حلول ماه شعـبان ، ماه شادی آل الله و میلاد حضـرت سیدالـشـهـدا (علیه السلام)حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)و امام زین العابدین(علیه السلام)مبارک باد.
ذره ای از دریای از کرامات و فضایل حضرت سید الشهدا (علیه السلام) را در ادامه مطلب گذاشتم ببینید
حلول ماه شعـبان ، ماه شادی آل الله و میلاد حضـرت سیدالـشـهـدا (علیه السلام)حضرت ابوالفضل العباس(علیه السلام)و امام زین العابدین(علیه السلام)مبارک باد.
ذره ای از دریای از کرامات و فضایل حضرت سید الشهدا (علیه السلام) را در ادامه مطلب گذاشتم ببینید
حضرت زینب(سلام الله علیها)
باشنیدن این نام ناخودآگاه یاد عاشورا می افتیم.یاد مصائب تلخ ترین روز عالم.یک صبح تا غروب غمبار و خونبار.
اما این آغاز مصائب حضرت زینب سلام الله علیها نیست.کودکی پنج ساله بود که در سوگ بهترین خلق عالم حضرت محمد مصطفی( صل الله علیه وآله وسلم )نشست وبعد از آن بود که مصائب پشت سر هم بر خاندان وحی نازل می شد و حضرت زینب (سلام الله علیها)در تمام آنها شاهد بود.به فاصله دو سه روز از شهادت پیامبر ،هجوم غاصبان خلافت و مجروحیت مادر و بعد از آن گریه های شبانه روزی مادر.به فاصله دو تا سه ماه شهادت مادر.بعد سلسله حوادث تلخی که بر خاندان پیامبر هجوم آورد.
۲۵ سال خانه نشنی امیر المومنین(علیه السلام)و تلخی های آن،حکومت ۵ ساله مولا امیرالمومنین(علیه السلام) همراه با فتنه انگیزیهای بدخواهان و جنگهای تحمیلی به مولا ،شهادت مظلومانه مولا امیرالمومنین.خلافت کوتاه مدت حضرت امام حسن(علیه السلام)و صلح آن حضرت و روزهای به ظاهر آرام در مدینه.مسمومیت تلخ و جانگداز حضرت امام حسن(علیه السلام) و شهادت آن حضرت و فتنه انگیزی عایشه به تحریک بنی امیه در تشییع جنازه حضرت.
امامت ده ساله حضرت سیدالشهدا (علیه السلام)و همراهی با آن حضرت در عاشورا.مشاهده غروب ۱۷ ستاره تاب ناک خاندان پیامبر در این روز غمبار.
اسارت بعد از واقعه عاشورا با شدیدترین اهانت ها به خاندان وحی که منجر به شهادت تعدادی از کودکان از جمله حضرت رقیه در خرابه شام شد.
گردانده شدن شهر به شهر در پس راس مبارک حضرت سیدالشهدا و مشاهده تمام بی حرمتی های یزید و ابن زیاد و اعوان آنها به شهدا و بدنهای پاک آنها.
واقعه حره در مدینه و هجوم یزیدیان به شهر پیامبر و قتل و غارت و تجاوزگری آنها به اهالی شهر پیامبر.
اینها گوشه ای از مصائب حضرت زینب (سلام الله علیها)در زندگی بود.یکی از اینها برای از پا افتادن هر شیر مرد و شیر زنی کافیست اما او که در بالاترین درجه صبر و بالاتر از آن بالاترین درجه رضا بود در تمام این مشکلات چون کوهی استوار بود.
اگر او نبود واقعه بزرگ عاشورا در کربلا دفن می شد.
به حق شاعر سروده است:
کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود سر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود
زینب سلا الله علیها پیامبر کربلا بود.
مقاله ای در مورد نقش حضرت زینب کبری(سلام الله علیها)در ادامه مطلب گذاشتم ببینید.
حضرت امیرالمومنین امام علی ابن ابطالب (علیه السلام)در ۱۳ رجب سال سی ام عام الفیل یعنی ۲۳ سال پیش از هجرت نبی مکرم اسلام در شهر مکه دیده به جهان گشود.
مرحوم شیخ عباس قمی نحوه تولد پر برکت آن حضرت را چنین بیان میکنند:
آن چه به سندهای بسیار وارد شده است این است که روزی عباس ابن عبدالمطلب همراه با یزید بن قعنب و گروهی از بنی هاشم با جماعتی از قبیله بنی العزی در برابر خانه کعبه نشسته بودند ،فاطمه بنت اسد به مسجد در آمد .اورا درد زایمان گرفت.پس در برابر خانه کعبه ایستاد و نظر به جانب آسمان افکند و گفت:
پروردگارا ایمان آورده ام به تو و به هر پیامبر و رسولی که فرستاده ای و هر کتابی که نازل کرده ای و تصدیق کرده ام گفته های جدم ابراهیم خلیل الله را که خانه کعبه بنا کرده اوست.
پس سوال می کنم از تو به حق این خانه و کسی که این خانه را بنا کرده است و به حق این فرزندی که در شکم من است و با من سخن می گوید و یقین دارم که او یکی از آیات جلال و عظمت توست که آسان گردانی بر من ولادت او را.
عباس و یزید گویند که چون فاطمه از این دعا فارغ شد ناگاه دیوار عقب خانه (رکن یمانی) شکافته شد و فاطمه از آن رخنه وارد شد و از دیده ما پنهان شد پس شکاف دیوار به اذن خدا به هم پیوست و ما چون خواستیم در خانه را بگشاییم چندان که سعی کردیم در خانه گشوده نشد.
دانستیم که این امر از جانب خدا واقع شده.فاطمه سه روز درون کعبه ماند.
اهل مکه در کوچه و بازارها این قضیه را نقل می کردند و زن ها این حکایت را یاد می کردند و تعجب می نمودند تا روز چهارم رسید ، پس همان موضع از دیوار کعبه که شکافته شده بود دگر باره شکافته شد و فاطمه بنت اسد بیرون آمد و فرزند خود را در دست خویش داشت و می گفت:ای گروه مردم به درستی که حق تعالی برگزید مرا از میان خلق خود و فضیلت داد مرا بر زنان برگزیده که پیش از من بوده اند زیرا که من فرزندی آورده ام در میان خانه برگزیده او و سه روز در آن خانه محترم ماندم و از میوه ها و طعام های بهشتی تناول کردم و چون خواستم که بیرون بیایم ،در هنگامی که فرزند برگزیده من روی دست من بود ،هاتفی از غیب ندا داد که:ای فاطمه این فرزند بزرگوار را (علی) نام کن به درستی که منم خداوند علی اعلی و او را آفریده ام از قدرت و عزت و جلال خود و بهره کامل از عدالت خویش به او بخشیدم و نام او را از نام مقدس خود مشتق کردم.
او اول کسی است که اذان خواهد گفت بر روی خانه من و بت ها را خواهد شکست و آنها را از بالای کعبه به زیر خواهد انداخت و نام مرا به عظمت و مجد و بزرگواری و یگانگی یاد خواهد کرد.
اوست امام و پیشوا بعد از حبیب من و برگزیده از جمیع خلق من محمد(ص)که رسول من است و او وصی خواهد بود.
خوشا به حال کسی که او را دوست بدارد و یاری کند او را و وای بر حال کسی که فرمان او نبرد و او را یاری نکند و انکار حق او نماید.
عکس هایی از معجزه شکافته شدن رکن یمانی (محل تولد حضرت علی)در ادامه مطلب گذاشتم ببینید.
شـــنیــده مـیشـود از آسـمـان صـدایی که...
کشیده شعر مرا باز هم به جایی که ...
نبود هیچ کسی جز خدا، خدایی که...
نـــوشت نـام تــورا، نـام آشــنایی که
پــس از نــوشتن آن آسمان تبسم کرد
و از شـنـیـدنـش افـلاک دسـت و پـا گـم کـرد
نـوشت فاطمه، شاعـر زبانش الکـن شـد
نـوشت فــاطمه هــفـت آسمـان مزین شد
نـوشـت فـاطـمـه تکـلیـف نـور روشن شـد
دلـیــل خـلــق زمـیــن و زمـان معــیــن شـد
نوشـت فـاطمه؛یعـنی،خـدا غـزل گـفـته است
غـزل قـصـیـده نـابـی کـه در ازل گـفـتـه اسـت
نــوشـت فـاطـمـه تـعـریف دیگــری دارد
ز درک خــاک مـــقــام فــــراتــری دارد
خـوشا بـه حـال پـیـمـبـر چـه مـادری دارد
درون خانــه بــهــشـــت مــعــطـــری دارد
پــدر هـمیشه کنارت حـضور گـرمی داشــت
بـرای وصـف تـو از عـرش واژه بـر مـیداشـت
چـرا کـه روی زمـین واژهی وزیـنی نـیـسـت
و شأن وصف تـو اوصاف ایـنچـنـیـنی نـیـسـت
و جـای صحـبـت ایـن شـاعــر زمـیـنی نـیـسـت
و شـعـر گـفـتـن مـا غــیـر شـرمـگـیـنـی نـیـسـت
خـــدا فــراتــر از ایــن واژههــا کـشـیـده تـورا
گـمـان کـــنم کـه تـورا، اصـلا آفـریـده تـورا
کــه گــرد چـادر تــو آسـمـان طـواف کـنـد
و زیــر ســایـــه آن کـعــبـه اعــتـکـاف کـنـد
مـــلک بـبـیـنـد و آنـگــــاه اعــتـــراف کـنــد
کــه این شکوه جهان را پر از عـــفــاف کــنــد
کـــتـاب زنـــدگــیات را مـــرور بــایـــد کــرد
مـرور "کـوثـر" و "تـطـهـیـر" و "نـور" بـایـد کـرد
در آن زمــن کــه دل از روزگــــار دلـخـور بــود
و وصــف مـــردمـــش الــهَــیـکــم الــتـکـاثـر بـود
درون خــــانـــه تــــو نــان فـــقـــر آجــــر بــــود
شـــبــیــه شــعــب ابــی طـالــب از خـــدا پــر بـود
بـــهـشــت عـــالـــم بـــالا بـــــرایــت آمـــاده اســت
حـصـیـر خـانـه مـولا بـه پـایـت افـتـاده اسـت
بـــه حــکـم عـشــق بــنـا شـد در آسـمـان عـــلـــی
عـــلــی از آن تـــو بـــاشــد؛ تـو هــم از آن عــلــی
چــه عــــاشـقـانـه هــمــه عــــمـر مـهـربـان عــلــی
بـه نـان خــشـک عـــلــی سـاخـتـی، بـه نـان عــلــی
از آســــمــان نــگـــاهـــــت ســتـــاره مـــیخـواهـــم
اگــــر اجــازه دهــی بـا اشــاره مـیخـواهـم
بـــه یــاد آن دل از شـــهــر خـسـتـه بـنـویـسـم
کــنـار شـعــر دو رکـعـت نـشـسـتــه بـنـویـسـم
شــــکـسـتـه آمــدهام تـــا شـکـــــسـتـه بـنـویـسـم
و پــیـش چـشـم تــو بـا دسـت بـسـتــه بـنــویـسـم
بــه شـعـــر از نــفــس افـــتــاده جــان تــازه بـده
و مـادری کـن و ایـن بـار هـم اجـازه بـده
بــــه افـــتـخـار بــــگـویـیـم: از تـــبـار تـوایـم
هــنــوز هــم کـه هـنـوز اسـت بـی قـرار توایم
اگـــر چــه مــا هـمـه در حـسرت مـزار تـوایــم
کـــنــار حـضـرت مـعـصـومـه در کـنـار تـوایـم
فـضای سیـنـه پـر از عـشـق بـی کـرانـه تـوسـت
کـرم نـمـا و فـرود آ کـه خـانـه، خـانـه تـوسـت
شعر:سید حمید رضا برقعی
برای پیوستن به کانال تلگرام «راهــــ شـــیـــعـــه» اینجا کلیک کنید
جامه دران و سوز و گداز است در دلم
پل می زنم به خویش مگو از کدام راه
راهی که رو به آینه باز است در دلم
قد قامت الصلاه من از جای دیگر است
قد قامت کدام نماز است در دلم
شب را چراغ گم شدن روز کرده ام
ذکرت چراغ راز و نیاز است در دلم
تشبیه نارساست ، حقیقت کلام توست
ابهام و استعاره ، مجاز است در دلم
مجموعه ی نیاز تویی ای نماز ناب
دیگر چه حاجتی به نیاز است در دلم
یاس کبود پیش تو خار است فاطمه (س)
نامت گل همیشه بهار است فاطمه( س)
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعله ی آه تو آفرید
شمسی تر از نگاه تو منظومه ای نبود
صد کهکشان ز ابر نگاه تو آفرید
آه ای شهیده ای که شهادت سپاه توست
جان را خدا شهید سپاه تو آفرید
هر جا که نور بود به گرد تو چرخ زد
ما را چو گرد بر سر راه تو آفرید
ای پشتوانه ی دو جهان ، عشق را خدا
با جلوه وجلالت و جاه تو آفرید
تقوای محض ، عصمت خالص ، گل خدا!
آخر چگونه شعر کنم قصه ی تو را؟
تو آمدی و زن به جمال خدا رسید
انسان دردمند به درک دعا رسید
تو آمدی و مهر و وفا آفریده شد
تو آمدی و نوبت عشق و حیا رسید
هاجر هر آن چه هروله کرد از پی تو کرد
آخر به حاجت تو به سعی صفا رسید
احمد (ص)اگر به عرش فرا رفت با تو رفت
مولا اگر رسید به حق با شما رسید
داغ پدر ،سکوت علی (ع)، غربت حسن (ع)
شعری شد و به حنجره ی کربلا رسید
در تل زینبیه غروبت طلوع کرد
با داغ تو قیامت زینب (س) فرا رسید
با محتشم به ساحل عمان رسید اشک
داغ تو بود بار امانت به ما رسید
تسبیح توست رشته ی تعقیب واجبات
قد قامت الصلاتی و حی علی الصلات
بی فاطمه (س) قیامت انسان نبود نیز
عهد الست و معنی پیمان نبود نیز
چونان تو زن ندید جهان تا که بود و هست
چونان تو مرد در همه دوران نبود نیز
مولا اگر نبود جهان جلوه ای نداشت
"راز رشید" سوره ی قرآن نبود نیز
گر زنده بود بعد تو پیغمبر خدا
قبر تو مثل مهر تو پنهان نبود نیز
زهرا (س) اگر نبود ، زمین بی بهار بود
در آسمان شکوفه ی باران نبود نیز
ای برق ذوالفقار علی (ع) – هیچ خطبه ای
مانند خطبه های تو بران نبود نیز
حیدر اگر نبود ومحمد (ص) اگر نبود
وجد و وجود و جوشش وجدان نبود نیز
ایمان نبود و عشق نبود و شرف نبود
خورشید سر بریده ی صحرای طف نبود
نام تو با علی (ع) و محمد (ص) قرینه است
هر جا که عطر نام تو باشد مدینه است
دستاس کیست چرخ جهان ؟ این غریب کیست
این دست های کیست که لبریز پینه است؟
آیینه ای که عطر بهشت مدینه بود
نامش هنوز شعله ی سینای سینه است
ای وسعت بهشت ، جهان بی تو دوزخ است
دنیا چقدر مزرعه ی کفر و کینه است
این گونه گنج در صدف هر خزانه نیست
گنجی ست در خزانه اگر این خزینه است
دریا علی (ع) ست گوهر یکدانه اش تویی
در موج حادثات - حسینت سفینه است
با هر حماسه داغ پدر را سرشته ای
هجده کتاب درد علی (ع) را نوشته ای
زیبایی مدینه به غیر از بتول نیست
بی مهر او نماز دو عالم قبول نیست
می پرسم از شما که رسولان غیرتید
زهرا (س) مگر خلاصه ی جان رسول نیست ؟
گیرم ولایت علی (ع) از یاد برده اید
آیا غدیر و دست محمد (ص) قبول نیست ؟
آخر اصول عشق مگر چیست جز ولا ؟
آیا مگر حدیث ولا از اصول نیست ؟
مهر علی (ع) ست روزی هر روز مهر و ماه
وقتی چراغ ، فاطمه (س) باشد ، افول نیست
جبریل را به مرقد مولای عاشقان
بی رخصتش هر آینه ، اذن دخول نیست
الله اکبر از تو که الله اکبری
ای مادرپدر که پدر را تومادری
زهراترین شکوفه ی گلخانه ی رسول
با نام تو مدینه مدینه ست یا بتول
ای مردمی که زایر راز مدینه اید
آه ای مجاوران حرم حج تان قبول
اینجا کنار حجره ی پیغمبر خدا
آیینه خانه ای ست پر از تابش اصول
آیینه ای که ماه در آن می کشد نفس
آیینه ای که مهر در آن می کند حلول
دربین ماه های خدا چون تو ماه نیست
ای بین فصل های خدا بهترین فصول
اینجا نماز خانه ی مولا و فاطمه (س) ست
اینجاست خانه ی علی (ع) و خانه ی رسول
زهرا شدی که نام علی (ع) را علم کنی
پنهان شدی که هر دو جهان را حرم کنی
یک عمر بود با غم و غربت قرین علی (ع)
آن قصه ی حسین و حسن بود و این علی (ع)
وقتی ابوتراب شدی خاک پاک شد
تا زد به خاک بندگی او جبین علی (ع)
درخانقاه نوری و در کعبه چلچراغ
بر خاتم رسول رسولان نگین علی (ع)
آیینه ای برابر انسان و کائنات
آیین عشق و آینه ی راستین علی (ع)
شمشیر حق که چرخ زنان است و خطبه خوان
دست خداست بر شده از آستین علی (ع)
زهرا(س) نداشت بعد پدر جز علی (ع) کسی
احمد(ص) نداشت جز تو کسی همنشین ، علی(ع) !
اندوه بی شمار مرا دیده ای ، بیا
انسان روزگار مرا هم ببین ، علی (ع)!
دنیا چقدر تشنه ی نام زلال توست
هر ماه ماه آینه هر سال سال توست
شب گریه های غربت مادر تمام شد
زینب (س) به گریه گفت که دیگر تمام شد
امشب اذان گریه بگوید بگو، بلال
سلمان به آه گفت ابوذر تمام شد
طفلان تشنه هروله در اشک می کنند
ایام تشنه کامی مادر تمام شد
آن شب حسن (ع) شکست که آرام تر ! حسین (ع)
چشم حسین (ع) گفت : برادر! تمام شد
تا صبح با تو استن حنانه ضجه زد
محراب خون گریست که منبر تمام شد
زاینده است چشمه ی زهرایی رسول
باور مکن که سوره ی کوثرتمام شد
باور مکن که فاطمه (س) از دست رفته است
باور مکن حماسه ی حیدر تمام شد؟
زهرا (س) اگرنبود حدیث کسا نبود
زینب (س) نبود و واقعه ی کربلا نبود
شب آمده ست گریه کنان بر مزار تو
دریا شکست موج زنان در کنارتو
بعد از تو چله چله علی (ع) خطبه خواند و سوخت
چرخید ذوالفقار علی (ع) در مدارتو
زینب (س) کجاست ؟ همسفر خطبه های خون
دنیا چه کرد بعد تو با یادگار تو
باران نیزه ، نعش غریبانه ی حسن (ع)
آن روزگار زینب (س) و این روزگار تو
گل داد روی نیزه ، سرتشنه ی حسین (ع)
تا شام و کوفه رفت دل داغدار تو
تو سوگوار زینب (س) و زینب (س)غریب شام
تو سوگوار زینب (س) و او سوگوار تو
بعد از تو سهم آینه درد و دریغ شد
دست نوازشی که کشیدند تیغ شد
ای ناخدای کشتی درد - ای خدای درد
تنها تویی که آمده ای پا به پای درد
زین پیش درد و داغی اگر بود با تو بود
درد آشنای داغی و داغ آشنای درد
زان شب که غرق خطبه ی چشم تو شد علی (ع)
مانند رعد می شکند با صدای درد
شعر تو را چگونه بخوانم که نشکنم؟
آخر بگو که قصه کنم از کجای درد ؟
ای قطعه ی بهشت ، غزلگریه ی زمین
با چشم خود سرود تو را های های درد
مگذار مردگان شب عافیت شویم
ما را ببر به آینه ی کربلای درد
تو آبروی داغی و تو آبروی اشک
تو ابتدای دردی و تو انتهای درد
یوسف اگر برای پدر درد آفرید
زهرا (س) شکست و درد پدر را به جان خرید
ای سرپناه عارف و عامی نگاه تو
آتش گرفت خیمه ی گردون ز آه تو
آیا چه بود قسمت تو غیر درد و درد
آیا چه بود غیر محبت گناه تو
ساقی علی (ع) ست - کوثر جوشان حق تویی
ما تشنه ایم تشنه ی لطف نگاه تو
در چشم من تمام زمین سنگ قبر توست
گردون کجا و مرقد بی بارگاه تو
در کربلای چند شهید غمت شدیم
سربندهای فاطمه(س) بود و سپاه تو
از خانه ی تو می گذرد راه مستقیم
را هی نمانده است به حق - غیر راه تو
دنیا اگرغدیر تو را خم نکرده است
روح مدینه رد تو را گم نکرده است
سروده علیرضا قزوه
مطلبی در مورد شهادت حضرت زهرا در ادامه مطلب گذاشتم ببینید
عاشق امام حسین (علیه السّلام) بود و زیارت کربلا . پس از شروع جنگ ماندن در شهر و زندگی آسوده را تاب نمی آورد . دلش می خواست در وادی خطر ، وادی خون و جراحت عشق خویش را بیازماید . بارها آرزو کرده بود که ای کاش در کربلا بود و با یاران امام بر دشمن کافر می تاخت و خونش را نثار حضرتش می نمود و حال ، خداوند کربلائی دیگر در جبهه های ایران مهیّا می ساخته بود و سیّد می خواست تا عاشورائی شود و به سبز باوران سرخ جامه بپیوندد . با خلعت کربلا نماز می گذارد و آن روز که به شوق شهادت قدم در نینوای عشق گذاشت خلعت کربلائیش را به تن کرد و راهی دشت بلا گردید . او دیار به دیار با پای جان دوید و سقای دشت کربلای ایران شد.
سیّد جمشید در بهمن ماه سال ۱۳۲۵در یک خانواده مذهبی در شهرستان تبریز متولّد شد و تحت تربیت پدر و مادری مؤمن و متدیّن پرورش یافت . وی در هفت سالگی تحصیلات ابتدائی خود را در مدرسۀ «توفیق» آغاز کرد و تا مقطع ششم نظام قدیم به تحصیل ادامه داد . جمشید تا سال ۱۳۴۵ه.ش در کارخانۀ کبریت سازی مشغول کار بود در همان سال به خدمت سربازی اعزام گردیدو پس از طی دورۀ آموزشی در پادگان جلدیان نقده تا سال ۱۳۴۷ه.ش به خدمت ادامه داد و بعد از پایان دوران خدمت سربازی و بازگشت به زادگاهش دوباره در کارخانۀ کبریت سازی مشغول کار شد.
او در سال ۱۳۵۵ه.ش بنا به سنت پیامبر (ص) با خانواده ای معتقد به اسلام وصلت نمود . وی در روزهای سرنوشت ساز انقلاب بطور مداوم در تظاهرات و راهپیمائی های مردمی بر علیه رژیم طاغوت حضوری فعّالانه داشت و برای به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی از هیچ کوششی فروگذار نکرد و بعد از پیروزی انقلاب نیز در بسیج مساجد «علوی» و «سفید بهار» به فعّالیّت پرداخت.
پس از شروع جنگ ، سیّد که عشق جبهه در دلش لانه کرده و وجود بی تابش را بی تابتر نموده بود قبل از اعزام به جبهه ، به زیارت بارگاه ملکوتی آقا علی بن موسی الرِّضا(علیه السّلام) مشرف گردید و بعد از توفیق زیارت با دلی مالامال از شوق دفاع از حریم اسلام در تاریخ ۱۵/ بهمن/ ۱۳۶۳از طریق بسیج سپاه پاسداران انقلاب اسلامی عازم جبهه های نبرد شد و عاقبت در تاریخ ۲۳/ اسفند/۱۳۶۳در عملیات پیروزمندانۀ «بدر» در جزایر مجنون آن هنگام که با ماشین ، آب حمل می کرد تا رزمندگان دشت کربلای ایران را سیراب سازد بر اثر اصابت ترکش به ندای حق لبیک گفت و با چهره ای خندان و آغوشی باز ، گمشده اش را یافت و به جرگۀ عشاق پیوست . از این شهید والامقام دو دختر و یک پسر به یادگار مانده است.
فضایل و کرامات امام هادی(ع) در پی توهین های اخیر به امام هادی (علیه السلام)دوستان عزیز در وبلاگ های خود اقدامات زیادی را برای مقابله با این جریان هدفمند انجام دادند که قابل تقدیر بود. اما وظیفه حکم می کرد تا اینجانب هم به نوبه خود پستی را بری این امام عزیز اختصاص دهم.لذا مناسب دیدم تا گوشه ای از کرامات امام بزرگوار را بیان کنم.کم و کاستی ها را بر من ببخشید ان شا الله مورد پسند و قبول مادر گرامی شان قرار گیرد.
|
با آنکه سیاست خلفای عباسی این بود که توجه مردم را به فقهای درباری جلب کنند و آرأ و فتاوای آنان را به رسمیت بشناسند، اما در مدت اقامت امام هادی- علیه السلام - در سامرّأ چندین بار در میان فقهای وابسته به دربار اختلاف فتوا به وجود آمد و ناگزیر برای حل مشکل به امام مراجعه کردند و امام با دانش امامت و استدلال روشن، چنان مسئله را شکافت که فقها در برابر آن ناگزیر به تحسین شدند.
ادامه مطلب از نظر می گذرانیم: |
بنگر حیرت عقل را و جرأت عشق را ،
بگذار عاقلان ما را به ماندن بخوانند
راحلان طریق می دانند که ماندن نیز در رفتن است.
این نوشتار گزارشی است کوتاه از شهید محمود رضا بیضایی اهل تبریز از مدافعین حرم که در روز ۲۹ دی ماه در شهر دمشق بر اثر اصابت ترکش به سرش به فیض شهادت نائل آمد.خداوند اورا با جوان کربلا حضرت علی اکبر (ع)محشور فرماید و ما را در برابر یادگار دوساله اش کوثر شرمنده نکند.
خاطره ای از شهید محمود رضا بیضایی از زبان برادرش
تلفنم دارد زنگ میخورد. گوشی را از توی جیبم در میآورم و جواب میدهم. محمودرضا است. خوش و بش میکند و میپرسد کجا هستم. از صبح برای کاری تهرانم؛ میگویم کارم تمام شده، ترمینالم، دارم بر میگردم تبریز. میگوید کی وقت داری؟… حرف مهمی دارم. میگویم الان، بگو. میگوید الان نمیشود و باید هر وقت که کاملا وقتم آزاد است بگوید. اصرار میکنم که بگوید. میگوید میتوانی بیایی خانه؟ میگویم من فردا باید تبریز باشم، کار دارم اگر میشود تلفنی بگویی، بگو. میگوید من دوباره عازمم اما قبل از رفتن حرفهایی هست که باید به تو بزنم. میگویم مثلا؟ میگوید اگر من شهید شدم میترسم پدر نتواند تحمل نکند؛ پدر را داشته باش. میگویم خداحافظ! من تا یکساعت دیگر خانه شما هستم. میگوید مگر تبریز نمیروی؟ میگویم نه، امشب میمانم. میگوید بخاطر این چیزی که گفتم؟ گفتم خودم میخواهم که بیایم، حالا ول کن. و راه میافتم سمت اسلامشهر.
اسلامشهر – خانه محمودرضا
همه چیز در خانه عادی است. پذیرایی همسرش، بازی دختر دو سالهاش، بساط چایی، شام روی گاز، تلویزیون روشن، پتوهای سادهای که کنار دیوار پهن هستند و خود محمودرضا، چهره همیشه آرامش، همه چیز مثل همیشه توی این خانه معمولی، معمولی و عادی است و سر جای خودش. هیچ علامتی از خبر خاصی به چشم نمیخورد. مینشینیم. منتظر میمانم تا سر صحبت را باز کند ولی حرفی نمیزند. دو سه ساعت تمام منتظر میمانم اما حرفهایمان کاملا عادی پیش میروند. سعی میکنم صبور باشم تا سر صحبت را باز کند ولی او حاضر نیست چیزی به زبان بیاورد. بالاخره صبرم تمام میشود و میگویم بگو! میگوید من شهید شدم بنظر تو محل دفنم تبریز باشد یا تهران؟! میگویم این حرفها را بگذار کنار و مثل همیشه بلند شو برو مأموریتت را انجام بده، شهید شدی، من یک فکری برایت میکنم! بدون اینکه تغییری در چهرهاش ایجاد بشود با آرامش شروع میکند به توضیح دادن در مورد اینکه اگر تبریز دفن بشود چطور میشود و اگر تهران دفن بشود چطور؟ عین کلوخ مقابلش پخش میشوم وقتی دارد اینطور عادی درباره دفن شدنش حرف میزند. جدی نمیگیرم. هر چند همیشه در مأموریتهایش احتمال شهادت روی شاخش است. تلاشش برای جواب گرفتن از من درباره انتخاب محل دفنش و فهماندن قضیه به من که شهادتش در این سفر قطعی است نتیجه نمیدهد.
محمودرضا بیضائی (نام مستعار: حسین نصرتی)
ولادت: ۱۸ آذر ۱۳۶۰، تبریز
شهادت: ۲۹ دی ۱۳۹۲، زینبیه – در اثر اصابت ترکش به ناحیه سر
مزار شهید: گلزار شهدای تبریز
برای پیوستن به کانال تلگرام «راهــــ شـــیـــعـــه» اینجا کلیک کنید
خاطراتی از این شهید عزیز را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید.
زمین گهواره کابوسهای تلخ انسان بود
زمان چون کودکی در کوچه هی خواب حیران بود
خدا
در ازدحام ناخدایان جهالت گم
جهان
در اضطراب و ترس در آغوش هذیان بود
صدا
در کوچه های گیج می پیچید بی حاصل
سکوتی
هرزه سرگردان صحرا و بیابان بود
نمی
رویید در چشمی به جز تردید و وهم و شک
یقین
تنها سرابی در شکارستان شیطان بود
شبی
رؤیای دور آسمان در هیأت مردی
به
رغم فتنه هایی پیش رو در خاک مهمان بود
جهان
با نامش از رنگ و صدا سیراب شد آخر
«محمد» واپسین پیغمبر خورشید و باران بود
شعری درباره میلاد امام صادق(ع) گذاشتم در ادامه مطلب ببینید
نوشتن از اهل بیت بهانه نمی خواهد چون روزگار و روزها متعلق به ایشان است مخصوصا اگر از حضرت زهرا (س) باشد.
اما برای این نوشتار دو بهانه داریم.
یکی قرار و عهدی است که با وبلاگ بال گشاده برای امروز داشتیم و دیگری ایامی است که پشت سر گذاشته ایم.
این روزها روزهای غم حضرت زهراست.
روزهای بی محسنی ، روزهای بی پدر بودن و بی پدر زیستن.
روزهای هجوم به خانه ی خورشید.
در این نوشتار تلاش شده است تا زوایایی از زندگی حضرت زهرا (س)به قلم درآید.
هیچ نوشته ای در مورد ائمه کامل نیست چون کسی را یارای گفتن از حضرات معصومین نیست اما گفته اند:
(آب دریا را اگر نتوان کشید هم به قدر تشنگی باید چشید)
پس تمام کاستی ها را بر من ببخشید.
لطفا این گزارش را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید.
نخستین کسى که بر پیامبر گرامى نماز گزارد، امیرالمؤمنین بود، سپس یاران پیامبر(ص) دستهدسته بر پیکر مطهر ایشان نماز گزاردند. پس از رحلت حضرت، فاطمه(س) در اجتماع زنان با بیان غمباری فرمود: «همه از خداییم و به سوی او بازمیگردیم. وحی و خبر آسمانی از ما قطع شد».
پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در روزهای پایانی برخی اوقات به مسجدى مىرفت و با مردم نماز مىگزارد و برخى از موضوعات را تذکر مىداد.
ماجرای قصاص از پیامبر اکرم (ص)
در یکى از روزهاى بیمارى، در حالى که سرش را با پارچهاى بسته بود و امام على علیهالسّلام و فضل بن عباس زیر بغلش را گرفته بودند وارد مسجد شد و روى منبر قرار گرفت و شروع به سخن فرمود و گفت: مردم! وقت آن رسیده است که من از میان شما غایب شوم. اگر به کسى وعدهاى دادهام آمادهام انجام دهم و هر کس طلبى از من دارد بگوید تا بپردازم.
در این موقع مردى برخاست و عرض کرد: چندى قبل به من وعده دادید که اگر ازدواج کنم، مبلغى به من کمک کنید.
پیامبر فوراً به فضل دستور داد که مبلغ مورد نظر او را بپردازد و از منبر پایین آمد و به خانه رفت.
لطفا این گزارش زیبا را در ادامه مطلب ملاحظه فرمایید.
امشب آغاز غم های بی پایان زهراست...
گفتم که عمر ماه صفر رو به آخر است
دیدم شروع محشر کبرای دیگر است
گردون شده سیاه و فضا پر زدود و آه
تاریک تر ز عرصة تاریک محشر است
گرد ملال بر رخ اسلام و مسلمین
اشک عزا به دیدة زهرای اطهر است
گفتم چه روی داده که زهرا زند به سر
دیدم که روز، روز عزای پیمبر است
پایان عمر سید و مولای کائنات
آغاز دور غربت زهرا و حیدر است
قرآن غریب و فاطمه از آن غریب تر
اسلام را سیاه به تن، خاک بر سر است
روی حسین مانده به دیوار بی کسی
چشم حسن به اشک دو چشم برادر است
ای دل بیا و گریة زینب نظاره کن
مانند پیروهن جگر خویش پاره کن
زهرا به خانه و ملک الموت پشت در
از بهر قبض روح شریف پیامبر
از هیچ کس نکرده طلب اذن و ای عجب
بی اذن فاطمه ننهد پای پیش تر
با آن که بود داغ پدر سخت، فاطمه
در باز کرد و اشک فرو ریخت از بصر
یک چشم او به سوی اجل چشم دیگرش
محو نگاه آخر خود بود بر پدر
اشک حسن چکیده به رخسار مصطفی
روی حسین بر روی قلب پیامبر
دیگر نداشت جان که کند هر دو را سوار
بر روی دوش خویش به هر کوی و هر گذر
زد بوسه ها به حلق حسین و لب حسن
از جان و دل گرفت چو جان هر دو را به بر
هر لحظه یاد کرد به افسوس و اشک و آه
گاهی ز طشت و گاه ز گودال قتلگاه
پیغمبری که دید ستم های بی شمار
از کس نخواست اجر رسالت به روزگار
چون ارتحال یافت خلایق شدند جمع
تا هدیه ای دهند به زهرای داغدار
گویا نداشت شهر مدینه درخت و گل
کآن را کنند در قدم فاطمه نثار
بر دوش بار هیزمشان جای دسته گل
رنگ شرارت از رخشان بود آشکار
بابی که بود زائر آن سید رسل
آتش زدند عاقبت آن قوم نا به کار
بر روی دست و سینة آن بضعة الرسول
تقدیم شد سه لوحه به عنوان افتخار
سیلی و تازیانه و ضرب غلاف تیغ
ای دل بگیر آتش و ای دیده خون ببار
آید صدای فاطمه از پشت در به گوش
تا صبح روز حشر مباد این صدا خموش
دردا که بعد فاطمه روز حسن رسید
روز ملال و غصه و رنج و محن رسید
از زهر همسرش جگرش پاره پاره شد
بس تیرها که لحظة دفنش به تن رسد
بعد از حسن به نیزه عیان شد سر حسین
بیش از هزار زخم ورا بر بدن رسید
بر پیکری که بود پر از بوسة رسول
از گرد و خاک و نیزه شکسته کفن رسید
از جامه های یوسف کرببلا فقط
بر زینب ستم زده یک پیرهن رسید
پاداش آن نصایح زیبا از آن گروه
تیرش درون سینه، سنان بر دهن رسید
"میثم" بگو به فاطمه زآن خیمه ها که سوخت
یک کربلا شرارة آتش به من رسید
مرثیه خوان خامس آل عبا منم
در خیمه های سوخته اش سوخت دامنم
*** شعر از استاد حاج غلامرضا سازگار***
عکس هایی از حرم و ضریح پیامبر و عکس های زیبایی از بقیع در ادامه مطلب گذاشتم دیدنشان خالی از اشک نخواهد بود...
ای کربلا ای کعبه عشق و امیدم
بعد از جدایی ها به دیدارت رسیدم
ای کربلا آغوش بگشا زینب آمد
من زینبم کز رنج دوریها خمیدم
هر روز دیدم کربلای تازه ای را
ای کربلا تا بر سر کویت رسیدم
در ادامه مطلب چند عکس زیبا گذاشتم ببینید
حجتالاسلام خدامراد سلیمیان، استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم و فرهنگ اسلامی، به مناسبت فرا رسیدن سالروز شهادت دختر سه ساله امام حسین(ع) یادداشتی درباره حضرت رقیه نوشته است.
گاهی در مورد حضرت رقیه (س) شبهات و تردیدهایی مطرح میشود و وجود آن حضرت مورد انکار قرار میگیرد اما نکته بسیار مهم این است که آنچه پیرامون آن حضرت مطرح میشود نباید به راهی برای خدشه دار شدن منزلت آن حضرت در میان ارادتمندان اهل بیت(ع) تبدیل شود.
در این یادداشت به بررسی این موضوع پرداخته شده و ادلهای برای اثبات وجود ایشان(س) بیان شده است.
لطفا بقیه این گزارش را در ادامه مطلب مطالعه فرمایید
مرد بزرگی بود . «رحیم افتخاری »را می گویم . شب عملیّات بود و چیزی به آغاز عملیات باقی نمانده بود. «والفجر۸» در پیش رو بود و ما در منطقه عملیاتی نشسته بودیم . شب زیبائی بود . اروندرود با صدائی آرام و یکنواخت از کنارمان می گذشت و ستاره ها در آب صاف رود ، چهره زیبایشان را تماشا می کردند .
هر کس در گوشه ای ، محفلی پنهانی و پر سوز ساخته و با خدای خود ، غرق راز و نیاز بود . در چنان شبی ، غرق در نور مهتاب و سوسوی ستاره ها ، هرخاکی آرزو می کرد که پایش از زمین کنده شود وتا آن بالا ، تا خانه ستاره ها به پای جان بدود و آرام گیرد . شاید رحیم هم همین حال را داشت که کنار رود خلوت کرده و آرام نشسته بود . من مراقبش بودم . همه دوستش داشتند از روحیه بالائی بر خوردار بود ، قید دنیا را زده بود . دلم می خواست بدانم به چه می اندیشید . دوست داشتم کنارش باشم ، امّا از طرفی دلم نمی آمد که شیشه این سکوت و خلوت عرفانی را با حضورم بشکنم . با خود گفتم :«چه به هم می آیند رحیم و اروند هر دو عمیق و آرامند . » آرام طوریکه رحیم متوجه نشود و مزاحم او نباشم خودم را بی صدا به او نزدیکتر کردم . تاریکی فرود آمده و همه جا را زیر چتر خودگرفته بود . باد درسوله هامی پیچید و زوزه می کشید. با خود گفتم : «گویا باد هم برای شروع عملیّات بی تاب است .» رحیم متوجّه من شد و آن نگاه عمیق و آرام اش را به صورتم پاشید و گفت : «می توانم زحمتتان دهم؟ یک ورق کاغذ می خواهم . »
تعجب کردم : « کاغذ برای چه ؟ »
« می خواهم وصیتی بنویسم ! »
پرسیدم :«رحیم جان! مگر وصیتنامه ات را ننوشته ای؟»
گفت : «نوشته ام ، امّا مطلبی را می خواهم بدان اضافه کنم . » او را در کنار رود و غرق در افکارش تنها گذاشتم . ورق کاغذی گیر آوردم و برگشتم پیش او . پیش رحیم نشستم و او زیر نور نقره ای رنگ ماه کنار اروند که آرام و بی صدا زیر پایمان می رقصید و دور می شد نوشت :
بِسمِ الله الرَّحمن الرَّحیم
وصیت می کنم که از پسر کوچکم که نام مبارک حضرت رضا(علیه السّلام) ، غریب الغربا را برایش انتخاب کردم مواظبت کنید...»رحیم نوشته اش را خوب تماشا کرد . نمی دانم آن هنگام به چه نیتی نوشته خود را پاره کرد و روی اروند پاشید و رود ، تکه های نامه رحیم را با خودش برد !
پرسیدم : « داری چه کار می کنی آقا رحیم؟ چرا پاره کردی؟»
گفت : « دیگه لازم نیست! »
صدایش ، صدای رحیم همیشگی نبود ، انگار باد از توی بهشت وزیده و از میان سوله ها گذشته و این صدای بهشتی را در وجود رحیم گذاشته بود . صدایش از عالم دیگری بر می خواست . لحظه ای بعد در حالی که هر دو کنار هم نشسته بودیم ، رحیم عکسی را از جیبش بیرون کشید : « ببین عکس پسرم رضاست ! »
عکس را گرفتم و در روشنائی آن شبِ نیلی تماشایش کردم ، چقدرشبیه پدرش بود . من غرق تماشای عکس بودم و با خود می اندیشیدم :« چقدر شبیه پدرش است!» دیده که چرخاندم ، رحیم را دیدم که اشکی به پهنای صورتش جاری بود و با خود زمزمه می کرد« یارضا یا شهادت »رحیم عکس را از من گرفت و در میان بهت و حیرت من ، پاره پاره اش کرد و روی اروند پاشید.
پرسیدم :« چه کار کردی رحیم جان ؟! »
آرام و عمیق جوابم داد :«احساس می کردم رضا مانع معاملۀ من و خدایم شده ، حالا دیگر اروند هم شاهد است که بین من و خدایم هیچ مانعی نیست . من از رضایم گذشتم تا رضای خدا را خریده با شم ! »
اشک در دیدگا نم بود . دلم مشت بر سینه می کوفت . جلو رفتم و رحیم را که بوی یاس می داد وگلهای محمّدی درآغوش کشیدم . باد همچنان زوزه می کشید و از میان سوله ها می گذشت و اروند با شتاب جاری بود صافِ صاف ، و من ستاره ای خاکی را آغوش کشیده بودم که بوی بهشت می داد. آرام نالیدم : «برای من هم دعا کن رحیم جان ، دعایم کن ! »
لبخندی زد : « محتاج دعائیم...» ماه تکه ابر کوچک خاکستری را کنار زد ، گردن کج نمود و صورت مهربان رحیم را سیرتماشا کرد . شاید ماه هم می دانست که فردا رحیم آن بسیجی عاشق ، آن نام آور گمنام ، به دیار باقی پرکشید و جاودانه شد .
لطفا جهت مطالعه کامل ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید
محرّم شهر بکاء و تباکی و ماه احزان آل محمد (صلی الله علیه و آله) است. محرّم ماه «بلی» گفتن به «أَلَسْتُ أَوْلی بِکمْ» در غدیر است. محرّم هنگام «لأَبْکینَّ لَک بَدَلَ الدُّموُعِ دَماً» است. محرّم ماه ابراز محبت شیعه به مقام ولایت و امامت ائمه هدی (علیهم السلام) است. ماه اشک و عزاداری، ماه شیعه برای محبت، ماه کربلا و جلوه آن، ماه مقتل و سینهزنی، ماه احقاق حق است.
اگر چنین است باید قبل از محرّم، ایامی را مراقب گوش و چشم و دست و زبان و سایر اعضای بدن بود و در مراعات حال آنها کوشید. باید مراقب آنچه میشنویم باشیم تا در ماه محرّم توفیق شنیدن مقتل، مرثیه، فضائل و مناقب اهل بیت (علیهم السلام) بالاخص خامس آل عبا (علیه السلام) را داشته باشیم.
مراقبت از جسم و روح قبل از محرّم
در هر زمان و مکان زبانی لب به سخن نگشاییم. از غیبت، تهمت، دروغ، و سخنان قبیح پرهیز کنیم. زبان را به صلوات و ذکر و استغفار معطر کنیم، تا خداوند توفیق دهد در این ماه زیارت عاشورا، مرثیه، اشعار سینهزنی و نام مبارک سید الشهداء (علیه السلام) بر زبانمان جاری شود. سعی کنیم مجرایی که محل عبور گلاب ناب است، به پلیدی و کثیفی آلوده نکنیم.
باید چشمها را برای اشک ریختن آماده نمود و نباید اجازه داد چشم به هر چه و هر کس که میخواهد نگاه کند.
چشم را با نگاه به آیات قرآن، زیارت ائمه (علیهم السلام)، ضریح مطهر ایشان و نام مبارکشان آماده کنیم، تا بیشتر و بهتر بتواند برای مظلومیت و مصائب حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) و اهل بیت و اصحاب نازنینش اشک بریزد. گرچه قطرات اشکی که میریزیم به برکت امام حسین (علیه السلام) پاک کننده جان و روان از تمام آلودگیهاست، ولی ما وظیفه داریم به استقبال آن اشک رویم. به خاطر احترامی که برای اشک قائلیم، بجاست اشکی که برای آقا و مولایمان میریزیم از چشمی پاک سرازیر شود.
باید دست را نیز زیر ذرهبین مراقبت و مواظبت قرار دهیم؛ چون قصد داریم با همین دست در ماه محرّم به نام امام حسین (علیه السلام)، حضرت علی اکبر، علی اصغر و زینب کبری (علیهم السلام) ابراز ارادت و محبت کنیم و بر سر و سینه زنیم. با همین دست اشک چشمانمان را پاک کنیم، و بر پیشانی دست ماتم بگذاریم. با همین دست زنجیر بزنیم، و کفش عزاداران حضرت را جفت کنیم، و ظرف سفره حسینی را بشوییم.
با این پاها نباید به هر جا و سراغ هر کاری برویم. به زیارت رفتن، حرم رفتن، مسجد رفتن، در جماعت شرکت کردن، به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) رفتن، قضای حوائج برادران دینی، در راحتی پدر و مادر سعی نمودن و سایر کارهای خیر باعث میشود خدا توفیق بیشتر و بهتر برای رفتن به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) را به ما عنایت فرماید.
خودداری از خوردنِ مالِ شبههناک و مواظبت بر خوردن مال حلال، یکی دیگر از مقدمات مهم ورود به ماه محرم است.
مراقبت از جسم و روح در ماه محرّم
اکنون نوبت آن است که آنچه در ماه محرّم باید مراعات شود و شئون یک عزادار به حساب میآید یادآور شویم.
1. رنگ مصیبت در زندگی روزانه
زندگی دوستان اهل بیت: باید در محرّم و صفر تغییر چهره دهد تا توفیق عرض ادب و تسلیت به ساحت صاحبان مصیبت پیدا کنند، که همان ائمه معصومین (علیهم السلام) هستند. از سوی دیگر، کارهای هیئات و حسینیهها مانند توزیع چای و پخت و پز و شستشو و سیاهپوش کردن معابر و مساجد را بین خود تقسیم کنند تا همه بتوانند فیض سخنرانی و ذکر مصیبت و سینهزنی را درک کنند.
قبل از محرّم امور شخصی را به انجام رسانند تا در ایام محرّم وقت عزاداری داشته باشند. تا حد امکان سعی شود بهترین اوقات روز را به مجالس اهل بیت (علیهم السلام) اختصاص دهند، بدین صورت که تا آخر وقت در محل کار یا خانه نمانند و هنگام خستگی را به مجلس اختصاص دهند. یا اگر نخواستند جایی بروند و کسی با آنها کاری نداشت، به مجلس بروند. این گونه نباشد که اوقات اضافی را به مجالس اختصاص دهند.
السلام علیک یا اباعبدالله
سلام بر تو و حج ناتمامت....
شیعیان دیگر هوای نینوا دارد حسین
روی دل با کاروان کربلا دارد حسین
از حریم کعبه جدش به اشکی شسته دست
مروه پشت سر نهاد اما صفا دارد حسین
می برد در کربلا هفتاد ودو ذبح عظیم
بیش از اینها حرمت کوی منا دارد حسین
او وفای عهد را با سر کند سودا، ولی
خون به دل از کوفیان بی وفا دارد حسین
دشمنانش بی امان و دوستانش بی وفا
با کدامین سر کند؟مشکل دو تا دارد حسین
اشک خونین گو بیا ، بنشین به چشم شهریار
کاندر این گوشه عزایی بی ریا دارد حسبین
«استاد شهریار»
الهی! عرفهام، باحسین علیهالسلام از عرفات کوچ کرد و
رحل اقامت در کربلاگزید؛ پس تو رامی خوانم به زبانی که امامم حسین علیهالسلام در
روز عرفه و در ودایش با سرزمین عرفات خواند.
الهی تو را میخوانم، با اشکهایی که به ترنم آخرین نوای آسمانی مولایم حسین
علیهالسلام در روز عرفه، بر صورت شرمسارم روان شده است.
الهی! تو را میخوانم به پاکی و خلوص بندگی در صحرای عرفات، به تکاپوی حاجیان؛
آنگاه که جان مشتاق را برای لقای تو روانه آسمان زلال عرفه میکنند.
خدای من! دلم برای آشنایی و آشتی با تو، بیتابتر از همیشه است و تنها داراییام
در پیشگاه تو، دعایی است که به آن وعده اجابت دادهای.
چگونه تو را دریابم و کدام باد موافق، این خس دورافتاده از آستانت را به کوی شناخت
و دلدادگی به تو رهنمون میسازد؟
الهی! تو نوری؛ آشکارتر از آنی که به مدد آثار خلقتت، شناخته شوی.
تو نوری و روشنتر از آنی که در پناه سایه درآیی.
خدای من! چه وقت از دیدهام نهان شدی تا برای اثبات بودن تو، دست به دامن برهان و
استدلال ببرم؟
تو آنقدر ظاهری که رسیدن به تو از راه مشاهده آثارت، راه دراز پیمودن و به بیراهه
رفتن است. پس خدای من! چنان به عشق خود مرا بنواز و یاریام کن تا دیدهام؛ به
فراتر از نشانههایت دل مشغول دارد و از درک نور تو که آفاق را روشن کرده،
بازنماند.
بارالها! چنان خود را به من بنما که بیواسطه و با شهود قلب، شیفته جمال نورانی تو
شوم.
منبع:www.sibtayn.ir
لطفا برای دیدن بقیه عکس ها به ادامه مطلب بروید
دل هفت آسمان را آب می کرد
برای زینت درهای جنت
فقط عکس علی را قاب می کرد
عید سعید غدیر عید اکمال دین و اتمام نعمت بر عموم شیعیان و حق طلبان جهان مبارک باد.
نهم ذیحجه را روز عَرَفه گویند. این روز از روزهای مهم برای مسلمانان و از جمله شیعیان است. گرچه عید نامیده نشده اما همچون عید خوانده شده است. از سوی دیگر از آنجا که امام سوم شیعیان حرکت خود را بسوی کربلا پس از مراسم حج آغاز کرد برای شیعیان از اهمیت بسزایی برخوردار است. همچنین زیارت امام سوم شیعیان در این روز بسیار توصیه شده است. «دعای امام حسین در روز عرفه» از مهم ترین اعمال این روز است که پس از نماز ظهر و عصر خوانده میشود.عید قربان پس از روز عرفه قرار دارد.
عرفه روز شناخت
دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) دعای عمیقی است که در آن امام بخشی از شناخت هستی، صاحب هستی و خود را به صورت نمادین مطرح کردهاند. اینکه انسان بعد از فهم، چگونه با خالق هستی ارتباط برقرار کند و چه طور این هیبت و عظمت را در هستی هضم نماید، بیان میکنند.
ده شب اول ماه ذی الحجه از ایام مبارک سال است که به احتمال قوی جزء ده شبی است که خداوند در سوره فجر به آن قسم یاد کرده است: «و الفجر و لیال عشر». بنابراین، این روزها از پر رمز و رازترین روزهای سال است به گونهای که از رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) روایت شده است: «عمل خیر وعبادت در هیچ ایامی نزد حق تعالی محبوبتر از این دهه نیست»
از روزهای مهم این دهه، روز عرفه است که اعمال خاص خود را دارد که یکی از عظیمترین آنها دعای امام حسین (علیه السلام) در روز عرفه است. زیارت عرفه امام حسین (علیه السلام) از این لحاظ بسیار حائز اهمیت است که خود امام حسین (علیه السلام) مجری و مجاهد و شاهد این نبرد خونین است که عیدی بزرگ بر خویش بر پا کردند و در زیارت عرفه، گوشهای از این حماسه را به عالمیان معرفی میکنند و صحنه نمایش قربانی خویش را به سال 61 هجری و یک ماه بعد از عرفه و میدان کربلا موکول میکنند. به راستی سردار این جدال بزرگ در اسلام امام حسین (علیه السلام) است که سمبلی است خونین که در آخرین حج خود به سال 60 هجری در شب عرفه از مکه خارج شدند تا در حرکتی ممتد چهار اصل بزرگ اسلامی را با هم به تصویر بکشاند.
«حج، هجرت، جهاد، شهادت»
دعای عرفه امام حسین (علیه السلام) دعای عمیقی است که در آن امام بخشی از شناخت هستی، صاحب هستی و خود را به صورت نمادین مطرح کردهاند. اینکه انسان بعد از فهم، چگونه با خالق هستی ارتباط برقرار کند و چه طور این هیبت و عظمت را در هستی هضم نماید، بیان میکنند.
امام جایگاه واقعی حاجی را بعد از کشف و معرفت به کنه هستی، معین میکنند و نحوه چگونه زیستن با خود واقعی در کنار خدای خالق و رحمان و ارتباط با او را ترسیم میسازند.
اگر ما میخواستیم در روز عرفه وجود خویش، شناخت واقعی از هستی داشته باشیم میبایست به اندازه هستی عمر میکردیم و این امر عملاً مقدور نیست، اما زیارت عرفه امام حسین (علیه السلام) به طور مختصر این فهم را در ما ایجاد میکند.
و اوست شنوای دعاها و زداینده اندوهها و بلندگرداننده درجهها و کوبنده گردنکشان. پس معبودی نیست جز او و چیزی با او برابری نکند و چیزی همانند او نباشد و اوست شنوای بینا و دقیق آگاه و اوست بر هر چیز توانا.
در آغاز دعا امام حسین (علیه السلام) به اولین صفات خداوند که در مرحله اول یک بنده باید به آن توجه داشته باشد اشاره میکنند، تا دل حاجی آگاهی و شناخت اولیه را برای تقاضای خود نسبت به صاحب هستی به دست آورد و سپس اعتراف اولیه به درگاه خداوند توسط فرد آغاز میشود:
«ستایش از آن خدایی است که قضایش را دفع کنندهای و عطایش را باز دارندهای نیست، و هیچ سازندهای، همانند صنع او پدید نتواند آورد، و اوست بخشنده وسعتبخش. پدیدههای گوناگون آفرید و آفریدگان را به حکمت خویش استوار ساخت، پدیدههای [جهان هستی] بر او پوشیده نمانند و امانتهای [عالم وجود] نزد او تباه نشوند. پاداشدهنده عمل هر کس است و ساماندهنده [زندگانی] هر قناعتپیشه و مهرآورنده بر هر نالنده و فروفرستنده سودها و نازل کننده کتابی است که فراگیرنده [همه حقایق جهان هستی] است به واسطه نور رخشان. و اوست شنوای دعاها و زداینده اندوهها و بلندگرداننده درجهها و کوبنده گردنکشان. پس معبودی نیست جز او و چیزی با او برابری نکند و چیزی همانند او نباشد و اوست شنوای بینا و دقیق آگاه و اوست بر هر چیز توانا. خداوندا من مشتاقانه به تو گرایم و به مقام پروردگاریت گواهی دهم، اقرار کنم به این که تویی پروردگار من و به سوی توست بازگشت من. وجودم به نعمت خویش آغاز کردی پیش از آنکه چیزی در خور یاد باشم، از خاکم آفریدی ...»
لطفا ادامه مطلب را ملاحظه فرمایید
به تعبیر عارف بزرگ سید بن طاوس: «اِنَّ لِاَوقاتِ الْقَبُولِ اَسْراراً لِلّهِ جَلَّ جَلالُهُ ما تُعْرِفُ اِلّا بِالْمَنْقُولِ؛ همانا وقتهای پذیرش را اسراری است که از آنِ خداست و جز به ایات و روایات شناخته نمی شوند».
لطفا به ادامه مطلب توجه فرمایید
خورشید در آغوش ستاره می درخشید
توحید خدا به گاهواره می درخشید
بر دامن زهرایی ِّ نجمه گل زهرا
از روح و تن نبی عصاره می درخشید
قابی ز ِ علوم عرش در صورتی از خاک
در حال نظاره و اشاره می درخشید
در خانه ی موسی نفسی برتر از عیسی
از فاطمیــّون علی دوباره می درخشید
کشتی ِّ نجات نوح نه نجات عالــَم
از موج دسیسه و شراره می درخشید
بهر نظری ملائکه بست نشستند
از عشق رضا همه سر و دست شکستند
فالی به تماشای نگارم زدم امشب
با حافظ طنــّاز کنار آمدم امشب آمد
با جان به خریداری ِّ یار آمدم امشب
تو عالـــِم آل ُ لــَله و من جاهل درگاه
بر من نگه انداز که زار آمدم امشب
هرگز نشده سائلی از خانه ی تو رد
هرگز نشده سائلی از خانه ی تو رد
صیــّاد محبــّت به شکار آمدم امشب
مسکین سر سفره ی احسان رئوفم
بر چشم قدم نــِــه که غبار آمدم امشب
از پشت در خانه مکن نوکرت آزاد
قلبم گره بنداز تو در پنجره فولاد
دلشادم و در هیأت میلاد نشستم
چون با توام انگار گوهرشاد نشستم
باران کریمانه و حوض حرم و موج
من رو به سوی پنجره فولاد نشستم
دلتنگی ِّ ایوان طلا و حرم یار
شوری شد و شد سینه غم آباد نشستم
گفتند جواز سفر عشق تو هستی
تا کرب و بلا راه من افتاد نشستم
تو حج ِّ فقیرانی ُّو من حاجی ِّ عاشق
با نیــّت لبــّیک به اِجلاد نشستم
راهی به خدا هستی ُّو صهبای نجاتی
آبی ز ِ فراتی ُّو دعای عرفاتی
آوای جرس می رسد و مانده ام حیران
بستند همه بار و منم بی سر و سامان
این قافله راهی سوی بین الحرمین و ....
آن در طلب یار ِ نهان سوی بیابان
شوق عرفات است و وصال رخ مهدی
که شعله کــِشد هر سحر و شام از این جان
جا ماندم و درمانده شدم قافله سالار
پایان بده آقا شب تنهایی ُّ و هجران
این پرده نشینی نفس عشق بریده
بــِنمای رخ و سینه ی عشـّاق مسوزان
حالا که در ایرانی ُّو مهمان رضایی
آقا به تماشای محبــّان نمی آیی ؟؟؟
شاعر:حسین ایمان
میلاد مسعود شمس الشموس ولی نعمت ایرانیان سلطان علی بن موسی الرضا علیه السلام مبارک باد.
دو وهابی موقع سوارشدن به هواپیما متوجه شدن یکی از مسافران شیعه ست!
قرار گذاشتن که اذیتش کنن اولی به دومی گفت:
میخواستم تعطیلات برم لبنان؛ اما شنیدم اونجا شیعه زندگی میکنه؛ پیشنهاد شد برم بحرین اما نپذیرفتم؛ چون اکثریت شیعه هستن . . . فکر کردم برم عراق شنیدم که عراق هم پرازشیعه است..
رفیقش گفت:خب چرا نرفتی اروپا؟؟
گفت: اونجاهم تشیع منتشر شده تو خیابونا؛ هرجا بری بهشون برمیخوری. . .
همینطور ادامه دادن تا خشم این مسافر شیعه رو در بیارن؛
مسافر شیعه هم با کمال خونسردی بهشون رو کرد
و گفت: چرا به جهنم سفر نمیکنی؟ شنیدم اونجا تنها جاییست که شیعه ندارد!!!
کتاب اسرار آل محمد نوشته سلیم ابن قیس هلالی اولین کتاب حدیثی و تاریخی از قرن اول اسلام است.
این کتاب در زمانی نگاشته شده است که خفقان وحشتناکی بر جامعه حاکم بود و نوشتن هر گونه کتابی جرم بود تا چه رسد که این کتاب در اثبات حقانیت اهل بیت و امیرالمومنین(علیه السلام) باشد.
سلیم ابن قیس دو سال قبل از هجرت در منطقه کوفه به دنیا آمده ودر هنگام شهادت حضرت رسول اکرم (ص)۱۲ سال داشته است.
او در زمان حیات مبارک پیامبر(ص) ونیز در زمان حکومت ابوبکر در مدینه نبوده ودر جریانات سقیفه و شهادت حضرت زهرا(سلام الله علیها)شخصا حضور نداشته است.
سلیم در زمان حکومت عمر وارد مدینه شده و متوجه جو حاکم وشرایط فرهنگی و علمی آن دوره خاص شده که چگونه اهل بیت پیامبر خاصه باب علم ایشان ، حضرت امیرالمومنین امام علی (علیه السلام)خانه نشین شده و مردم راه جهل را پیش گرفته اند.
سلیم از اصحاب خاص امیر امومنین،امام حسن،امام حسین و امام سجاد (علیهم السلام)بوده و دوران امام باقر(علیه السلام )را هم درک کرده است.
این کتاب همواره توسط امامان معصوم علیهم السلام تایید شده است که این خود موید صحت محتوای این کتاب است.
این کتاب بارها به زبانهای عربی و فارسی چاپ شده و ترجمه های مختلفی از آن به زبان فارسی وجود دارد اما کتاب چاپ شده توسط انتشارات دلیل ما با ترجمه اسماعیل انصاری زنجانی از بهترین ترجمه های موجود است.
1. از نظر قرآن رهبری و امامت امت، حتما باید به دست انسانی معصوم باشد که از هر گونه کژی دور باشد. این نکته به تعابیر مختلفی در کتاب الهی بیان شده است. از جمله هنگامی که ابراهیم(ع) به امامت رسید و آن منصب الهی را برای فرزندانش درخواست نمود پاسخ آمد: عهد من به ستمکاران نمیرسد.
«قالَ إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً قالَ وَ مِنْ ذُرِّیَّتی قالَ لا یَنالُ عَهْدِی الظَّالِمینَ؛[بقره/124] خداوند به او فرمود: «من تو را امام و پیشواى مردم قرار دادم!» ابراهیم عرض کرد: «از دودمان من (نیز امامانى قرار بده!)» خداوند فرمود: «پیمان من، به ستمکاران نمى رسد! (و تنها آن دسته از فرزندان تو که پاک و معصوم باشند، شایسته این مقامند)»
آیه مذکور نشان میدهد که امامت منصبی الهی است؛ نه به انتخاب افراد و به کسانی اعطا می شود که از هر ظلمی با مفهوم وسیع قرآنی آن پاک و مبرا باشند.
آیه ابلاغ: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ»[مائده/67] و به دنبال آن آیه اکمال دین که درخصوص ولایت امیرالمؤمنین(ع) است و جزئیات آن در روایات متواتره بیان گردیده است.
دو. از دیدگاه عقلی نیز باید توجه داشت که:
1. لزوم رهبری در جامعه، امری ضروری و انکار ناپذیر است.
2. رهبری در جامعه اسلامی، باید براساس احکام و قوانین الهی باشد.
3. احکام الهی و اجرای آن به وسیله کسی ممکن است که صد در صد به زوایای آن احکام آگاه و نسبت به آنها متعهد باشد.
به عبارت دیگر اگر پیامبر(ص) حضور ندارد، این شرایط و اوصاف در نزدیکترین فرد به آن حضرت می باشد و به شهادت تاریخ و گواهی خلفا، هیچ کس در این جهات قابل مقایسه به امامان معصوم(ع) نبوده است. حتی خلفا در موارد بسیاری احساس نیاز به ائمه(ع) میکردند.
سه. از دیدگاه روایی:
روایات بی شماری از پیامبر اکرم(ص) در کتابهای شیعه و سنی، به تواتر نقل شده که به صراحت امامت و ولایت اهل بیت(ع) را ثابت میکند مانند:
1. روایات مربوط به حادثه غدیر،
2. روایات لیله الانذار،
3. احادیث سفینه،
4. احادیث ثقلین و...
البته باید بدانید که این مقدار آگاهی، برای کسی که خود را در معرض انواع شبهات قرار داده، هرگز کافی نیست و نیازمند مطالعات جدی است. که در پایان منابعی در این رابطه خدمت شما معرفی می کنم.
علاوه بر مطالب فوق، فقط همین قدر کافی است بدانید که تمام عقاید شیعه از طریق منابع اهل سنت قابل اثبات است و کتاب هایی مانند ((عبقات الانوار)) که ده ها جلد می باشد, همه با منابع اهل سنت حقانیت شیعه را به اثبات رسانده است.
نویسندگان برخی از کتب ذکر شده خودشان از علمای اهل سنت بوده که پس از تحقیق شیعه شده اند. برخی از این کتاب ها مناظرات علمای شیعه و سنی می باشد. مانند المراجعات که بسیار عمیق و عالی است و بزرگترین علمای اهل سنت را به اعتراف نسبت به حقانیت شیعه واداشت. درپایان برخی ازکتابهایی که برای پی بردن به حقانیت شیعه قابل مطالعه هستند را ذکرمی شود ان شاء الله در آینده ای نزدیک این کتا بها یک به یک معرفی و توضیحاتی در مورد آنها داده خواهد شد.
1ـ بررسی مسائل کلی امامت، ابراهیم امینی
2ـ امامت و رهبری، شهید مطهری
3ـ آنگاه هدایت شدم، تیجانی سماوی
4ـ اهل سنت واقعی کیست؟، تیجانی سماوی
5ـ از آگاهان بپرسید، تیجانی سماوی
6ـ اهل بیت، کلید مشکلها، تیجانی سماوی
7ـ همراه با راستگویان، تیجانی سماوی
8ـ عبداللّه بن سبا، ج 3 - 1، علامه عسکری
9ـ نقش ائمه در احیای دین، ج 15 - 1، علامه عسکری
10ـ یکصد و پنجاه صحابی ساختگی، علامه عسکری
11ـ نقش عایشه در تاریخ اسلام، علامه عسکری
12ـ اندیشه های اسلامی در دیدگاه دو مکتب، ج 2 - 1 ، علامه عسکری
13ـ المراجعات، علامه سید شرفالدین
14ـ شیعه در اسلام، علامه طباطبایی
15ـ شیعه و تهمتهای ناروا، علامه جواد شری
16ـ شیعه پاسخ میگوید، سید رضا حسینی نسب
17ـ فریب، صالح الوردانی
18ـ خاطرات مدرسه، سید محمد جواد مهری
19ـ سیری در صحیحین، محمد صادق نجمی
20ـ الغدیر، علامه امینی
21ـ عبقات الانوار، میرحامد حسین لکنهوی
22ـ احقاق الحق، علامه شهید تستری
23ـ شبهای پیشاور، سلطان الواعظین شیرازی
24ـ راه ما، راه و روش پیامبر ما، علامه امینی
هروقت دعوت می شد برای برنامه یا کلاس یا یکی از دوستانش می خواست باهاش قرار بزاره، یه نگاه به تقویمش می کرد و اگر اون زمان وقتش پر بود مودبانه معذرت میخواست: ببخشید تو اون زمان من وقتم پره یا ببخشید من یه قرار ملاقات مهم دارم و ...
یک روز که حسابی از به تعویق انداختن نمازش ناراحت بود از خودش پرسید چرا من تمام برنامه های مهمم رو سرساعتشون انجام می دم اما نمازم رو نه! با اینکه مهم ترین قرار زندگی من با خالقم ساعات اذانه
حلقه ی گم شده یک جمله بود
از اون به بعد به همه کس و همه چیز که میخواست تو ساعت نماز اول وقت ، وقتشو بگیره محترمانه می گفت: ببخشید من یک قرار ملاقات خیلی مهم دارم!
وقتی موبایلش وقت نماز زنگ می زد یا براش پیامک می رسید، بدون اینکه به صفحه اش نگاه کنه آروم همین جمله رو می گفت
به تلویزیون وقتی یه برنامه ی جذاب داشت هم همین طور
حتی کمی مانده به اذان صبح وقتی آلارم گوشیش به صدا در می آمد و او وسوسه می شد که بگه "فقط ده دقیقه دیگه بخوابم!" با قاطعیت به صاحب اون وسوسه می گفت: نه! من یه قرار خیلی مهم دارم
حالا تمام نمازهاش اول وقت شده بود
آدرس سایت عربی:http://quran.al-islam.com/Page.aspx?pageid=221&BookID=13&Page=598
به آخر صفحه سطر آخر مراجعه کنید
منبع خبر:http://ghatreh.com
چه عکس زیبایی...
شهدا به اندازه غربتشان در این عکس ، در جامعه ما غریب هستند.
نه نامشان بلکه هدفشان.
نمی دانم چرا فراموش کار شده ایم.
واقعا در این هیاهوی روزگار چرا به یاد نمی آوریم که هزاران گل زیبا پرپر شدند تا ما زیبا زندگی کنیم؟
آیا این بود آنچه شهدا از ما می خواستند؟
چرا به خود نمی آییم؟
چه می توانیم بگوییم در جوابشان اگر از ما مطالبه کنند آنچه را که برای آن جان شان را دادند؟
جوابی داریم؟
واقعا" باید گفت:
شهدا شرمنده ایم