اهلبیت امامحسین (ع) پس از شهادت آن حضرت در شرایط بسیار طاقتفرسا ودشواری قرار گرفتند. آنان از یک سو سوگدار پدر، برادران، فرزندان و عزیزترین خویشانو بستگان خود به فجیعترین شکل ممکن بودند. از سوی دیگر در میان دشمنیبیرحم، جنایتکار و درنده خو قرار داشتند و از سوی سوم از نظر آب و غذا مجبوربودند با حداقل امکانات و جیره غذایی روزگار سپری کنند. روشن است که دراینشرایط بسیار دشوار و ناگوار لازم بود، شخصی بسیار قوی، نیرومند، شجاع ازجانگذشته، فداکار، رئوف، مهربان و دلسوز تکیهگاه و مددکار اهلبیت باشد و سرپرستیو حمایت از زنان و کودکان را به عهده گیرد، آنان را در آن مصائب سخت و جانکاهدلداری و تسلیت دهد، در برابر دشمن جنایتکار خود را بلا گردانشان نماید و از جیرهناچیز غذایی خود چشمپوشی نماید تاکودکان از حداقل آب وغذا بهرهمند گردند.درغیر این صورت معلوم نبود که اسرا قدرت تحمل این همه مشکلات را داشته باشند. شخصیتی که بتواند در آن شرایط از عهده همه این مسئولیتها برآید، جز عقیله بنیهاشم، زینب کبرا کسی نبود. کسی که رویارویی با مشکلات و سختیها را از دوران کودکی و خردسالی از مادری همچون فاطمه زهرا (س) و پدری چون علی مرتضی (ع) آموخته بود. در اینجا به چند نمونه از حمایتهای آن بانوی نمونه، از اهلبیت امامحسین (ع) اشاره میکنیم: جمع آوری زنان و کودکان یکی از وحشیانهترین و بیسابقهترین جنایات تاریخ یورش وحشیانه و ددمنشانه سپاه عمر سعد به اهلبیت امامحسین (ع) است. پس از شهادت امامحسین (ع) آن جرثومههای جنایت، بیرحمی و قساوت، نخست زنان و کودکان بیدفاع خاندان رسالت را مورد هجوم وحشیانه خود قرار دادند و با بدترین شیوه هر چه زیور آلات و لباس و وسایل داشتند، غارت کردند. سپس خیمههای آنان را به آتش کشیدند. زینب کبرا - که مسئولیت حمایت و پاسداری از زنان و کودکان را به عهده داشت - از امام سجاد (ع) پرسید: «ای یادگار گذشتگان و پناهگاه بازماندگان! خیمههای ما را به آتش کشیدند در این باره چه فرمان میدهی؟» امام سجاد (ع) فرمود: «فرار کنید!» در این هنگام زنان و کودکان خاندان پیامبر اکرم (ص) با گریه و زاری سر به بیابان نهادند. ولی زینب کبرا نمیتوانست صحنه را ترک گوید و فرار کند، بلکه او باید میماند و از امام سجاد (ع) نگهداری و پرستاری مینمود. شخصی که شاهد آن صحنه جانگداز بود، گوید: «همانگونه که آتش از خیمههای خاندان رسالت شعله میکشید، بانوی بزرگواری را دیدم که در کنار خیمهای ایستاده است. آتش از اطرافش زبانه میکشد و او پیوسته به سوی راست و چپ و آسمان نگاه میکرد، دست بر دست میکوبید و به درون خیمهای میرفت و از آن خارج میشد. با سرعت خود را به او رساندم و گفتم: ای بانوا! چرا در میان آتش ایستادهای؟ مگر نمیبینی که همه زنان فرار کردهاند و در بیابان پراکنده گردیدهاند؟ چرا تو به آنان نمیپیوندی؟. زینب با شنیدن این سخن گریست و گفت: من بیماری در خیمه دارم که قدرت ایستادن و نشستن ندارد، در این حال که آتش او را احاطه کرده، چگونه میتوانم او را تنها رها کنم.» پس از آنکه آتش خیمهها فرو نشست، زینب کبرا برای جمع آوری زنان و کودکان به گردش در بیابانهای اطراف پرداخت. او در بیابانهای اطراف میگشت و یکایک زنان و کودکان را پیدا میکرد و گِرد هم جمع میکرد. ولی هر چه جستجو کرد، نتوانست دو تن از کودکان امامحسین (ع) را بیابد! سرانجام پس از تلاش و کوشش بسیار مشاهده کرد، آنان دست در گردن یکدیگر نموده، در گوشهای از بیابان به خواب رفتهاند! وقتی نزدیکتر شد و آنان را حرکت داد، دانست که آنان بر اثر تشنگی فراوان و ترس و وحشت بسیار در آن بیابان، تنها جان به جان آفرین تسلیم کردهاند. [25] دفاع از فاطمه دختر امام حسین (ع) یزید که سرمست از پیروزی بود، در شام مجلسی ترتیب داد، و همه سفرا و مقامات را در آن مجلس دعوت کرد، تاپیروزی خود را در برابر آنان به نمایش گذارد. در آن مجلس حوادثی روی داد که به رسوایی یزید انجامید. یکی از آن حوادث دردناک جسارت مردی از شام به فاطمه دختر امامحسین (ع) بود. در مجلس یزید مرد شامی به فاطمه اشاره کرد، و به یزید گفت: «این کنیز را به من ببخش!.» فاطمه با شنیدن این سخن در حالی که به شدت میلرزید، خود را به عمهاش زینب (س) چسباند و گفت: «یتیم شدم، کنیز هم بشوم؟» زینب (س) با شهامت کامل رو به مرد شامی کرد و گفت: «به خدا دروغ میگویی و رسوا شدی! نه تو و نه یزید هیچ کدام قدرت به کنیزی بردن این دختر را ندارید!» یزید با شنیدن این سخن به خشم آمد و گفت: «به خدا دروغ میگویید! من چنین قدرتی را دارم و اگر بخواهم، انجام میدهم.» زینب (س) گفت: «چنین نیست، به خدا سوگند! خداوند چنین حقی را به تو نداده است مگر اینکه از دین ما خارج شوی و آیین دیگری را بپذیری!» یزید از سخن حضرت زینب (س) به شدت خشمگین شد، گفت: «با من اینگونه سخن میگویی؟ پدر و برادرت از دین خارج شدهاند!» زینب تاکید کرد: «تو اگر مسلمانی، با دین خدا و دین پدر و برادر من، تو و پدر و جدّت هدایت شدهای.» یزید گفت: «دروغ میگویی ای دشمن خدا!» زینب (س) فرمود: «تو امیری هستی که ظالمانه ناسزا میگویی و به خاطر قدرت خود زور میگویی!» یزید از این سخن شرمنده و ساکت شد. در اینجا بار دیگر مرد شامی به یزید گفت: «این دختر را به من ببخش!» یزید گفت: «بس کن! خداوند مرگ ناگهانی برایت بفرستد.» مرد شامی پرسید: «مگر این دختر کیست؟» یزید گفت: «این فاطمه دختر حسین و آن زن، زینب دختر علی بن ابیطالب است.» مرد شامی گفت: «حسین فرزند فاطمه و علی؟» وقتی پاسخ مثبت شنید گفت: «خداوند ترا لعنت کند ای یزید! عترت پیامبرت را میکشی و فرزندان او را اسیر میکنی؟ به خدا سوگند! من گمان میکردم که آنان اسرای روم هستند!» یزید گفت: «به خدا سوگند! ترا نیز به آنان ملحق میکنم!»آنگاه دستور داد گردن اورازدند. [26] دادن جیره غذایی خود به کودکان در طول سفر، کودکان و زنان اهلبیت از جیره غذایی ناچیزی برخوردار بودند، به طوری که آن مقدار غذا برای کودکان که از قدرت تحمل کمتری برخوردارند، کافی نبود. زینب کبرا که مسئولیت پاسداری از کودکان را بر عهده داشت، نمیتوانست ناظر گرسنگی کودکان داغدار و رنجیده برادر باشد؛ از این رو جیره غذایی خود را در میان کودکان تقسیم میکرد و خود روزهای پیدرپی گرسنه سپری میکرد. این امر سبب شد که آن حضرت گرفتار ضعف جسمانی شود و نتواند نماز شب خود را ایستاده به جا آورد. امام سجاد (ع) میفرماید: «در یکی از منزلهای بین راه دیدم عمهام - زینب - نشسته نماز شب به جا میآورد، وقتی دلیل آن را پرسیدم، پاسخ داد به علت ضعف و گرسنگی سه شب است که توان ایستادن ندارد. مأموران یزید در طول راه در هر شبانه روز به هر نفر تنها یک قرص نان میدادند. که برای کودکان کافی نبود و زینب سهم غذای خودرا به آنان میداد و خود گرسنه میماند.» [27] پیامرسانی نهضت عاشورا چنانچه گفته شد قیام و نهضت امام حسین (ع)، دو مرحله داشت. مرحله نخست، مرحله مبارزه، جهاد و شهادت، و مرحله دوم مرحله پیامرسانی و بیدارگری، اگر نهضت امامحسین (ع) در همان مرحله نخست خلاصه میشد و کسی نبود که پیام نهضت را به گوش مردم آن زمان برساند، ماهها زمان لازم بود تا به طور طبیعی خبر قیام امام (ع) به شهرهای اطراف برسد. شاهد این مدعی این است که پیش از ورود اهلبیت امام (ع) به مدینه مردم آن شهر هنوز از رویدادهای کربلا بیخبر بودند. در این مدت یزیدیان با آن همه امکانات تبلیغاتی، که در اختیار داشتند، به راحتی میتوانستند، وقایع کربلا را در راستای منافع خود تحریف کنند و به گونهای به گوش مردم برسانند که برای حکومت یزید کمترین ضرر و زیان را در برداشته باشد. در این صورت تا حدّ بسیار زیادی از تأثیر قیام امامحسین (ع) در جامعه آن زمان و جوامع آینده مسلمانان کاسته میشد، و به طور قطع ما امروز شاهد این همه آثار و برکات برای نهضت امام حسین (ع) نبودیم. بنیامیه برای سرپوش نهادن بر جنایت خویش و انحراف افکار عمومی از شگردهای گوناگون تبلیغاتی استفاده میکردند، که برخی از آنها عبارتند از: 1. مخفی نگهداشتن جنایات خود از دید مردم در حدّ ممکن، 2. ضددینی و ضدمردمی معرفیکردن فعالیتهای مخالفانخود. بنیامیه با ابزارهای گوناگون تبلیغاتی که در اختیار داشتند، مخالفان خود را افرادی بیدین، دنیا پرست، قدرت طلب و آشوبگر به مردم معرفی میکردند. چنانچه زیاد با تنظیم شهادتنامه دروغین علیه حجر بن عدی و یارانش کوشید، آنان را افرادی کافر و بیدین معرفی کند و همچنین ابنزیاد و یزید تبلیغات وسیعی را آغاز کردند، تا امامحسین (ع) را شخصیتی آشوبگر که از دین اسلام خارج شده و علیه حکومت اسلامی قیام کرده، و در صدد ناامن کردن جامعه است، معرفی نمایند. 3. ایجاد شایعات گوناگون در باره کیفیت وقوع حوادث و انگیزه مخالفان. در مواردی که بنیامیه قدرت کتمان حقایق را نداشتند، با شایعهپراکنی و ایجاد نظریات متضاد و متناقض درباره یک حادثه میکوشیدند، آن حادثه را در هالهای از ابهام فرو برند، و به این صورت در حدّ امکان از انتساب آن به دستگاه حکومت بکاهند، چنانچه در مورد شهادت عمرو بن حمق اقوال و نظریات گوناگونی در جامعه منتشر کردند. در باره نهضت امامحسین (ع)، یزید و یزیدیان میخواستند، با تبلیغات گسترده و دامنهدار خود، اقدام امام (ع) را حرکتی ضد دین، بر خلاف مصالح مسلمانان و جامعه اسلامی و در راستای منافع مادی و دنیوی به مردم معرفی کنند، و بدینوسیله حداکثر بهره برداری را در سرکوب و به سازش کشاندن مخالفان خود بکنند. از این رو آنان در آغاز نه تنها در جهت مخفی کردن جنایات خود و جلوگیری از انتساب آنها به حکومت تلاش نمیکردند، بلکه بر عکس میکوشیدند، با مشوش نشان دادن نهضت امامحسین (ع) و اهداف او، شهادت امامحسین (ع) و یارانش را از افتخارات بزرگ حکومت یزید معرفی کنند؛ ولی اسارت اهلبیت تمام فعالیتهای وسیع و گسترده تبلیغاتی بنیامیه را تحت الشعاع قرار داد و تمام بافتههای آنان را نقش بر آب کرد. اهلبیت امامحسین (ع) به سرپرستی زینب کبرا (س) توانستند، به سرعت پرده از جنایات یزید و عمالش بردارند و چهره خبیث آنان را برای مردم کوفه و شام و دیگر شهرهایی که در مسیر حرکت کاروان از کوفه به شام قرار داشت، رسوا کنند. آنان در کوتاهترین زمان ممکن ندای حقطلبی، ظلم ستیزی، پاسداری از دین، مظلومیت و عدالتخواهی امامحسین (ع) را به شهرهای بسیاری رساندند. به طوری که پس از مدتی کوتاه یزید دریافت که نه تنها از شهادت امامحسین (ع) و اسارت اهلبیت او نتوانسته است به اهداف از پیش تعیین شده نایل گردد بلکه بر عکس روزبه روز خود را رسواتر و منفورتر نموده است. او که با علنی کردن و به نمایش گذاشتن خود و عمالش در کربلا میخواست، جرأت مخالفان با حکومت خود را از مسلمانان سلب کند، پس از مدت کوتاهی دریافت، که نهضت امام حسین (ع) روزبهروز بر جرأت و جسارت مسلمانان در مقابله با ظلم و اعمال خلاف او میافزاید. به همین دلیل هنوز مدت زیادی از اقامت اسیران و اهلبیت امامحسین (ع) در شام نگذشته بود که یزید در برخورد خود با قیام و نهضت امام (ع) تجدید نظر کرد. یزید اهلبیت امامحسین (ع) را از خرابه به کاخ خود منتقل کرد. اجازه برگزاری مراسم عزاداری و سوگواری برای امامحسین (ع) به آنان داد. از امام سجاد تجلیل و احترام کرد و بدون او غذا نمیخورد و آنان را با احترام روانه مدینه کرد. او با این کارها تلاش کرد گناه کشتن امامحسین (ع) را به گردن ابنزیاد بیندازد و خود را از کشتن امام (ع) تبرئه نماید. [28]ولی فداکاریهای اهلبیت (ع) مجال هرگونه اقدامی را در جهت تحریف تاریخ کربلا از یزید و یزیدیان سلب کرده بود. اسارت اهلبیت امامحسین (ع) و اقدامات آنان به سرپرستی زینب کبرا نه تنها مانع تحریف نهضت امامحسین (ع) در آن زمان گردید، بلکه در طول تاریخ آن را از هرگونه تحریفی حفظ کرد؛ به طوری که حتی برخی از متعصبان پس از گذشت سالها نتوانستند، بر جنایات یزید و یزیدیان سرپوش نهند و نهایت تلاش و کوشش آنها در تبرئه یزید به اینجا انجامید که بگویند: «یزید مجتهد بود و در کشتن امامحسین (ع) به خطا رفت؛ از این رو گناهی بر او نیست!»در حالی که کشتن فرزند پیامبر (ص) و کسی که رسولخدا (ص) او را سرور جوانان بهشت معرفی کرده است، جای اجتهاد و رأی و نظر نیست. آثار و نتایجی که شهادت امامحسین (ع) و یارانش و اسارت اهلبیتش بر جای گذاشت، آن چنان واضح و روشن است، که گاهی بر اثر فرط ظهور برای گروهی موجب غفلت میگردد. موفقیت و شکست هر حرکت و قیامی در مقایسه با اهداف آن قیام باید سنجیده شود، و شکی نیست که امام حسین (ع) جز زنده نگهداشتن اسلام هدف دیگری نداشت و در این راه به موفقیت کامل رسید از امام صادق (ع) روایت شده که فرمود: «امام سجاد (ع) پس از شهادت در حالی که در محمل نشسته و سر خود را پوشانده بود، از سفر (شام به مدینه) باز میگشت. در این هنگام ابراهیم بن طلحهبنعبیدالله نزد امام (ع) آمد و با حالت تمسخر و استهزا در حالی که سر خود را میپوشاند پرسید: «چه کسی پیروز شد؟» علیبنالحسین فرمود: «اگر میخواهی بدانی چه کسی پیروز شد، هنگامی که وقت نماز فرا رسید اذان و اقامه بگو (تا بدانی چه کسی پیروز شد!) » [29] این سخن امام (ع) به خوبی بیانگر آن است که بنیامیه در صدد محو و نابودی اسلام بودند و امامحسین (ع) برای حفظ و بقای اسلام قیام کرد و شنیده شدن ندای اذان در اقصی نقاط جهان بهترین دلیل بر پیروزی امامحسین (ع) است. هر چند مسلمانان از آن غافل باشند. به هر حال زینب کبرا در طول سفر از کربلا به کوفه و از کوفه به شام در زمانهای مناسب به بیدارگری و پیامرسانی میپرداخت و با سخنان خود به جامعه و مردم خاموش آن زمان روح حیات و زندگی میبخشید، که به نمونههایی از آنها اشاره میکنیم: سخنرانی در کوفه با بررسی شرایطی که هر کس در آن شرایط قادر بر سخنرانی نیست، میتوان به قدرت بیان، نفوذ کلام، اعتماد به نفس و توان او در جذب شنوندگان پی برد. اشخاصی هستند که با کمترین مشکل روحی و جسمی و یا کوچکترین تغییری در شرایط محیط سخنرانی و وضعیت شنوندگان، قدرت بر سخن گفتن را از دست میدهند. در مقابل افراد نادری هستند، که در بدترین وضعیت جسمی و روحی و شرایط محیطی قادرند بیشترین تأثیر را در شنوندگان خود بگذارند. زینب کبرا (س) از چنان اعتماد به نفس، قدرت روحی، قدرت بیان و نفوذ کلامی برخوردار بود که در بدترین شرایطی که ممکن است برای یک گوینده فراهم آید، بهترین و نافذترین سخنرانیها را ایراد کرد. او در سفر تبلیغی خود از کربلا به کوفه و از کوفه به شام از نظر جسمی و روحی در شرایطی قرار داشت، که حقیقتاً قلم و بیان از توصیف آن عاجز است. زینب کبرا سوگدار عزیزترین خویشان و بستگان خویش بود. روزها پیدرپی میگذشت که از خواب، استراحت و غذای کافی بیبهره بود. مسئولیتهای متعدد و سنگینی بر عهده داشت که فکر هر کدام از آنها به تنهایی انسان را از پرداختن به کارهای دیگر باز میداشت. از نظر مخاطبان تعداد زیادی از آنان بر اثر تبلیغات حکومت اموی اهلبیت را گروهی یاغی و آشوبگر که علیه امنیت مسلمانان قیام کردهاند، میدانستند، و هرگز آمادگی گوش دادن به سخنان زنی اسیر را نداشتند. محیط نیز به هیچ وجه مناسب سخنرانی نبود، صدای هلهله شادی با صدای شیون و زاری و صدای زنگ شتران و گفتگوی مأموران از هر طرف در هم آمیخته بود، به طوری که صدا به صدا نمیرسید. در چنین شرایطی حضرت زینب آغاز به سخن کرد. نخستین شرط سخنرانی ساکت کردن مجلس و محیط سخنرانی است. گویندهای که نتواند، مجلس را ساکت نماید و کنترل مجلس را در اختیار گیرد، نخواهد توانست بر شنوندگان خود تأثیر زیادی بگذارد. ساکت کردن مجلس در آن شرایط از قدرت و توان انسانهای معمولی و عادی خارج بود؛ ولی زینب کبرا (س) از چنان قدرت روحی و عظمتی برخوردار بود که با یک اشاره دست، همه را خاموش ساخت. صداها فرو نشست، زنگ شتران از کار افتاد و نفسها در سینهها حبس گردید. راوی گوید: «من تا آن زمان هرگز زن باحیایی را ندیده بودم که همچون زینب سخن گفته باشد؛ گویا با زبان علی سخن میگفت:» سرانجام زینب کبرا در میان اشک و آه مردم کوفه از درون محمل اینگونه سخن آغاز کرد: «مردم کوفه! مردم مکارِ خیانت کار! هرگز دیده هاتان از اشک تهی مباد! هرگز ناله هاتان از سینه بریده نگردد! شما آن زن را میمانید که چون آنچه داشت میرشت، به یکبار رشتههای خودرا پاره میکرد، نه پیمان شما را ارجی است و نه سوگند شما را اعتباری! جز لاف جز خودستایی، جز در عیان، مانند کنیزکان تملق گفتن، و در نهان با دشمنان ساختن چه دارید؟ شما گیاه سبز وتر و تازهای را میمانید که بر توده سرگینی رسته باشد و مانند گچی هستید که گوری را بدان اندوده باشند، چه بد توشهای برای آن جهان آماده کردید، خشم خدا و عذاب دوزخ، گریه میکنید؟ آری به خدا گریه کنید که سزاوار گریستنید. بیش بگریید و کم بخندید! با چنین ننگی که برای خود خریدید، چرا نگریید؟ ننگی که با هیچ آب شسته نخواهد شد، چه ننگی بدتر از کشتن پسر پیغمبر و سید جوانان بهشت؟! مردی که چراغ راه شما و یاور روز تیره شما بود. بمیرید! سر خجالت را فرو بیفکنید! به یک بار گذشته خود را بر باد دادید و برای آینده هیچ چیز به دست نیاوردید! از این پس باید با خواری و سرشکستگی زندگی کنید؛ چه، شما خشم خدا را برای خود خریدید! کاری کردید که نزدیک است آسمان بر زمین افتد و زمین بشکافد و کوهها در هم بریزد. میدانید چه خونی را ریختید؟ میدانید این زنان و دختران که بیپرده در کوچه و بازار آوردهاید، چه کسانی هستند؟! میدانید جگر پیغمبر خدا را پاره کردید؟! چه کار زشت و احمقانهای! کاری که زشتی آن سراسر جهان را پر کرده است. تعجب میکنید که از آسمان قطرههای خون بر زمین میچکد؟ اما بدانید که خواری عذاب رستاخیر سختتر خواهد بود. اگر خدا هم اکنون شما را به گناهی که کردید نمیگیرد، آسوده نباشید، خدا کیفر گناه را فوری نمیدهد اما خون مظلومان را هم بی کیفر نمیگذارد، خدا حساب همه چیز را دارد.» [30] راوی گوید: سخنان زینب مردم کوفه را گریان و سرگردان نمود. آنان از ندامت و پشیمانی دست به دهان گرفته بودند. در کنار خود پیرمردی را دیدم به قدری گریسته که محاسنشتر شده است. او زیر لب با حال گریه میگفت: «پدرم و مادرم فدای شما! سالخوردگان شما بهترین سالخوردگان، جوانانتان بهترین جوانان، زنانتان بهترین زنان و نسل شما بهترین نسلها است. شما هرگز خوار و مقهور نمیگردید.» [31] در مجلس ابنزیاد اسیران را به مجلس ابنزیاد آوردند. او با گروهی از اشراف و بزرگان کوفه در دارالاماره نشسته بود. زینب کبرا (س) لباسهای کهنه و نامناسب بر تن داشت. از این رو به طور ناشناس در میان زنان وارد مجلس گردید و در گوشهای نشست. زنان نیز اطرافش را گرفتند تا کمتر جلب توجه نماید. ابنزیاد که رفتار اهلبیت را زیر نظر داشت متوجه موضوع گردید و برای اینکه زینب را شرمنده نماید گفت: «آن زن کیست که در میان زنان در گوشه مجلس نشست؟» زینب کبرا سخن او را پاسخ نداد. ابنزیاد برای بار دوم و سوم این سخن را تکرار کرد، تا سرانجام یکی از زنان گفت: «این زینب دختر فاطمه دختر رسول خداست!» ابنزیاد رو به زینب کرد، گفت: «سپاس خدایی را که شما را کشت و رسوا کرد و نشان داد که سخنانتان دروغی بیش نبود!» زینب فرمود: «سپاس خدایی را که ما را به پیامبرش محمد (ص) کرامت داد و از پلیدیها پاک گردانید. همانا فاسق رسوا گردید و فاجر دروغ میگوید و آن ما نیستیم!» ابنزیاد برای اینکه احساسات حضرت زینب را تحریک کند، گفت: «کار خدا را با برادر و اهلبیت خود چگونه دیدی؟» زینب: «جز زیبایی ندیدم! آنان گروهی بودند که خداوند شهادت را برایشان مقدر فرموده بود پس به سوی آرامگاهشان شتافتند. به زودی خداوند میان تو و آنان جمع خواهد کرد و آنان با تو مخاصمه و احتجاج خواهند نمود، آنگاه خواهی دید که پیروز و رستگار کیست. ای زاده مرجانه! مادرت به سوگت نشیند!» این سخن بیانگر اوج شخصیت حضرت زینب از نظر معرفت، شناخت، ایمان، رضا و تسلیم در برابر پرورگار است. عظمت و بزرگی این بانوی بزرگ همه را به تعجب و شگفتی وا میدارد. تمام این حوادث ناگوار و سخت چون در راستای خشنودی و رضای خداوند است، در نظر حضرت زینب زیبا و گوارا است. ابنزیاد که قصد شرمسار نمودن حضرت زینب را داشت در اوج قدرت و اقتدار آن چنان در مقابل منطق حضرت زینب شکسته شد، که از شدت خشم و عصبانیت قدرت تفکر و اندیشه را از دست داد و تصمیم به کشتن زینب گرفت. این روش همه ستمکاران و زورمداران است که شکست خود را در میدان منطق و استدلال با زور و خشونت جبران میکنند؛ ولی عمرو بن حریث با سخنان خود قدری او را بر سر عقل آورد و به او گفت: «او زن است و زنان به سخنانشان بازخواست نمیشوند!» ابنزیاد که با سخن عمرو از کشتن زینب منصرف شد، این بار برای جبران شکست خود به ناسزاگویی روی آورد، گفت: «خداوند دل مرا از جانب «حسین»طغیانگر و سرکشان خاندان تو شفا و آسایش بخشید!»این سخن دل حضرت زینب را به شدت به دردآورد، گفت: «به جانم سوگند! بزرگ خاندانم را کشتی، شاخههایم را بریدی و ریشهام را بر کندی. اگر این شفای توست، به تحقیق شفا یافتی!» ابنزیاد: «این زن به سجع سخن میگوید! پدرش نیز شاعر و سجع باف بود!» زینب: «ای زاده زیاد! زنان را با سجع چه کار؟» [32] در مجلس یزید در آغاز ورود اهلبیت به شام یزید خود را پیروز و امامحسین (ع) را شکست خوردهمیدانست، بنابراین برای اینکه پیروزی خود را در برابر دیدگان سفرای کشورهاومقامات و مسئولان حکومتی و بزرگان شام به نمایش گذارد، مجلس با شکوهی ترتیب داد، سرهای مقدس شهیدان را در مقابل خود قرار داد و دستور داد اهلبیت امامحسین (ع) را وارد مجلس کنند. هر کدام از اهلبیت با دیدن سر مقدس امامحسین (ع) و سرهای شهیدان عکسالعمل خاصی نشان دادند و جملهای بر زبان آوردند. زینب (س) تا چشمش به سر برادر و محبوبش افتاد، با صدایی حزین و نوایی غمانگیز که همه دلها را به درد میآورد گفت: «ای حسین! ای محبوب رسول خدا، ای زاده مکه و منی، ای زاده فاطمه زهرا بهترین زنان، ای زاده دختر مصطفی!» نوحهسرایی زینب (س) همه اهل مجلس را گریاند. یزید که تا آن زمان ساکت نشسته بود، شروع کرد با چوب خیزران بر لب و دندان امامحسین (ع) بکوبد و اشعار کفرآمیز ابن زبعری را که در احد سروده بود بخواند. حاضران در مجلس بر اثر تبلیغات گسترده بنیامیه در طول سالهای طولانی حکومت معاویه بر شام و تبلیغات سنگین یزید در غفلت و بیخبری کامل از حقایق به سر میبردند و واقعاً تصور میکردند، یزید گروهی آشوبگر را کشته است. از این رو لازم بودآنان از خواب خرگوشی چندین ساله خود بیدار شوند. مسئولیت این بیدارگری بازینب (س) بود؛ زیرا اگر امام سجاد (ع) در شرایطی که یزید سر مست از غرور پیروزی بود،لب به سخن میگشود، احتمال کشته شدنش بسیار بود. سخنان زینب سبب شد کهمجلس به گونه دیگری غیر از آنچه یزید میخواست پایان یابد. او با سخنان خود یزیدویزیدیان را رسوا کرد. [33]خطبه معروف و کوبنده آن بانوی سخن در چنین فضایی ایرادشد؛ خطبهای پر نکته و سراسر معرفت و بینشسیاسی که باید جداگانه مورد شرح و تفسیر قرار گیرد. برگزاری مراسم سوگواری در شام سخنرانی حضرت زینب (س) و امام سجاد (ع) در شام اوضاع را علیه یزید متحول کرد. از آن پس یزید روش خود را تغییر داد و تلاش کرد، خود را از کشتن امامحسین (ع) تبرئه کند و گناهان را به گردن ابنزیاد بیندازد. یزید به زودی دریافت که ادامه اقامت اهلبیت در شام روزبهروز بر وخامت اوضاع به زیان او میافزاید. از این رو در صدد تدارک سفر اهلبیت به مدینه برآمد. پیش از سفر اهلبیت از یزید درخواست کردند که برای شهیدان سوگواری کنند. یزید خانهای در اختیار آنان قرار داد و به آنان اجازه سوگواری داد. اهلبیت به مدت سه روز به سوگواری پرداختند و بیش از پیش یزید و یزیدیان را رسوا کردند. سوگواری اهلبیت، آن چنان تأثیری در شام گذاشت که وقتی اهلبیت وارد خانه میشدند زنی از خاندان ابوسفیان نبود مگر آنکه به استقبال آنان بشتابد و بر امام حسین (ع) گریه و زاری کند. [34]
منبع:سایت اندیشه قم
[1] . ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، منشورات اعلمی، چاپ دوم، سال 1408ه.ق، ص95.
[2] . ذبیح الله محلاتی، ریاحین الشریعه، دارالکتب الاسلامیه، ج3، ص62.
[3] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج93، ص376.
[4] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص108، 162، 165.
[5] . ذبیح الله محلاتی، همان، ج3، ص38.
[6] . امام خمینی، صحیفه امام، ج10، ص110.
[7] . محدث قمی، نفس المهموم، مکتبه بصیرتی، سال 1405ه.ق.ص379.
[8] . سید بن طاووس، اللهوف فی قتلی الطفوف، منشورات المطبعه الحیدریه فی النجف، 1369 ه ق، ص 27 و 28.
[9] . ذبیح الله محلاتی، همان، ج3، ص50.
[10] . اکبر اسدی، مهدی رضایی، زیباترین شکیب، مرکز انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی حوزه علمیه قم، چاپ اوّل، پاییز 1374، ص30، به نقل از زینب الکبری، ص89.
[11] . علامه مجلسی، همان، 1/45.
[12] . در این حدیث حضرت زینب(س) از طریق امایمن از پیامبر اکرم(ص) نقل میکند که اجساد شهیدان به خاک سپرده خواهد شد و قبور آنان مزار دوستانشان خواهد گردید.زینب(س) پس از شنیدن این حدیث از زبان امایمن آن را بر پدر بزرگوارش حضرت علی(ع) عرضه کرد تا از درستی آن اطمینان کامل یابد.
[13] . علامه مجلسی، همان، 372/44.
[14] . همان، ج44، ص391.
[15] . همان، ج45، ص1 - 3.
[16] . همان، ج45، ص43 - 44.
[17] . دو تن از فرزندان عبدالله بن جعفر، شوهر حضرت زینب به نامهای محمد و عون در کربلا به شهادت رسید (علامه مجلسی بحارالانوار، ج44، ص366) ولی در باره اینکه مادر هر دوی آنها زینب بود و یا اینکه تنها عون فرزند آن حضرت بود، در میان تاریخ نگاران اختلاف است.علامه سید محسن امین(ره) هر دوی آنها را فرزندان زینب میداند (سید محسن امین، اعیان الشیعه، ج7، ص137) ولی ابوالفرج تنها «عون»را فرزند زینب کبرا(س) به شمار آورده است.(ابوالفرج اصفهانی، مقاتل الطالبیین، ص95) در هر حال مسأله نیازمند تحقیق و بررسی بیشتری است.
[18] . علامه مجلسی، همان، ج45، ص53 - 54.
[19] . همان، ج45، ص55.
[20] . حمید بن مسلم برای تحریک احساسات سپاه عمر سعد از امام سجاد(ع) به کودک تعبیر کرده است والاّ در آن زمان حدود بیست و چند سال از سن امام سجاد(ع) میگذشت.
[21] . عبدالرزاق الموسوی المقرم، مقتل الحسین، دارالثقافه، چاپ دوم سال 1411، ص301.
[22] . علامه مجلسی، همان، ج 45، ص 180-179.
[23] . سوره زمر(75): 42. [24] . علامه مجلسی، همان، ج45، ص117 - 118.
[25] . محمد مهدی حائری، معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، منشورات الشریف الرضی، چاپ دوم، بهمن 1363، ج2، ص88 - 89.
[26] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص136 - 137.
[27] . مهدی پیشوایی، شام سرزمین خاطرهها، دفتر آموزش و تبلیغات حج و زیارت، چاپ اوّل، پاییز 1369، ص 175.
[28] . محمد مهدی حائری، همان، ج2، ص186 - 187.
[29] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج45، ص177، حدیث 27.
[30] . ترجمه خطبه حضرت زینب از سید جعفر شهیدی، قیام حسین(ع)، تهران، دفتر نشر فرهنگ اسلامی.1359 ه.ش، ص182 و 183 نقل گردید.
[31] . علامه مجلسی، بحارالانوار، ج45، 108، 162، 163 و 165.
[32] . همان، ج45، ص115، 116، 117 و 154.
[33] . تفصیل این ماجرا در بحارالانوار، ج45، ص132، به بعد و 157 به بعد آمده است.
[34] . طبری، تاریخ طبری، دارالکتب العلمیه، بیروت، چاپ دوم 1408، ج 3، ص 339.