زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بود
زمان چون کودکی در کوچه هی خواب حیران بود
خدا
در ازدحام ناخدایان جهالت گم
جهان
در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود
صدا
در کوچه های گیج می پیچید بی حاصل
سکوتی
هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود
نمی
رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شک
یقین
تنها سرابی در شکارستان شیطان بود
شبی
رؤیای دور آسمان در هیأت مردی
به
رغم فتنه هایی پیش رو در خاک مهمان بود
جهان
با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر
«محمد» واپسین پیغمبر خورشید و باران بود
شعری درباره میلاد امام صادق(ع) گذاشتم در ادامه مطلب ببینید